stringtranslate.com

سکاها

سکاها ( / ˈ s ɪ θ i ə n / یا / ˈ s ɪ ð i ə n / ) یا سکاها ( / ˈ s ɪ θ / ، اما به Scytho- ( / ˈ s θ ʊ / ) در ترکیب توجه کنید ) و گاهی اوقات به عنوان سکاهای پونتیک نیز نامیده می‌شود ، [7] [8] یک قوم کوچ‌نشین سوارکار ایران باستان بودند که طی قرن‌های 9 تا 8 قبل از میلاد از آسیای مرکزی به استپ پونتیک در اوکراین امروزی و جنوب روسیه مهاجرت کرده بودند . آنها از قرن هفتم قبل از میلاد تا قرن سوم قبل از میلاد ثابت ماندند.

سکاها که در جنگ های سواره مهارت داشتند، در قرن هشتم قبل از میلاد جایگزین آگاتیرسی ها و کیمری ها به عنوان قدرت غالب در استپ غربی اوراسیا شدند. در قرن هفتم قبل از میلاد، سکاها از کوه‌های قفقاز عبور کردند و به همراه سیمریان اغلب به غرب آسیا حمله کردند.

سکاها پس از بیرون راندن از غرب آسیا توسط مادها ، در قرن ششم قبل از میلاد به استپ پونتیک عقب نشینی کردند و بعداً در قرن های سوم تا دوم پیش از میلاد توسط سارماتی ها فتح شدند. در قرن سوم پس از میلاد، آخرین بقایای سکاها توسط گوت ها غلبه کردند ، و در اوایل قرون وسطی ، سکاها توسط جمعیت های متوالی مختلفی که به استپ پونتیک نقل مکان کرده بودند جذب و جذب شدند.

پس از ناپدید شدن سکاها، نویسندگان دوره‌های باستان، قرون وسطی و اوایل مدرن از نام آن‌ها برای اشاره به جمعیت‌های مختلف استپ‌ها استفاده می‌کردند که با آنها ارتباطی نداشتند.

نام ها

ریشه شناسی

این نام از نام مستعار سکایی Skuδa به معنای روشن گرفته شده است. « کمانداران » [9] [2] که از ریشه پروتو-هندواروپایی skewd- گرفته شده است که خود به معنای روشن است. " تیرانداز، تیرانداز " . [10] این نام از نظر معنایی شبیه به نام داخلی Sauromatians، *Saᵘrumata بود ، به معنای "مسلح به پرتاب دارت و تیر". [2]

از این عبارت قبلی Skuδa مشتق شد: [11] [12] [13]

نام اورارتویی سکاها ممکن است Išqigulu باشد ( 💆💅💆💄💇 [20] [21] ). [22]

به دلیل تغییر صدا از /δ/ ( / ð / ) به / l / که معمولاً در خانواده زبانی ایران شرقی که سکایی به آن تعلق داشت، گواهی می شود، نام Skuδa به Skula تبدیل شد که در یونان باستان به عنوان Skōlotoi ( Σκωλοτοι ) ثبت شده است. که پسوند جمع تشکیل دهنده یونانی -τοι به نام آن اضافه شد. [23] [1]

نام پادشاه قرن 5 قبل از میلاد اسکیلز ( یونانی باستان : Σκυλης ، رومی شدهSkulēs ) نمایانگر این شکل بعدی، Skula بود . [11] [12]

اصطلاحات مدرن

مخصوص سکاها

نام «سکاها» در ابتدا توسط نویسندگان باستانی برای نامگذاری خاص مردم ایرانی که در استپ پونتیک بین رودهای دانوب و دون زندگی می کردند، استفاده می شد. [24] [25] [26] [27]

در باستان شناسی مدرن، اصطلاح «سکاها» در معنای باریک اصلی خود به عنوان نامی به طور دقیق برای مردم ایران که از قرن هفتم تا سوم پیش از میلاد در استپ های پونتیک و کریمه، بین رودهای دانوب و دون زندگی می کردند، استفاده می شود. [28]

نامگذاری های گسترده تر

در دوره هلنیستی، نویسندگانی مانند هکاتائوس از میلتوس، با این حال، گاهی اوقات نام «سکاها» را به‌طور بی‌توجهی به همه عشایر استپی و جمعیت‌های استپ جنگلی ساکن اروپا و آسیا تعمیم می‌دادند و از آن برای تعیین ساکای آسیای مرکزی نیز استفاده می‌کردند. [29]

محققان مدرن اولیه تمایل داشتند از نویسندگان هلنیستی پیروی کنند و نام «سکاها» را به یک اصطلاح عمومی فراگیر برای فرهنگ‌های مختلف سوارکار-جنگجوی عشایری عصر آهن در استپ اوراسیا پس از کشف در دهه 1930 دنبال کنند. بخش‌های شرقی استپ اوراسیا از اقلام تشکیل‌دهنده «سه‌تایی سکایی»، متشکل از سلاح‌های متمایز، بند اسب‌ها و اشیاء تزئین‌شده در هنر «سبک حیوانات» که تا آن زمان به عنوان نشانه‌هایی از سکاها به حساب می‌آمدند. [30]

با این حال، این استفاده گسترده از اصطلاح "سکایی" به دلیل جمع کردن جمعیت های ناهمگن مختلف متعلق به فرهنگ های مختلف مورد انتقاد قرار گرفته است، [31] و بنابراین منجر به اشتباهات متعددی در پوشش فرهنگ های مختلف جنگجو-عشایری دوره اوراسیا در عصر آهن می شود. استپی بنابراین، استفاده محدود از اصطلاح «سکایی» به‌عنوان مشخصاً مردمی را که بین قرن‌های 7 و 3 پیش از میلاد بر استپ پونتیک تسلط داشتند، توسط اسکاولد ایوانچیک ترجیح داده می‌شود . [19]

در این کاربرد گسترده، سکایی‌هایی که در استپ‌های پونتیک زندگی می‌کردند، گاهی اوقات به عنوان سکاهای پونتیک شناخته می‌شوند . [7] [32]

در عوض، مردم شناسان امروزی ترجیح می دهند از اصطلاح «سیتو-سیبری ها» برای اشاره به این گروه فرهنگی بزرگتر از مردم عشایر ساکن در استپ اوراسیا و استپ جنگلی استفاده کنند که از اروپای مرکزی تا مرزهای امپراتوری ژو چین، و سکایی های پونتیک از آنها امتداد دارد. مناسب فقط یک بخش بود. [33] این مردمان مختلف از «سه گانه سکایی» استفاده می کردند که از سلاح های متمایز، مهار اسب و هنر «سبک حیوانات» است. [34]

اصطلاح "سیتو-سیبری" نیز به نوبه خود مورد انتقاد قرار گرفته است زیرا گاهی اوقات به طور گسترده برای شامل همه عشایر سوارکار عصر آهن، از جمله کسانی که بخشی از هیچ سکایی یا ساکا نیستند، استفاده می شود. [35] محققین نیکولا دی کازمو و آندری روزوادوفسکی در عوض استفاده از اصطلاح «کوچ نشینی اولیه» را برای نامگذاری گسترده عشایر اسب سوار عصر آهن ترجیح می دهند. [36] [37]

ساکا

در حالی که ایرانیان باستان از نام ساکا برای تعیین همه عشایر استپ استفاده می کردند [38] [39] و به طور خاص از سکاها به عنوان Sakā tayaiy paradraya ( 🐎🐎𐎠 🐐 ​​🐎🐎🐎 که فراتر از (سیاه) ساکن هستند Sea ' ), [40] نام «ساکا» در مطالعات مدرن برای نامگذاری عشایر دامدار ایرانی که در هزاره اول پیش از میلاد در استپ های آسیای مرکزی و ترکستان شرقی زندگی می کردند به کار می رود. [25] [31]

سیمریان

کاتبان بابلی متأخر امپراتوری هخامنشی از نام «کیمریان» برای تعیین تمام مردمان کوچ نشین استپ، از جمله سکاها و ساکاها استفاده می کردند. [41] [38] [42]

با این حال، در حالی که کیمریان قومی ایرانی بودند [43] که زبان، خاستگاه و فرهنگ مشترکی با سکاها داشتند [44] و از نظر باستان شناسی قابل تمایز با سکاها نیستند، همه منابع معاصر با فعالیت های آنها به وضوح سیمریان و سکاها را به دو دسته متمایز می کردند. نهادهای سیاسی جداگانه [45]

مورخ یونانی قرن پنجم قبل از میلاد ، هرودوت هالیکارناسوس، مهم‌ترین منبع ادبی در مورد منشأ سکاها است.

تاریخچه

دو منبع اصلی اطلاعات در مورد سکاهای تاریخی وجود دارد: [46]

دوره پیش از سکاها

ورود سکاها به اروپا بخشی از روند بزرگ تر حرکت به سمت غرب عشایر ایرانی آسیای مرکزی به سمت اروپای جنوب شرقی و مرکزی بود که از هزاره اول قبل از میلاد تا هزاره اول بعد از میلاد ادامه داشت و سایر عشایر ایرانی نیز در آن شرکت داشتند. کیمریان ، سائوروماتی ها و سرماتی ها . [48] ​​[49] [50]

آغاز کوچ نشینی استپی

شکل گیری دامداری اصیل عشایری در اوایل هزاره اول قبل از میلاد به دلیل تغییرات آب و هوایی که باعث شد محیط در استپ های آسیای مرکزی و سیبری خنک تر و خشک تر از قبل شود اتفاق افتاد. [51] این تغییرات باعث شد که کشاورزان مختلط کم تحرک عصر برنز به دامداران عشایری تبدیل شوند، به طوری که تا قرن 9 قبل از میلاد تمام سکونتگاه های استپی جمعیت های کم تحرک عصر برنز ناپدید شده بودند، [52] و بنابراین منجر به توسعه جمعیت شد. تحرک و تشکیل واحدهای رزمنده لازم برای حفاظت از گله ها و تصرف مناطق جدید. [53]

این شرایط آب و هوایی به نوبه خود باعث شد که گروه‌های عشایری به دامدارانی تبدیل شوند که دائماً گله‌های خود را از یک مرتع به مرتع دیگر در استپ منتقل می‌کنند، [52] و به جستجوی مراتع بهتر در غرب، در سیسکوکازیا و مناطق استپی جنگلی در غرب اوراسیا می‌پردازند. [51]

مجتمع Chernogorovka-Novocherkassk

موج اول [54] از جمعیت های عشایری که در بخش هایی از آسیای مرکزی منطبق با شرق قزاقستان یا منطقه آلتای-سایان سرچشمه گرفتند ، [55] از قرن 10 قبل از میلاد شروع شد و تا قرن های 9 تا 8 قبل از میلاد ادامه داشت . 56] به سمت غرب به مناطق پونتیک-کاسپین و استپ پانونی مهاجرت کردند ، جایی که آنها کنفدراسیون های قبیله ای جدیدی را تشکیل دادند که مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک را تشکیل می دادند ، که در میان آنها آگاتیرسی ها در استپ پونتیک و همچنین سیمری ها در استپ خزر بودند . ] [49] [58] و احتمالاً Sigynnae در استپ پانونی. [59] سوابق باستان شناسی و تاریخی در مورد این مهاجرت ها کمیاب است، و تنها اجازه می دهد تا طرح کلی بسیار گسترده ای از این توسعه پیچیده را ترسیم کنیم.

مجموعه Chernogorovka-Novocherkassk به طور بومی در منطقه شمال پونتیک در طول قرن 9 تا اواسط قرن 7 قبل از میلاد از عناصری که قبلاً از آسیای مرکزی وارد شده بودند توسعه یافت و به همین دلیل خود شباهت هایی با سایر فرهنگ های اولیه عشایری استپ و جنگل اوراسیا نشان داد. استپی که قبل از قرن هفتم قبل از میلاد وجود داشته است، مانند فرهنگ ارژان ، به طوری که این فرهنگ‌های عشایری اولیه پیش از سکاها بخشی از یک لایه فرهنگی واحد Aržan-Chernogorovka بود که از آسیای مرکزی سرچشمه می‌گرفت. [60]

دوره پیش سکایی

ارژان کورگان (قرن 8-7 قبل از میلاد)
برخی از قدیمی ترین مصنوعات سکایی به سبک حیوانات ، ارژان کورگان، سیبری جنوبی ، مربوط به قرن 8-7 قبل از میلاد.
گربه پیچ خورده از Aržan-1 ، حدود 800 سال قبل از میلاد. [61]

مانند عشایر مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک، سکاها همراه با ساکاهای اولیه در آسیای مرکزی و سیبری [62] [63] در استپ های مربوط به قزاقستان شرقی کنونی یا منطقه آلتای-سایان منشأ گرفتند. تداوم آیین های تدفین سکایی و انواع تسلیحات با فرهنگ کاراسوک، و همچنین با خاستگاه هنر به سبک حیوانات معمولی سکایی در منطقه مغول و سیبری تأیید شده است. [64]

بنابراین، سکاها و عشایر مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک جمعیت های نزدیک به هم بودند که منشأ، فرهنگ و زبان مشترکی داشتند [44] و بنابراین اولین سکاها بخشی از یک لایه فرهنگی مشترک Aržan-Chernogorovka بودند که از آسیای مرکزی سرچشمه می گرفت. ، با فرهنگ اولیه سکاها که از نظر مادی از مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک قابل تشخیص نبود. [65]

با رفتن به عقب تر، این کوچ نشینان دشت نشین مختلف منشأ آسیای مرکزی مشترکی با سایر مردمان ایرانی مانند مادها ، پارس ها ، اشکانیان و سغدی ها داشتند . این اقوام مختلف ایرانی هنوز هم از نظر زبان و فرهنگ اشتراکات قابل توجهی داشتند که در نحوه اشتراک اسطوره های مشترک و همچنین سبک لباس و تزئینات حداقل تا قرن پنجم قبل از میلاد مشهود بود. [66] [67] [68]

سکاها قبلاً با زرگری با کیفیت و ریخته گری برنز پیچیده در این زمان آشنا بودند، همانطور که قطعات طلای یافت شده در قرن هشتم قبل از میلاد Aržan-1 کورگان گواهی می دهد. [69] [70] نوک پیکان از کورگان اول تدفین ارژان نیز نشان می‌دهد که فلش‌های کاسه‌دار معمولی «سکاها» ساخته شده از آلیاژ مس ممکن است در این دوره نشات گرفته باشند. [71] [72]

مهاجرت به خارج از آسیای مرکزی

موج دوم مهاجرت عشایر ایرانی با ورود سکاها اولیه از آسیای مرکزی به استپ قفقاز مطابقت دارد، [73] [74] [75] که در قرن نهم قبل از میلاد آغاز شد، [76] زمانی که یک حرکت مهم عشایر آغاز شد. مردمان استپ اوراسیا پس از اخراج سکاهای اولیه از آسیای میانه توسط Massagetae که یک قبیله ایرانی کوچ نشین قدرتمند از آسیای مرکزی بودند که نزدیک به آنها بودند، [77] یا توسط یک قوم دیگر آسیای مرکزی به نام Issedones ، [77] آغاز شدند. 78] [79] سکاهای اولیه را به سمت غرب، از طریق رودخانه آراکس و به استپ های خزر و سیسکوکازی وادار کردند. [80]

این مهاجرت سکاهای اولیه به غرب تا اواسط قرن هشتم قبل از میلاد ادامه یافت، [81] و از نظر باستان شناسی با حرکت جمعیتی به سمت غرب که از تووا در جنوب سیبری در اواخر قرن 9 قبل از میلاد سرچشمه گرفته بود و در قرن های 8 تا 7 قبل از میلاد آمده بود، مطابقت داشت. به اروپا، به ویژه به سیسکوکازیا، که در فاصله زمانی بین سالهای 1390 به آن رسید.  750 و ج.  700 قبل از میلاد ، [74] [82] بنابراین همان مسیر کلی مهاجرت را دنبال کرد که موج اول عشایر ایرانی مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک. [75]

جابجایی سیمریان

مهاجرت سکاها به سمت غرب، آنها را به استپ خزر [83] در سرزمین کیمریان آورد، [84] که خود در اولین موج مهاجرت های اولیه سکایی ها به غرب [49] جمعیت های عشایری که از مرکز وارد شده بودند سرچشمه گرفته بودند. آسیا [57] به مناطق استپ پونتیک-کاسپین در طول قرن 10 قبل از میلاد. [49]

کیمریان در این زمان در حال ترک وطن خود در استپ خزر بودند تا به آسیای غربی نقل مکان کنند . سکاها یا هرگونه درگیری بین این دو قوم در این دوره اولیه. [86] علاوه بر این، ورود سکاها به آسیای غربی در حدود 40 سال پس از انجام این کار از سوی کیمریان، نشان می‌دهد که هیچ مدرکی برای روایت یونانی-رومی بعدی وجود ندارد که نشان دهد سیمری‌ها تحت فشار مهاجرت سکاها به سرزمین‌هایشان بوده‌اند. قفقاز و به سمت جنوب غرب آسیا حرکت کرد. [87] [88]

بقایای کیمری‌ها در استپ خزر توسط سکاها جذب شدند، [89] که این جذب کیمری‌ها توسط سکاها به دلیل پیش‌زمینه‌های قومی و سبک زندگی مشابه آن‌ها تسهیل شد، [90] بنابراین تسلط این منطقه از کیمریان منتقل شد. به سکاهایی که آنها را جذب می کردند، [91] [49] پس از آن سکاها در استپ سیسکوکازی، جایی که مقر پادشاهی آنها قرار داشت، [92] بین رودخانه آراکس در شرق، کوه های قفقاز در جنوب، و دریای مائوتین در غرب [93] [74]

ورود سکاها و استقرار آنها در این منطقه در قرن هفتم قبل از میلاد [44] با اختلال در توسعه مجموعه مردمان سیمری Chernogorovka-Novocherkassk مطابقت دارد، [74] که بنابراین طی یک فرآیند مداوم جایگزین شد [65] در طول ج.  750 تا c.  600 سال قبل از میلاد در جنوب اروپا توسط فرهنگ اولیه سکایی که با این وجود هنوز پیوندهایی با مجموعه چرنوگروفکا-نووچرکاسک نشان می داد. [94] [19] برخی از جنبه‌های فرهنگ سکاها، مانند عناصر تشریفات تدفین، سرامیک، وسایل اسب، و برخی از انواع سلاح‌ها، همچنین پیوندهایی با فرهنگ قدیمی‌تر قبر الواری را نشان می‌دهند که در منطقه شمالی پونتیک در برنز وجود داشته است. سن [89]

دوره سکایی اولیه (یا باستانی).

پادشاهی سیسکوکازی

پس از مهاجرت های اولیه آنها به سمت غرب، و شروع حدود ق.  750 قبل از میلاد ، [95] [96] سکاها در استپ سیسکوکازی بین رودخانه آراکس در شرق، کوه های قفقاز در جنوب و دریای مائوسی در غرب مستقر شدند [97] و به ویژه در دره متمرکز بودند. رودخانه کوبان ، [98] که مقر پادشاهی آنها تا پایان قرن هفتم قبل از میلاد در آنجا قرار داشت: [99] [92] [100] سکاها که برای اولین بار به سیسکوقاز رسیدند تعداد زیادی از مردم را تشکیل نمی دادند و آنها زندگی می کردند. در یک منطقه کوچک [101] در طول این مراحل اولیه تاریخ سکاها، سیسکوکازیا جایی بود که دولت کوچ نشینی و فرهنگ سکاها توسعه یافت، [102] و تا حدود قرن بیستم مرکز پادشاهی سکاها باقی ماند .  600 قبل از میلاد [103]

چندین تدفین سلطنتی سکاها از قرن هفتم قبل از میلاد، مانند تدفین کراسنویه زنامیا در استاوروپل ، کلرمسکایا، اولسکی اول، و کوسترومسکایا استانیتسا، مربوط به این دوره است [104] [92] و شواهدی از وجود یک اشراف سکایی ثروتمند است که زندگی می کرد. در سیسکوکازیا در این زمان. [105] [98] این دفن‌های طبقه بالا تفاوت‌های قابل‌توجهی با تدفین‌های معمولی نشان می‌دهند، که دلالت بر وجود سطوح مهمی از طبقه‌بندی اجتماعی در میان جمعیت پادشاهی اولیه سکاها دارد. [106]

در سیسکوکازیا، سکاها با گروه ناهمگونی از قبایل مائوتیایی که آنها را تحت تسلط خود درآوردند، تماس گرفتند ، [101] پس از آن به لطف تحرک و واحدهای نظامی خود که برای فتح مناطق جدید و حفاظت از گله های خود به آن نیاز داشتند، بر مائوتی ها تسلط یافتند. [53] [31] تمایز اجتماعی قابل توجهی بین سکاها و اتباع بومی آنها، به ویژه مائوتی ها وجود داشت، به طوری که طبقه حاکم سکاها در کورگان های مجهز و مجلل دفن می شدند، در حالی که مائوتی ها در گورستان های مسطح ضعیف دفن می شدند. [107]

از آنجایی که سکاها به محصولات کشاورزی و صنایع دستی از مردم بومی نیاز داشتند، آنها این مردمان را فتح کردند و سیستم های وابستگی متقابل را ایجاد کردند: سکاها از طریق جمع آوری خراج از جمعیت بومی کوبانی و فرهنگ مائوتی سیسکوکازیا، مازاد به دست آوردند، [101] که کالاهای مختلفی را برای آنها فراهم کردند. سکاها، مانند محصولات کشاورزی و کالاهای صنایع دستی مانند ظروف سفالی و برنزی، سلاح های مختلف، لگام ها و تجهیزات مهار اسب . [108] صنعتگران مائوتی به ویژه برای مشتریان سکایی گلدان های بزرگ گردن پهن، کوزه ها، لیوان ها و حوض های کوچک می ساختند. [109]

این تعاملات بین سکاها و مائوتی ها در قرون 8 تا 7 قبل از میلاد عمیق تر شد، به طوری که منجر به ایجاد یک فرهنگ مختلط شد، [110] و برخی از قبایل محلی در سکاها جذب شدند و بنابراین به رشد سکاها کمک کردند. جمعیت [111] تبادلات قابل توجهی بین سکاها و ساکنان بومی منطقه قفقاز نیز در این دوره رخ داد:

این مرحله اولیه فرهنگ سکایی، «پیشکلرمس» نامیده می‌شود، زیرا قدمت آن‌ها مربوط به کورگان‌های کلرمس حاوی اشیاء آسیای غربی است، که در استپ سیسکوکازی در طول قرن بیستم شکل گرفت.  750 تا c.  700 قبل از میلاد [113] بنابراین فرهنگ اولیه سکایی شکل گیری خود را تحت تأثیر نسبی فرهنگ های بومی سیسکوکازی و تا حدی کمتر از تمدن غرب آسیا تکمیل کرد، [19] که در نتیجه هنر سکایی از سیسکوکاسیا تأثیرات فرهنگ کوبانی را به نمایش گذاشت . . [114] سکاها به ویژه تا قرن 6 قبل از میلاد از کلاه ایمنی با منشاء سیسکوکازی استفاده می کردند. [115]

ورود به غرب آسیا

مهاجرت سیمریان به غرب آسیا

در طول نیمه دوم قرن هشتم قبل از میلاد و قرن هفتم پیش از میلاد، عشایر استپی سوارکار از سیسکوکازیا به سمت جنوب به سمت غرب آسیا گسترش یافتند، [116] [86] که با سیمریان شروع شد، که این کار را انجام دادند [87] [117] [ 57 با عبور از کوه‌های قفقاز [118] [87] [57] از طریق گذرگاه‌های آلاگیر ، دریال و کلوخور  [119] ، [119] پس از آن سرانجام در ماوراء قفقاز ، فلات ایران و آناتولی فعال شدند . [116]

دلایل گسترش عشایر به سمت جنوب

دخالت عشایر استپ در غرب آسیا در شرایط رشد امپراتوری نوآشوری اتفاق افتاد که در زمان پادشاهانش سارگون دوم و سناخریب از منطقه مرکزی خود یعنی دره های دجله و فرات برای حکومت و تسلط بر یک منطقه بزرگ گسترش یافته بود. محدوده ای از کوئه (کلیکیه دشت) و کوه های آناتولی مرکزی و شرقی در شمال تا صحرای سوریه در جنوب و از کوه های توروس و شمال سوریه و ساحل دریای مدیترانه در غرب تا فلات ایران در غرب. شرق [120] [121]

در اطراف امپراتوری نو-آسور چندین سیاست کوچکتر وجود داشت: [122] [121]

فراتر از سرزمین های تحت سلطه مستقیم آشور، به ویژه در مرزهای آن در آناتولی و فلات ایران، حاکمان محلی بودند که برای منافع خود با نوسان بین قدرت های بزرگ رقیب مختلف مذاکره می کردند. [120]

این وضعیت نابسامانی اجتماعی دائمی ناشی از رقابت قدرت های بزرگ غرب آسیا منبع بسیار جذابی از فرصت ها و ثروت برای عشایر استپ بود . [123] [124] و با ادامه افزایش جمعیت عشایر استپ سیسکوکازی، اشراف آنها پیروان خود را در جستجوی ماجراجویی و غارت در وضعیت ناپایدار موجود در غرب آسیا به سمت جنوب از کوههای قفقاز هدایت می کردند. [98] نه بی شباهت به سنت متأخر اوستی ها در غارت آیینی به نام بالک ( балц[125] [13] با یورش های گاه به گاه که در نهایت منجر به لشکرکشی های طولانی تر شد، به نوبه خود منجر به انتخاب گروه هایی از عشایر برای ماندن در غرب آسیا شد. جستجوی فرصت ها به عنوان مزدور یا راه اندازی رایگان. [126]

بنابراین، سکاها و کیمریان در قرن هفتم قبل از میلاد در غرب آسیا فعال شدند، [89] جایی که بین حمایت از امپراتوری نوآشوری یا سایر قدرت‌های محلی در نوسان بودند و بسته به آنچه که به نظرشان می‌رسیدند به عنوان مزدور خدمت می‌کردند. در راستای منافع خود [123] [127] [128] فعالیت‌های آن‌ها در اواخر قرن هشتم تا اواخر قرن هفتم قبل از میلاد، توازن قوا را که بین ایالات عیلام، مانایی، امپراتوری نو-آشوری و اورارتو حاکم بود، برهم زد. از یک سو و مردمان کوهنورد و قبیله ای از سوی دیگر، در نهایت منجر به تغییرات ژئوپلیتیکی چشمگیری در این منطقه می شود. [129] [130]

با این وجود، یک کورگان قرن 9 یا 8 قبل از میلاد از پافلاگونیا متعلق به یک جنگجو، و حاوی تجهیزات معمولی عشایری استپی، نشان می دهد که جنگجویان کوچ نشین قبلاً از قرن 9 قبل از میلاد وارد آسیای غربی شده بودند. [45] [121] چنین دفن‌هایی نشان می‌دهد که گروه‌های کوچکی از عشایر استپی از سیسکوکاسیا ممکن است به‌عنوان مزدوران، ماجراجویان و گروه‌های مهاجر در غرب آسیا عمل کرده باشند، که زمینه را برای حرکت در مقیاس بزرگ بعدی کیمریان و سکاها در آنجا فراهم کرد. [45]

به نظر می رسد که ارتباط مستقیم بسیار کمی بین مهاجرت کیمریان به غرب آسیا و گسترش بعدی سکاها به همین منطقه وجود داشته باشد. [96] بنابراین، ورود سکاها به آسیای غربی حدود 40 سال پس از انجام این کار کیمریان نشان می‌دهد که هیچ مدرکی برای روایت یونانی-رومی بعدی وجود ندارد که نشان دهد سیمری‌ها تحت فشار مهاجرت سکاها به سرزمین‌هایشان بوده‌اند. قفقاز و به سمت جنوب غرب آسیا حرکت کرد. [87] [88] [86]

گسترش سکاها به غرب آسیا

سکاها پس از استقرار در سیسکفقاز، دومین موج عشایر استپی شدند که از آنجا به سمت جنوب گسترش یافتند و از ساحل غربی دریای خزر [131] پیروی کردند و کوه‌های قفقاز را به سمت شرق از طریق دروازه‌های خزر دور زدند [132] . سارماتی‌ها ، آلان‌ها و هون‌ها بعداً به امپراتوری‌های اشکانی اشکانی و ایرانی ساسانی حمله کردند ، [87] و سکاها برای اولین بار به ماوراء قفقاز رسیدند .  700 قبل از میلاد ، [133] پس از آن آنها در نتیجه در غرب آسیا فعال شدند. [134] با این وجود، این گسترش سکاها به غرب آسیا، هرگز ارتباط خود را با پادشاهی اصلی سکایی واقع در استپ سیسکوکازی از دست نداد و صرفاً گسترش آن بود، همانطور که همزمان گسترش سکاها به سمت غرب در استپ پونتیک رخ داد. [19]

عنوان کمربند سکایی طلایی، Mingəçevir (پادشاهی باستانی سکاهاآذربایجان ، قرن 7-4 قبل از میلاد [135] [136]

زمانی که سکاها سرانجام به غرب آسیا رفتند، در شرق ماوراء قفقاز و فلات شمال غربی ایران، [137] بین مسیر میانی رودهای کوروش و اراکس ، پیش از گسترش به مناطق مربوط به گنچا ، مینگچویر و موغان امروزی ساکن شدند. دشت [38] در استپ های آذربایجان کنونی که مرکز عملیات آنها تا سال 1390 شد.  600 پیش از میلاد ، [ 138] [112] و این قسمت از ماوراءالنهر که توسط سکاها سکنی گزیده بود ، در منابع اکدی از بین النهرین به عنوان "سرزمین سکاها" شناخته شد ( [139] همسایگان سکاها در ماوراءالنهر در این زمان اورارتو، مانایی، [139] و مادها بودند. [140] [141]

از نظر باستان شناسی، حرکت سکایی ها به ماوراء قفقاز به شکل گسترش فرهنگ باستان شناسی آنها به سمت جنوب تا دامنه شمالی کوه های قفقاز و سپس از سیسکوقاز به سمت جنوب بیشتر به سمت جنوب در امتداد سواحل غربی دریای خزر به ماوراء قفقاز گواهی می شود. و فلات ایران [142] [82]

برخلاف کیمریان که در آن زمان به یک گروه غربی که به آناتولی نقل مکان کرده بودند و یک گروه شرقی که به فلات ایران مهاجرت می کردند، تقسیم می شدند، سکاها در غرب آسیا در یک دولت واحد به مرکزیت ماوراء قفقاز و فلات شمال غربی ایران سازماندهی شده بودند. [112] [122]

هنگامی که سکاها به ماوراء قفقاز گسترش یافتند، صنعتگران این منطقه نیز تامین کنندگان آنها شدند، به طوری که کارگاه های سیسکوکازی و ماوراء قفقاز ظروف برنزی با دسته های زئومورفیک، انواع کاسه های تزئین شده با نشانه های مهر و حکاکی شده، و کاسه های برنزی ریخته گری و پرچ شده تولید می کردند. مشتریان سکایی [109]

ورود به استپ پونتیک

سکاها در قرون 8 تا 7 قبل از میلاد از پایگاه خود در استپ سیسکوکازی [92] استپ های پونتیک و کریمه [143] تا شمال دریای سیاه [92] تا رودخانه ایستروس را فتح کردند ، که دهانه آن از این پس تشکیل شده است. مرز جنوب غربی قلمرو سکاها، [144] در حالی که کوه‌های کارپات شرقی مانع پیشروی آنها به سمت غرب می‌شد، [145] به طوری که محدودیت‌های پادشاهی سکایی قبل از گسترش آن به غرب آسیا، کوه‌های کارپات در غرب و کوه‌های قفقاز در جنوب بود. . [146] این جمعیت اولیه سکاها که در قرن های 8 و 7 قبل از میلاد در استپ پونتیک سکنی گزیدند، با این وجود کوچک بودند در حالی که بخش عمده ای از جمعیت سکایی در استپ سیسکوکازی باقی ماندند. [100]

جابجایی آگاثیرسی ها

مهاجرت سکاها به استپ پونتیک بر مناطق استپی و جنگلی جنوب غربی اروپا تأثیر گذاشت و چندین جمعیت دیگر این منطقه را به سمت مناطق دورافتاده سوق داد. [74]

در میان بسیاری از جمعیت‌هایی که در اثر گسترش سکاها آواره شدند، آگاتیرسی‌ها بودند ، [74] که یکی دیگر از مردمان ایرانی کوچ‌نشین بودند که از همان موج اول کوچ‌نشینان آسیای مرکزی سرچشمه گرفتند و به‌عنوان سیمریان به استپ‌های غربی کوچ کردند، و به همین دلیل به همین دسته تعلق داشتند. مجموعه Chernogorovka-Novocherkassk به عنوان Cimmerians، [49] ، بنابراین Agathyrsi قدیمی ترین جمعیت ایرانی مربوط به سکاها است که بر استپ پونتیک تسلط داشته اند. [147]

مهاجرت ورودی سکاها از شرق، آگاتیرسی ها را به سمت غرب، از استپ پونتیک بیرون راند، و خود سکاها به عنوان جمعیت اصلی این منطقه جایگزین آنها شدند، [147] [148] بنابراین فرآیند تبدیل شدن سکاها به اصلی ترین آنها تکمیل شد. جمعیت غالب استپ پونتیک [81] در طول سال.  650 تا c.  600 قبل از میلاد [89] آگاثیرسی ها از این پس همسایگان بلافصل سکاها در غرب شدند و روابط بین این دو قبیله خصمانه باقی ماند. [147]

بقایای اولیه از نوع سکایی که در اروپای مرکزی، به ویژه در دشت های تراکیا و پانونی یافت شده است ، [76] تا حدی مربوط به آگاثیرسی [99] [149] و سایر گروه های کوچکتر است که همچنین از استپ پونتیک به منطقه آواره شده اند. کارپات ها [76]

فعالیت در اروپا
یورش به اروپای مرکزی

با استفاده از استپ پونتیک به عنوان پایگاه خود، از حدود c.  700 سال قبل از میلاد، سکاها اغلب به اروپای مرکزی و جنوب شرقی یورش بردند، به همین دلیل سلاح‌ها و اسب‌ها که از استپ‌ها سرچشمه می‌گرفتند، در حدود سال قبل ظاهر شدند.  700 سال قبل از میلاد در اروپای مرکزی. [92]

روابط با استپ جنگلی

در شمال استپ پونتیک، استپ جنگلی اروپای شرقی قرار داشت که توسط رودخانه‌های بزرگی که به سمت جنوب از طریق آن به دریای سیاه می‌ریختند، به چندین منطقه جداگانه تقسیم می‌شد. این منطقه استپی جنگلی توسط چندین گروه فرهنگی بومی مختلف سکونت داشت، که قبایل در شمال خارج از محدوده نفوذ سکایی بودند. [100]

در همین حال، قبایل جنگلی استپی در جنوب از عصر برنز به صورت جوامع کشاورزی مختلط بزرگی سازماندهی شده بودند که با سکاها ارتباط نزدیک داشتند و با آنها تجارت می کردند، که منجر به تقلید طبقات حاکم این قبایل جنگلی از شیوه های تدفین سکایی شد. [52] [150] در طول قرن هفتم قبل از میلاد، این کشاورزان مختلط استپی جنگلی تحت نفوذ سکاها قرار گرفتند، به همین دلیل زندگی روزمره آنها تا حدی شبیه به سبک زندگی عشایری نظامی سکاها شد. [99] با این وجود، بسیاری از فرهنگ‌های این مردمان استپ جنگلی بسیاری از ویژگی‌های محلی اولیه خود را ادامه دادند، به‌ویژه در مورد سنت‌های تدفین رایج، سفال‌گری، و تزئینات محلی، به این معنی که آنها از فرهنگ سکاهای عشایری متمایز ماندند. [151]

در آغاز قرن هفتم قبل از میلاد، سکاها با تلاش برای تحمیل حکومت خود بر قبایل استپی جنگلی، دوره طولانی درگیری نظامی را آغاز کردند که در پاسخ به آن، این مردمان اخیر تعداد زیادی شهرک های مستحکم برای دفع این حملات ساختند. [99] [152]

حضور در غرب آسیا

در طول قرن هفتم قبل از میلاد، سکاها هم در سیس و هم در تراوکاکازی حضور داشتند: [153] در جنوب کوه‌های قفقاز، سکاها همراه با سیمریان درگیر تحولات غرب آسیا شدند، [154] و آنها فعالیتها به زودی از ماوراء قفقاز تا جنوب ماد را در بر می گیرد . [19]

در طول قرن هفتم قبل از میلاد، از غرب آسیا بود که مهمترین تأثیرات خارجی به فرهنگ سکاها ساکن در سیسکوکازیا وارد شد، [155] [152] که در نتیجه در طی این دوره به فرهنگ سکایی «پس از کلرمس» تبدیل شد. از ج.  700 تا c.  650 قبل از میلاد [113] جنبش سکاها و کیمریان به آناتولی و فلات ایران به عنوان کاتالیزور برای پذیرش تجهیزات نظامی و سوارکاری عشایر اوراسیا توسط کشورهای مختلف آسیای غربی عمل کرد: [127] در طول قرن های 7 و 6 قبل از میلاد بود که "سکاها- نوک پیکان و کمان های سیگموئید ایده آل برای استفاده توسط جنگجویان سوار، که پیشرفته ترین سلاح تیراندازی زمان خود بودند و هم از نظر فنی و هم از نظر بالستیک برتر از تجهیزات تیراندازی با کمان بومی غرب آسیا بودند، در سراسر غرب آسیا به کار گرفته شدند. [156]

پست‌ها و سکونتگاه‌های تجاری سیمریان و سکایی‌ها در مرزهای کشورهای مختلف آسیای غربی نیز در این زمان کالاهایی مانند محصولات دامپروری را به آنها عرضه می‌کردند، بی شباهت به روابط تجاری که در دوره قرون وسطی بین عشایر استپ شرقی و امپراتوری تانگ چین وجود داشت. . [157]

اسرحدون پادشاه نوآشوری

با پیروزی سیمریان بر اورارتو و لشکرکشی موفقیت‌آمیز سارگون دوم به آنجا، هر دو در 714 قبل از میلاد، با حذف اورارتو به عنوان تهدیدی علیه امپراتوری آشور نو، مانایی دیگر به عنوان منطقه حائل برای قدرت نئوآسوریان مفید نبود، در حالی که مانایی‌ها شروع به کار کردند. مطالبات امپریالیستی نوآسوریان را باری غیر ضروری می‌دانستند. از این رو، پادشاه مانایی آخشیری ( ح. حدود  675  -  حدود  650 قبل از میلاد ) از سیمریان و سکاها به عنوان متحدان مفیدی استقبال کرد که می‌توانستند هم حفاظت و هم فرصت‌های جدید مساعدی را برای مانایی ارائه دهند، که به نوبه خود به او اجازه داد تا به یکی از مخالفان مانایی تبدیل شود. امپراتوری نوآسوری که او متعاقباً دشمن سناخریب و جانشینانش اسرحدون و آشوربانیپال باقی ماند. [158]

در دوره منطبق با سلطنت اسرحدون پادشاه نوآشوری ( ح.  681 - 669 ق. م .)، سکاها فقط در فلات غربی ایران، [139] به ویژه در مانایی و ماد، [159] [141] فعالیت داشتند . اولین ذکر ثبت شده آنها از سوابق نوآسوری [89] [160] از ق.  680 قبل از میلاد ، که جزئیات اولین فعالیت‌های سکاها در غرب آسیا را نشان می‌دهد و به اولین پادشاه ثبت شده سکاها، ایسپاکایا ، به عنوان متحد مانایی‌ها اشاره می‌کند. [161]

تقریباً در این زمان، آشوری مانع از عملیات امپراتوری نو-آسوری بین قلمرو خود و مانایی می‌شد، [162] در حالی که سکایی‌ها توسط نئوآسوریان همراه با سیمریان شرقی، مانایی‌ها و اورارتویی‌ها به عنوان ارتباطی احتمالاً تهدیدآمیز بین نئو ثبت شده بودند. - امپراتوری آشور و دست نشانده آن یعنی هوبوشکیا ، با پیام رسان هایی که بین امپراتوری آشور نو و هیوبوشکیا در حال تردد بودند در معرض خطر اسیر شدن توسط نیروهای متخاصم سیمری، مانایی، سکایی یا اورارتویی قرار داشتند. [163] سوابق نوآشوری همچنین به نیروهای مشترک کیمری-سکایی، همراه با مادها و مانایی ها، به عنوان تهدیدی احتمالی علیه جمع آوری خراج از ماد اشاره می کند. [164]

در طی این حملات، سکاها به همراه سیمریان شرقی که در مرز مانایی قرار داشتند، [165] [82] توانستند به فراتر از قلمروهای اصلی فلات ایران برسند و به استان‌های پارسواس و نوآشوری حمله کنند. بیت حمبان و حتی تا یشوح، شامش نصیر و زموآ در دره رود دیاله. [166] یک حمله سکایی-سیمریان که از مانایی به هوبوشکیا حمله کرده بود، حتی توانست با عبور از انیسوس و خرانیه در رودخانه زاب پایین و غارت شهر کوچک میلکیا در نزدیکی اربعیل ، قلمروهای اصلی نوآسوریان را تهدید کند . شهرهای امپراتوری آشوری نو، جایی که بیت آکیتی (خانه جشن سال نو) این شهر را که بعداً باید توسط اسرحدون بازسازی می شد، ویران کردند. [167] [168] این حملات به قلب آنها آشوری ها را شوکه کرد، آنها به دنبال این بودند که بدانند آیا قرار است از طریق پیشگویی با چنین تهاجمات بیشتری روبرو شوند یا خیر. [162]

در همین حال، مانایی، که احتمالاً به دلیل اقتباس و استفاده از فن‌آوری‌های مبارزه با عشایر استپی که از متحدان سیمری و سکایی خود وام گرفته شده بود، توانسته بود قدرت خود را در دوران آخشری افزایش دهد، [169] توانست سرزمین‌هایی از جمله قلعه‌های شارو-اقبی و قلعه را تصرف کند. Dūr-Illil از امپراتوری نو آشور و آنها را تا قرن .  650 سال قبل از میلاد [170] [158]

پادشاه اورارتویی، روسا دوم ( 680  - 639 قبل از میلاد ) پروژه‌های ساخت و ساز استحکامات عمده‌ای را در اطراف دریاچه وان ، مانند روسیهپاتری ، و تیشبائینی در نزدیکی ایروان کنونی انجام داد ، [171] که همگی قصد داشتند بر فعالیت‌های نیروهای متفقین نظارت کنند. از سکاها، مانایی ها و مادها؛ قلعه بردجی و قلعه سنگر در شمال دریاچه ارومیه و همچنین قلعه های پیر چاووش، قلعه گاور و قیز قلعه در اطراف مرکز اداری هفتوان تپه در شمال غربی دریاچه از دیگر استحکامات ساخته شده توسط روسا دوم بودند. [172]

این نیروهای متحد کیمری ها، مانایی ها و سکاها در فاصله زمانی بین ق.  680 و ج.  677 قبل از میلاد توسط پسر سناخریب، اسارحدون ( ح.  681 - 669 ق.م. ) که به عنوان پادشاه امپراتوری نوآشور جانشین او شده بود [173] [174] [19] و یک لشکرکشی تلافی جویانه انجام داد که به اعماق قلمرو ماد رسید تا اینکه کوه بیکنی و کشور Patušarra (Patischoria) در محدوده کویر بزرگ نمک . [175] [176] ایشپاکایا در نبرد با نیروهای اسرحدون در طول این لشکرکشی کشته شد، و بارتاتو [177 ] به عنوان پادشاه سکاها جانشین او شد ، [177] که اسرحدون ممکن بود بلافاصله مذاکرات را با او آغاز کند. [178]

از آنجایی که کیمریان سرزمین‌های سیسکویی خود را ترک کرده بودند و برای غارت به غرب آسیا رفته بودند، هیچ علاقه‌ای به امور محلی کشورهای غرب آسیا نداشتند و به همین دلیل برای بالاترین پیشنهاد می‌جنگیدند: بنابراین اسرحدون از این فرصت استفاده کرد و در مقطعی قبل از آن. ج  675 قبل از میلاد ، او مذاکرات محرمانه ای را با سیمریان شرقی آغاز کرد، که به آشوری ها تأیید کردند که بی طرف خواهند ماند و قول دادند که وقتی اسرحدون دوباره به مانایی در سال 2018 حمله کرد، دخالت نکنند.  675 قبل از میلاد با این وجود، از آنجایی که کیمریان خارجی‌های دوردست با فرهنگ بسیار متفاوتی بودند، و بنابراین از خدایان بین‌النهرین نمی‌ترسیدند، بِل‌وشزیب، پیشگو و مشاور اسرحدون، به جای سکاها، از این سیمری‌های شرقی به‌عنوان متحدان احتمالی مانایی‌ها یاد کرد و به اسرحدون توصیه کرد که جاسوسی کند. هم بر آنها و هم بر ماناییان. [130] [179] [180]

اما این حمله دوم آشور به مانایی موفقیت چندانی نداشت زیرا سیمریانی که اسرحدون با آنها مذاکره کرده بود با پذیرفتن پیشنهاد او فقط برای حمله به نیروی مهاجم او را فریب داده بودند، [180] و روابط بین مانایی و امپراتوری نو آشور خصمانه باقی ماند در حالی که کیمریان تا دوره 671 تا 657 قبل از میلاد متحد مانایی [181] باقی ماندند. [182] در نتیجه این شکست، امپراتوری نئوآسوری خود را کنار گذاشت و منتظر ماند تا زمانی که سیمریان دیگر تهدیدی نبودند، قبل از اینکه لشکرکشی بیشتری در مانایی انجام دهند. [180]

از ج.  674 تا ج.  672 قبل از میلاد ، سیمریان شرقی با مادها که علیه امپراتوری آشور نو شورش کرده بودند و با سکاها متحد شدند. در این سالها، منابع آشوری در الیپی و پارسوا دائماً در معرض تهدید سیمریان قرار داشتند. [82] [183]

اتحاد با امپراتوری نوآشوری

امپراتوری نوآشوری تحت فرمان اسرحدون، مصر تحت فرمانروایی کوشی ها را به عنوان دغدغه اصلی نظامی خود می دید و از این رو با برقراری روابط خوب با طبل ، عیلام، اورارتو و دولت شهرهای ماد، از صرف منابع در دیگر مرزهای امپراتوری اجتناب کرد . [127]

علاوه بر این، امپراتوری نوآشوری در واکنش به فعالیت‌های متحدین نیروهای سیمری، مانایی و سکایی روی یک پایگاه دفاعی باقی نماند و به زودی دست به ابتکارات دیپلماتیک زد تا احشری را از متحدانش جدا کند: در این شرایط است که اسرحدون مذاکراتی را با بارتاتوآ جانشین ایشپاکایا برای برقراری روابط دوستانه با سکاها آغاز کرده بود، و زمانی که [184] در سال 672 قبل از میلاد، بارتاتوا از دختر بزرگ اسارحدون، شاهزاده خانم نوآشوری، شِرُوآ-آرات ، درخواست کرد، او پذیرفت . و قول داد که در یک اقدام دیپلماسی دقیق با امپراتوری نو آشور پیمان اتحاد منعقد کند. [185]

ازدواج بین بارتاتوا و شروآ-تیرات احتمالاً انجام شده است: [186] ازدواج بارتاتوا با شروآ-تیرات مستلزم آن بود که او به عنوان یک دست نشانده با آشور بیعت کند و طبق قوانین آشور، مناطق تحت حکومت او قرار می گرفت . توسط پادشاه آشور اعطا شد، که حضور سکاها در غرب آسیا را گسترش اسمی امپراتوری نوآشوری و خود بارتاتوآ نایب السلطنه آشور کرد . [187] [188] بر اساس این ترتیب، سکاها به یکی از نیروهای اصلی سیاسی و نظامی در غرب آسیا تبدیل شدند، [160] [49] که در آن قدرت آنها به شدت به همکاری آنها با امپراتوری آشور بستگی داشت: از این پس، پادشاهی سکاها باقی ماند. یک متحد نئوآشوری. [189]

نتیجه این ازدواج [19] این بود که از سکاها به عنوان نیروی دشمن در اسناد نوآسوری نام برده نمی شد [190] و اتحاد بین پادشاهی سکاها و امپراتوری نو آشور منعقد شد . 192] [19] که به دنبال آن پادشاهی سکاها با امپراتوری نو-آشور روابط دوستانه داشت و روابط مسالمت آمیزی با آن برقرار کرد. [193]

اتحاد بین سکاها و آسیای غربی به خانواده سلطنتی محدود نمی شد، و ظاهر جواهراتی که با دانه بندی و فیلیگران تزئین شده بودند در قلمرو مرکزی سیسکوکازی پادشاهی سکاها نشان می دهد که مردان سکایی با زنان آسیای غربی که به دنبال آنها به سیسکوکاسیا بازگشته بودند، ازدواج کردند یا به عنوان صیغه گرفتند. [98]

به نظر می رسد که سربازان سکایی در این زمان در ارتش اورارتو نیز خدمت می کردند، با دفن یک ارباب سکایی به همراه اسب هایش در زیر ساختمان اورارتویی در نورشونتپه نشان می دهد که سربازان سکایی از مرز غربی اورارتو تحت سلطنت روسا دوم محافظت می کردند. [194] اولین حضور ابریشم غرب آسیا در یک قلعه اورارتویی یافت شد که احتمالاً با واسطه سکاها از چین وارد شده بود، به این معنی که تجارت ابریشم به غرب اوراسیا ممکن است در این زمان با واسطه سکاها آغاز شده باشد. اقامت آنها در غرب آسیا [195]

در همین حال، سیمریان شرقی با آشور دشمنی کردند، [196] و همراه با مادها، متحدان الیپی در برابر تهاجم امپراتوری نوآسوری بین سالهای قبل از میلاد مسیح بودند.  672 و ج.  669 قبل از میلاد [197] سیمریان شرقی در این زمان در اتحاد با اورارتو به استان آشوری شوبریا حمله کردند. [82]

و هنگامی که فرمانروای مادها Kaštaritu علیه امپراتوری نو-آسور شورش کرد و اولین پادشاهی مستقل مادها را پس از آزادسازی موفقیت آمیز آنها از سلطه نوآشورها در سال 2018 تأسیس کرد.  671 تا ج.  669 قبل از میلاد ، [198] سیمریان شرقی با او متحد شدند. [199]

تأثیرات آسیای غربی بر سکاها

اتحاد زناشویی بین پادشاه سکاها و سلسله حاکم آشور و همچنین نزدیکی سکاها با ایالت های مانایی و اورارتو تحت تأثیر آشور، سکاها را تحت تأثیر شدید فرهنگ آشوری قرار داد [112] [188] و تماس با تمدن غرب آسیا مهمترین تأثیر خارجی در شکل گیری فرهنگ و جامعه سکاها در طول قرن هفتم قبل از میلاد بود: [84] [19] [152]

فرهنگ و هنر سکایی شکل قطعی خود را در خدمت منافع اشراف سکایی به خود گرفت که در طول قرن بیستم در حال استقرار هژمونی خود در غرب آسیا بود.  650 تا c.  600 سال قبل از میلاد ، [200] زمانی که عناصر مختلف آسیای غربی را جذب کرد. [99] لباس‌ها و زره‌های سکایی از این زمان، و همچنین آثار، نقوش، سبک و تکنیک اثاثیه قبرهای مورد استفاده در کورگان‌های قلمرو مرکزی پادشاهی سکایی در سیسکوکازیا، همگی منعکس‌کننده تأثیرات سنگین از غرب آسیا و فلات ایران هستند. در مورد فرهنگ سکاها در این دوره. [201]

تحت نفوذ آسیای غربی، فرمانروایان سکاها شروع به تقلید از پادشاهان آسیای غربی امپراتوری نوآشوری، اورارتو و ماد کردند و شروع به استفاده از کالاهای لوکس به عنوان نشانگر وضعیت کردند: [104] [111] [101] سکاها به ویژه در این زمینه سود قابل توجهی داشتند. با احترام از فعالیت های آنها در غرب آسیا، جایی که آنها غنایمی را که به عنوان هدایای دیپلماتیک یا غارت به دست آورده بودند، به دست آوردند و از آن برای ارتقای موقعیت خود در قلمرو اصلی پادشاهی خود در استپ سیسکوکازی استفاده کردند. [98] اثاثیه قبرهای ساخت آشوری و اورارتویی در کورگان های سکایی سیسکوکازی به این ترتیب نشان دهنده ورود عناصر فرهنگی از غرب آسیا در جنوب بود. [202]

بنابراین، در این دوره، مقادیر زیادی کالا، به‌ویژه اقلام تجملی از غرب آسیا به قلمروهای اصلی سکاها در استپ سرازیر می‌شد، [98] که توسط صنعتگران آسیای غربی برای حامیان سکاها [203] و گواهی قفقاز ساخته می‌شد. نقش کوه ها به عنوان یک مرز متخلخل که از طریق آن سکاها می توانستند کالاهای مطلوب را از مردم غرب آسیا به دست آورند. [66] نمونه‌هایی از این کالاها عبارتند از غلاف شمشیر، روکش تبر، یک جفت جام طلا، یک آینه نقره‌ای، که همگی منشأ آسیای غربی دارند و در یکی از کورگان‌های کلرمس و کورگان ملهونیو  [بریتانیا] یافت می‌شوند ، و همچنین جواهرات ساخت آشوری، مانند گوشواره های غلاف دار، سنگ های تزئین شده با گل رز و دیگر اشیاء تزئین شده با مهر، دانه بندی و فیلیگر. [204] [19]

علاوه بر کالاهای لوکس وارداتی آسیای غربی، مفاهیم نیز از غرب آسیا به سمت شمال به استپ سیسکوکازی سرازیر شد، جایی که آنها به ارتقای دامنه هنری صنعتگرانی که به اشراف سکاها خدمت می کردند، ادامه دادند: [205] سکاها ذائقه غرب آسیا را جذب کرده بودند و آداب و رسوم، [206] مانند مفهوم منشأ الهی قدرت سلطنتی، [207] و همانطور که فرهنگ مادی آنها عناصر آسیای غربی را جذب می کرد، هنر آنها نیز شیوه های هنری غرب آسیا را برای بازنمایی اینها جذب می کرد [104] [99] که در این که چگونه برخی از کالاهای لوکس در دسترس اشراف سکایی، نقوش بومی سکایی را با نقوش آسیای غربی ترکیب می‌کردند، از جمله از طریق آمیختن جانوران به سبک غرب آسیا و عشایر و به تصویر کشیدن درخت زندگی بر روی غلاف شمشیر طلای سکایی، قابل مشاهده است. [19] [208]

این کالاهای لوکس توسط صنعتگران آسیای غربی برای فرمانروایان سکاها ساخته می‌شد، [19] با روکش‌های طلایی دو شمشیر و تبر از کلرمس و ملهونیو که نشان می‌دهد سکاها در آن زمان تحت تأثیر هنری قوی اورارتویی بودند یا صنعتگران اورارتویی برای تولید فلزکاری می‌کردند. حامیان سکاها [153] قطعات ارابه سکاها، لباس های تشریفاتی اسب، کاسه ها، سطل ها، عناصر لباس، جواهرات شخصی مانند سنگ شکن و گوشواره، به ویژه، با واسطه صنعتگران آسیای غربی، [101] که احتمالاً سکاها را همراهی می کردند، از غرب آسیا به عاریت گرفته شد. بازگشت به قلمرو اصلی سیسکوکازی خود، جایی که مهارت های آنها بسیار ارزشمند بود. [208]

همچنین تنها زمانی که سکاها به غرب آسیا گسترش یافتند، با ذوب و آهنگری آهن آشنا شدند، که قبل از آن تا اواخر قرن 8 قبل از میلاد هنوز جامعه عصر برنز بودند. [209] برخی آهنگران آسیای غربی ممکن است سکاها را در طول عقب نشینی به سمت شمال همراهی کرده و توسط پادشاهان سکاها استخدام شده باشند. [209] سکاها نیز استفاده از ارابه‌های جنگی [109] و زره‌های مقیاس را از غرب آسیایی‌ها به عاریت گرفتند، [115] [210] و جنگجویان سکایی خود سلاح‌های آهنین و تجربه نظامی در طول اقامت خود در غرب آسیا به دست آوردند. [211]

الهه پا مار سکایی و سایر مصنوعات، از کول اوبا .

تجهیزات اسبی به سبک آشوری و اورارتویی که در کورگان های سکایی این زمان یافت می شود نیز گواهی بر واردات اسب های آسیای غربی در سیسکوکازیا در دوره حضور سکاها در غرب آسیا است. [98]

در مذهب سکاها ، الهه آرتیپاسا و الهه پا مار به طور قابل توجهی تحت تأثیر ادیان بین النهرین و سیروکنعانی قرار گرفتند و به ترتیب عناصری را از اشتارت - ایشتار - آفرودیت برای آرتیمپاشا و از آتارئس لِدِسَکِدس - آتارئدس‌آتگ برای خدا جذب کردند. [212] قطعات ارابه سکایی مربوط به این دوره با تصاویری از الهه ایشتار تزئین شده بود که شبیه به نقش برجسته‌های نوآسوری است. [101]

با انعکاس تأثیرات آسیای غربی بر دین سکاها، آتشکده ای در نزدیکی اولین کراسنویه زنامیا کورگان بر اساس قوانین آتشکده های مادها ساخته شد که نشان می دهد ممکن است سازندگان مادها برای ساختن آن به سیسکوکاسیا نقل مکان کرده باشند. [101]

آشوربانیپال پادشاه آشور

فتح مانایی

مدتی در اواخر دهه 660 یا اوایل دهه 650 قبل از میلاد، سیمریان شرقی فلات ایران را ترک کردند و به سمت غرب به آناتولی عقب نشینی کردند تا به سیمریان غربی که در آنجا فعالیت می کردند بپیوندند. [213]

اگرچه مانایی در زمان پادشاه خود اَشری قدرتمند بود، اما این قدرت به اتحاد او با کیمریان و سکاها برای محافظت از پادشاهی خود در برابر حملات امپراتوری آشور نو وابسته بود و بنابراین خروج آنها پسر اسرحدون و جانشین تاج و تخت نو آشور را فراهم کرد. آشوربانیپال ( ح. 669  - 631 قبل از میلاد )، با فرصتی برای انجام لشکرکشی به مانایی در طول سال های 660 تا 659 قبل از میلاد و بازیابی برخی از سکونتگاه هایی که مانایی ها قبلاً تصرف کرده بودند. [214]

آشوری بیهوده تلاش کرد جلوی پیشروی آشوریان را بگیرد، اما در غیر این صورت توانست در برابر تهاجم نوآشورها مقاومت کند. احشری همچنین برای سرکوب مخالفان داخلی به حکومت خود به کیمریان وابسته بود و غیبت آنها به قدری او را تضعیف کرد که به زودی توسط یک شورش مردمی سرنگون شد و همراه با بیشتر خاندانش در اثر شورش دهقانان کشته شد. پسر عاشری، اوالی، که بازمانده بود، از آشوربانیپال درخواست کمک کرد که با واسطه برادر شوهر آشوربانیپال، پادشاه سکاها بارتاتوا [215] که مانایی را به پادشاهی سکاها ضمیمه کرد [216] [192] در حالی که Uall سرکوب کرد. شورش قبل از رسیدن به تاج و تخت مانایی و تسلیم شدن به امپراتوری آشور نو. [217] علیرغم این شکست، مانایی تا زمان ظهور امپراتوری ماد در اواخر قرن 7 قبل از میلاد یک قدرت مهم باقی ماند. [169]

پس از فتح سکاها بر مانایی، مرکز قدرت سکاها در غرب آسیا به منطقه دریاچه ارومیه، [218] [219] بین دریای خزر و کوه‌های زاگرس در شمال غربی فلات ایران، جایی که مراتع حاصلخیز بود، منتقل شد. اطراف دریاچه به سکاها اجازه داد تا گله های بزرگ اسبی را که به آنها وابسته بودند پرورش دهند. [220] از این پس، مکان مربوط به سقز امروزی مرکز سیاسی سکاها در غرب آسیا شد. [188]

دوران سلطنت مادیس

جانشین بارتاتوآ پسرش با Šērūʾa-ēṭirat، [188] Madyes ، [221] شد که متحد امپراتوری نوآسور باقی ماند. [127]

تسخیر رسانه

در سال 652 قبل از میلاد، پسر بزرگ اسرحدون، شاماش-شوما-وکین ، که جانشین او به عنوان پادشاه بابل شده بود ، علیه برادر کوچکترش آشوربانیپال شورش کرد: [222] آشوربانیپال چهار سال طول کشید تا شورش بابلی ها را تا سال 648 قبل از میلاد به طور کامل سرکوب کند. سال برای از بین بردن قدرت عیلام ، که از Šamaš-šuma-ukin حمایت می کرد، [169] و اگرچه آشوربانیپال با این وجود می توانست کنترل بابل را تا پایان سلطنت خود حفظ کند، امپراتوری نو-آشور سرانجام از آن خارج شد. بحران به شدت فرسوده شده است. [223]

تا سال 625 قبل از میلاد، مادها در مورد ایدئولوژی‌ها و فن‌آوری‌های نظامی جدید هم از قدرت‌های بی‌تحرکی مانند امپراتوری آشوری نو و اورارتو و هم از عشایر استپ مانند کیمریان و سکاها اطلاعات کسب کرده بودند. [224] به لطف ادغام این تأثیرات در مادها، پادشاه ماد ، فرائورتس، توانست شیوه‌های نظامی سکایی و نوآشوری را با هم ترکیب کند و ارتشی سازمان‌یافته متشکل از لشکرهای متمایز از نیزه‌داران، کمانداران و سواره نظام ایجاد کند و بدین ترتیب ماد را به ارتش تبدیل کند. قدرت غالب فلات ایران. [224]

هنگامی که شورش بابل آغاز شد، فرائورتس از شاماش-شوما-وکین حمایت کرد و مادیس با حمله به مادها و تحمیل هژمونی سکاها بر ماد به آشوربانیپال در سرکوب بیرونی شورش [225] [226] [127] کمک کرد. [227]

تحت حکومت سکاها، مادها تاکتیک‌های نظامی و تسلیحاتی سکایی را به‌ویژه در حوزه تیراندازی با کمان به کار گرفتند و سواره‌نظامی سواره را نیز به عنوان شکل اصلی جنگ سواره نظام به کار گرفتند. [228] [229] [230]

هژمونی سکاها در غرب آسیا

تسخیر سکاها بر خود ماد، به نوبه خود، آغاز یک دوره تقریباً 30 ساله هژمونی سکاها در غرب آسیا [231] بود که نویسندگان یونانی-رومی بعدها آن را «حکومت سکاها بر آسیای علیا» نامیدند [232] و در طی آن پادشاهی سکاها نه تنها در تراوکافقاز و مانایی هژمونی داشت، بلکه به زودی حکومت خود را به اورارتو و آناتولی نیز گسترش داد، [233] و دولت های مختلف در این مناطق مانند مانایی، اورارتو و ماد به حیات خود ادامه دادند. فرمانروایی پادشاهی سکاها و پرداخت خراج به آن. [234]

شکست سیمریان
نقش برجسته آشوری که جنگجویان سوارکار سیمری را نشان می دهد
فعالیت های سیمریان در آناتولی

در طول قرن هفتم قبل از میلاد، بخش عمده ای از کیمریان در آناتولی فعالیت می کردند، [235] که در آنجا قلمرو بزرگی [236] در همسایگی لیدیا در غرب، فراغه را در بر می گرفت و به کیلیکیه و مرزهای اورارتو در شرق می رسید. [237] [238] [239]

ناآرامی‌هایی که امپراتوری آشور نو در نتیجه فعالیت‌های کیمری‌ها در آناتولی تجربه کرد، باعث شد بسیاری از فرمانروایان این منطقه تلاش کنند تا از سلطه نوآشوریان جدا شوند، [218] به طوری که کیمریان عملاً به نئو پایان دادند. - کنترل آشور در آناتولی در زمانی که اسرحدون توسط آشوربانیپال به عنوان پادشاه امپراتوری نوآسوری جانشین شد . [240] تا سال 657 قبل از میلاد، سوابق نئوآسوری به تهدید سیمریان علیه متصرفات غربی امپراتوری نوآسوری در استان کوئه یا حتی بخشی از شام اشاره داشت . [241]

در سال 657 قبل از میلاد خود، اسناد پیشگویی آشوری، پادشاه سیمری دوگدامی (لیگدامیس نویسندگان یونانی) را با عنوان šar-kiššati ( به معنای " پادشاه جهان "[238] [169] می نامیدند که در جهان بینی بین النهرین می توانست متعلق به پادشاه امپراتوری آشور نو باشد، و توسط سیمریان غصب شده بود و باید توسط امپراتوری نوآشور بازپس گرفته شود [242] این وضعیت در بقیه دهه 650 و اوایل دهه 640 بدون تغییر باقی ماند. قبل از میلاد [243]

اتحاد سیمریان با درختان

در حدود ج.  در سال‌های 660 قبل از میلاد ، قبیله تراسیایی Treres از بسفر تراکیا کوچ کردند و از شمال غربی به آناتولی حمله کردند، [235] پس از آن با سیمریان متحد شدند [82] و از حوالی ق.  در دهه 650 قبل از میلاد ، سیمریان همراه با تریرس در آناتولی کوچ می کردند. [244] [245]

حمله سیمریان به لیدیا و یونان آسیایی
رزمندگان ارابه سوار لیکیایی

در سال 644 قبل از میلاد، سیمریان و ترِرها به فرمانروایی دوگدامی پادشاه سیمری و کوبوس، [246] و در اتحاد با لیکیایی ها یا لیکائونی ها، برای دومین بار در سال 644 قبل از میلاد به لیدیا حمله کردند: [247] این بار لیدیایی ها را شکست دادند . و پایتخت آنها ساردیس را به جز ارگ آن تصرف کردند و گیگس پادشاه لیدیا در این حمله درگذشت. [248]

پس از غارت ساردیس، لیدگامیس و کوبوس، کیمریان و تری ها را به حمله به ایالت-شهرهای یونانی ترواد هدایت کردند ، [ 249] [82] آئولیا و ایونیا در ساحل غربی آناتولی، [250] جایی که شهر مگنزیا را ویران کردند. در پیچ و خم و همچنین آرتمیسیون افسس . [251]

فعالیت های سیمریان در کیلیکیه

کیمریان با احساس فرسودگی قدرت نئوآسوری ها در پی سرکوب شورش شاماش-شوما-وکین، به کیلیکیه در مرز شمال غربی امپراتوری نو-آشور در حدود سال 1394 نقل مکان کردند.  640 قبل از میلاد خود، بلافاصله پس از سومین حمله آنها به لیدیا و حمله به شهرهای یونانی آسیایی. در آنجا، دوگدامی برای حمله به امپراتوری نو-آسوری، با دولت شورشی آشوری تبل ، موسی، متحد شد. [252]

با این حال، موسی قبل از حمله برنامه ریزی شده به امپراتوری نئوآسوری جان باخت، در حالی که دوگدامی آن را انجام داد، اما شکست خورد زیرا به گفته منابع نئوآسوری، آتش سوزی در اردوگاه او رخ داد. [253] به دنبال آن، دوگدامی با شورشی علیه خود مواجه شد، پس از آن به خصومت های خود علیه امپراتوری آشور نو پایان داد و باج به آشوربانیپال فرستاد تا با او اتحاد برقرار کند، در حالی که آشوربانیپال دوگدامی را مجبور کرد سوگند یاد کند که به آن حمله نکند. امپراتوری نئوآسوری [246] [254]

مرگ دوگدامی

دوگدامی به زودی سوگند خود را شکست و دوباره به امپراتوری نوآشور حمله کرد، اما در طول لشکرکشی خود به بیماری شدیدی مبتلا شد که علائم آن شامل فلج نیمی از بدن و استفراغ خون و همچنین قانقاریا در اندام تناسلی بود و در نتیجه خودکشی کرد. در سال 640 قبل از میلاد [255] در خود هیلاککو. [256]

پسرش Sandakšatru [257] که به حملات دوگدامی علیه امپراتوری نو آشور ادامه داد [258] اما درست مانند پدرش شکست خورد، جانشین دوگدامی به عنوان پادشاه سیمریان غربی در Īilakku شد . [249] [259]

زوال سیمریان

قدرت کیمریان پس از مرگ دوگدامی به سرعت کاهش یافت، [260] اگرچه پادشاهان لیدیایی آردیس و سادیات ممکن بود در نبرد با کیمریان جان باختند یا به دلیل ناتوانی در مبارزه مؤثر با آنها، به ترتیب در سال 2018، خلع شدند.  637 و ج.  635 قبل از میلاد [261]

ظهور امپراتوری لیدیا
نقش برجسته ای که جنگجویان لیدیایی سوار شده را بر روی تخته سنگ مرمر یک مقبره نشان می دهد

علی‌رغم این شکست‌ها، پادشاهی لیدیا توانست قدرت خود را افزایش دهد و به نظر می‌رسد خود لیدیایی‌ها شیوه‌های نظامی سیمری مانند استفاده از سواره‌نظامی را اتخاذ کرده‌اند، لیدیایی‌ها با استفاده از نیزه‌های بلند و کمانداران، هر دو سوار بر اسب می‌جنگند. [262]

حدود ج.  635 قبل از میلاد ، [263] و با تأیید نئوآسوریان، [264] سکاها تحت فرمان مادیس اورارتو را فتح کردند، [216] [265] وارد آناتولی مرکزی شدند [129] و سیمریان و تریرس را شکست دادند. [266] این شکست نهایی کیمریان توسط نیروهای مشترک سکاهای مادیس انجام شد، که استرابون آماسیایی آنها را به اخراج درختان از آسیای صغیر نسبت می‌دهد، و لیدیایی‌ها به رهبری پادشاه آنها آلیاتس ، [267] که خود او بود. پسر سادیات و همچنین نوه آردیس و نوه گیگس که هرودوت هالیکارناسوس و پولیانوس از بیتینیا ادعا می کنند برای همیشه سیمریان را شکست دادند تا دیگر تهدیدی به حساب نیایند. [268]

در روایت پولیانوس از شکست سیمریان، او ادعا کرد که آلیاتس از «سگ‌های جنگی» برای بیرون راندن آنها از آسیای صغیر استفاده کرده است، با این که اصطلاح «سگ‌های جنگی» یک تفسیر فولکلور یونانی از جنگجویان جوان سکایی است که به تبعیت از هند و اروپایی‌ها. مراسم عبور از کوریوها ، به طور آیینی نقش جنگجویان گرگ یا سگ را به عهده می گرفت. [269]

کیمریان به دنبال این شکست نهایی، [249] [19] به طور کامل از تاریخ ناپدید شدند و به زودی توسط جمعیت آناتولی جذب شدند. [244] همچنین در همین زمان بود که آخرین ایالت‌های هنوز موجود در آناتولی ، هیتی-هیتی و آرامی که یا مستقل بودند یا وابسته به امپراتوری آشور نو، فریجیا، اورارتو، یا کیمریان بودند، نیز سرانجام ناپدید شدند. اگرچه شرایط دقیق پایان آنها هنوز بسیار نامشخص است. [223]

بنابراین قدرت سکایی در غرب آسیا در زمان مادیس به اوج خود رسید، به طوری که قلمروهای آسیای غربی تحت حکومت پادشاهی سکاها از رودخانه هالیس در آناتولی در غرب تا دریای خزر و مرزهای شرقی ماد در شرق و از ماوراء قفقاز در شرق امتداد یافتند. شمال تا مرزهای شمالی امپراتوری نوآشوری در جنوب. [270] و به دنبال شکست کیمریان و ناپدید شدن سایر ایالات آناتولی، این امپراتوری جدید لیدیایی آلیاتس بود که به قدرت مسلط آناتولی تبدیل شد. [235]

از نظر باستان شناسی، حرکت کیمریان و سکاها به آناتولی با گسترش فرهنگ سکایی به این منطقه مطابقت دارد. [82]

همچنین در این زمان بود که سکاها برای اولین بار با یونانیان در آناتولی تماس گرفتند. [44] [19] [271]

موج اول استعمار یونان

یونانیان باستان برای اولین بار در قرن هشتم قبل از میلاد در دریای سیاه لشکرکشی می کردند و برخورد با مردم بومی دوستانه به سرعت باعث تحریک روابط تجاری و توسعه ترانزیت های تجاری منظم تر شد که به نوبه خود منجر به تشکیل شهرک های تجاری شد. [272] [273]

پس از آنکه دولت شهرهای یونان در دریای اژه شروع به تجربه تنش های اجتماعی ناشی از افزایش جمعیت و تهاجمات سیمریان به ایونیا در اواسط قرن هفتم قبل از میلاد کردند، سواحل دریای سیاه به مقصدی مناسب برای ایجاد شهرک تبدیل شد. [274] [124] [275] زیرا سواحل آن بنادر امن، مکان‌های قابل دفاع و ماهی‌های فراوان در دریاها، مصب‌ها و رودخانه‌ها را فراهم می‌کردند. [276] علاوه بر این، جمعیت محلی در منطقه شمال پونتیک قبلاً کالاهای مازادی مانند غلات تولید می‌کردند که شکل‌گیری صلح‌آمیز روابط با مردم محلی و توسعه اولیه تجارت با مردمان استپ جنگلی را تسهیل می‌کرد. [277]

عامل اصلی استعمار یونانی در سواحل دریای سیاه، شهر میلتوس از ایونیا در غرب آناتولی بود که مسئول تأسیس حدود 90 مستعمره [278] [279] و شهرهای دیگر ایونیا، مانند ساموس و خیوس نیز از شرکت کنندگان مهم این فرآیند بودند. [280]

بنابراین، اندکی پس از آن، در حدود ج.  625 قبل از میلاد ، سکاها در استپ پونتیک با مهاجران یونانی [19] از میلتوس [281] که شروع به تأسیس اولین مستعمرات خود در مناطق تحت حاکمیت سکایی ها در ساحل شمالی دریای سیاه کردند، در تماس بودند. [281] [19] این روند استعمار، جهان عشایری سکایی‌ها از استپ‌ها را تا پایان تاریخشان در تماس دائمی با سرزمین شهری یونانیان دریای اژه قرار داد. [19]

اولین پایگاه تجاری یونان

موج اول استعمار یونانی در ساحل شمالی دریای سیاه شامل تلاش‌هایی برای توسعه تجارت با جمعیت‌های بومی آن بود [279] و به همین دلیل شامل تشکیل مناطق تجاری شد ( یونانی باستان : εμπορια ، رومی :  emporia ؛ لاتین : emporia ). [282] که می بایست در مکان هایی راه اندازی می شد که دسترسی ایمن و امکانات لنگرگاه خوب را فراهم می کرد، و همچنین امکان دسترسی به رودخانه های اصلی استپ را فراهم می کرد که از طریق آن می توان به مناطق داخلی استپ جنگلی دسترسی داشت. [279] این رودخانه‌ها به‌عنوان مسیرهایی که کالاهای مختلف را می‌توان به جنوب به مستعمرات یونان فرستاد، نقش مهمی داشتند. [283] جمعیت‌های بومی و مستعمره‌نشینان این فرآیند را با هدف ایجاد ارتباطات تجاری در مکان‌هایی که قبلاً جمعیت کمی داشتند، به‌جای دستیابی به زمین، برای دو طرف سودمند می‌دانستند، از این رو این روند تا حد زیادی صلح‌آمیز بود. [276]

بنابراین، قدیمی‌ترین امپراتوری شمال دریای سیاه در هیستریا در دهانه رودخانه ایستروس، در تیراس روی دماغه‌ای که بر مصب رودخانه تیراس فرمان می‌دهد ، [279] و به‌ویژه در جزیره Borysthenēs ، در نزدیکی مصب مشترک ساخته شد. از رودخانه های Hypanis و Borysthenēs و در نتیجه امکان دسترسی به هر دوی آنها. [284] امپراتوری Borysthenēs از این پس در طول بقیه قرن 7 قبل از میلاد و در سراسر قرن 6 قبل از میلاد بعد رشد کرد . [279]

این امپریاها خود برای سرمایه گذاری های تجاری شهرهای مادرشان مفید بودند و به عنوان بازارهایی عمل می کردند که از طریق آن می توان نفت ، شراب و کالاهای تولیدی را با مردم بومی در ازای مواد غذایی و مواد خام کمیاب مانند غلات ، ماهی ، محصولات حیوانی، فلزات مبادله کرد. محصولات جنگلی، خز ، و بردگان از طریق شبکه های تجارت داخلی آورده شده است. [203] [276] [278] موفقیت این تجارت، در نتیجه، خود را به گونه‌ای تقویت کرد که مستعمرات یونانی ما و شهرهای اصلی آنها قدرت و ثروت خود را افزایش دهند. [276]

کاهش در غرب آسیا

در اواسط دهه 620 قبل از میلاد، امپراتوری نو-آسوری پس از مرگ آشوربانیپال شروع به فروپاشی کرد: [285] [19] علاوه بر بی ثباتی داخلی در خود آشوری به دلیل جنگ های داخلی تحت رهبری جانشینان او آشور اتیل ایلانی ( ح.  631) . – 627 قبل از میلاد ) و Sîn-šar-iškun ( ح.  627-612 قبل از میلاد[262] بابل نیز در سال 626 قبل از میلاد علیه آشوری ها به رهبری Nabopolassar [286] [ 193] و ژنرال آشوری Sîn-šumu شورش کرد . لیشیر همچنین در سال 626 قبل از میلاد علیه سین-شار-یشکون قیام کرد. [286]

شورش رسانه ها
کیاکسارس پادشاه مادها

در آن زمان کیاکسارس پادشاه مادها قدرتمند شده بود و مذاکراتی را با سکاها آغاز کرده بود. سال بعد، در سال 625 قبل از میلاد، او رهبران سکاها را به جشنی در کاخ خود دعوت کرد و در آنجا آنها را مست کرد و با ترور همه آنها را به قتل رساند، بنابراین یوغ آشور-سکایی را بر سر مادها سرنگون کرد و آنها را به یکی از اولین افرادی تبدیل کرد که استقلال خود را از امپراتوری آشور نو بدست آورد. [287]

ترور فرمانروایان سکاها توسط کیاکسار به هژمونی پادشاهی سکاها در غرب آسیا پایان داد، [288] پس از آن فعالیت های آن به مرزهای شرقی امپراتوری نو آشور محدود شد [19] و واردات غرب آسیا. کالاهای وارد شده به قلمروهای اصلی پادشاهی سکاها در استپ سیسکوکازی به پایان رسید. [19]

مادها در این زمان دانش ایدئولوژی‌ها و فن‌آوری‌های نظامی جدید را هم از قدرت‌های بی‌تحرکی مانند امپراتوری آشوری نو و اورارتو و هم از عشایر استپ مانند سیمریان و سکاها کسب کرده بودند: [224] این بود، سلاح‌ها و تاکتیک‌های نظامی. به خصوص در تیراندازی با کمان. [289] [290] ) به لطف ادغام این تأثیرات در مادها، کیاکسارس توانست شیوه‌های نظامی سکایی و نوآشوری را با هم ترکیب کند و ارتشی سازمان‌یافته متشکل از لشکرهای متمایز از نیزه‌داران، کمانداران و سواره نظام ایجاد کند و بدین ترتیب ماد را به ارتش تبدیل کند. قدرت مسلط بر فلات ایران باز هم مانند فراورتس که قبلاً انجام داده بود. [291] [224]

به دنبال شورش های موفقیت آمیز بابل به رهبری نابوپولاسار و ماد به رهبری کیاکسارس، دست نشاندگان مختلف امپراتوری آشور نو در آناتولی و در فلات ایران شروع به جدایی از حکومت نوآشور کردند. [224]

یورش تا مصر
فرعون پسامتیک اول

با فروپاشی قدرت متحدان نو-آشوری سابق خود در اواسط دهه 620 قبل از میلاد، و امپراتوری های نو-بابلی و ماد که به تازگی در حال صعود بودند هنوز خود را تحکیم نکرده بودند، سکاها از خلاء قدرت برای حمله به شام ​​استفاده کردند [292] مدتی بین ج.  626 و ج.  616 قبل از میلاد [293] [294] مشخص نیست که آیا این حمله به امپراتوری نوآشور در استان های غربی آن آسیب وارد کرده است یا خیر، [295] اگرچه آخرین حضور شناخته شده نئوآسوریان در فنیقیه به همین زمان باز می گردد، به شکل ذکر ماننو کی احضه والی سومور در فهرستی از همنام‌های ق.  619 قبل از میلاد [296]

یورش سکاها به شام ​​تا جنوب فلسطین رسید، [192] و توسط پیامبران یهودایی اشعیا ، ارمیا و صفانیا پیشگویی شده بود ، که پیشگویی از "فاجعه ای از شمال" در انتظار آنها بود که معتقد بودند منجر به ویرانی اورشلیم خواهد شد. . [297] با این حال، یورش سکاها بر اورشلیم یا حتی پادشاهی یهودا تأثیری نداشت ، [298] که باعث شد ارمیا از یوشیا، پادشاه یهودا ، که در عوض به هولدا نبی برای مشاوره روی آورد، و ارمیا موقتاً متوقف شود، از دست داد. چند سالی پیشگویی کرد [299]

یورش سکاها به مرزهای پادشاهی مصر Saite رسید ، [300] جایی که پیشروی آنها توسط باتلاق های دلتای نیل متوقف شد ، [298] پس از آن فرعون پسامتیک اول با آنها ملاقات کرد و آنها را متقاعد کرد که با ارائه هدایایی به عقب برگردند. [301]

سکاها چندین شهر در فلسطین را در حین عقب نشینی غارت کردند، [19] از جمله معبد الهه اشتارت در اسکالان . [302] به گفته نویسندگان یونانی-رومی بعدی، این زیارتگاه اسکالون کهن ترین معابد آن الهه در نظر گرفته شده است، در نتیجه عاملان این توهین و فرزندان آنها ظاهراً توسط اشتارت نفرین شده است. «بیماری زنانه» که باعث می‌شود آن‌ها به طبقه‌ای از پیشگویان ترانسوستیتی به نام آناریا تبدیل شوند ( در زبان سکایی « بی‌مردانه » [19] ). [303]

جنگ علیه امپراتوری نئوآسور

کیاکسارس پس از سازماندهی مجدد پادشاهی و افزایش قدرت نظامی خود، به امپراتوری آشور نو حمله کرد. [304] [305] در همین حال، Nabopolasar موفق شد تا سال 620 قبل از میلاد کنترل تمام بابل را به دست گیرد، [304] و تا سال 616 قبل از میلاد او از نظر نظامی به اندازه کافی برای حمله به مناطق اصلی آشور راحت بود. [262] و نابوپولاسار و کیاکسارس به زودی با یکدیگر علیه امپراتوری آشور نو متحد شدند . [262]

تا سال 615، پادشاهی سکاها به عنوان متحد کیاکسارس در جنگ او علیه امپراتوری نو-آشور، احتمالاً از سر ناچاری، عمل می کرد، زیرا سکاها اتحاد سابق خود با آشوری ها را کنار گذاشتند و در عوض با نوبابلی ها و بابلی ها همراه شدند. مادها عاملی حیاتی در بدتر شدن موقعیت نظامی امپراتوری نو آشور بودند. [306] [189] [192] پادشاهی سکاها از فتوحات ماد و بابلی آشور در سال 614 قبل از میلاد، نینوا در سال 612 قبل از میلاد و آخرین بقایای نئوآسوری در خران در سال 610 قبل از میلاد حمایت کرد که نئو-آشور را برای همیشه ویران کرد. امپراتوری آشور [307]

وجود نوک پیکان‌های سبک سکایی در مکان‌هایی که امپراتوری نو-بابلی به لشکرکشی‌های نظامی معروف است و با لایه‌های تخریبی این لشکرکشی‌ها مرتبط است، نشان می‌دهد که گروه‌های خاصی متشکل از سکاها یا مادها که تیراندازی با کمان سکایی را پذیرفته بودند. فنونی که ارتش نو بابلی در این جنگ به کار گرفته بود. [308] بخش‌های تیراندازی با کمان نو-بابلی خود تحت تأثیر تکنیک‌های تیراندازی با کمان سکایی قرار گرفتند، زیرا کمان‌های سکایی قدرتمندتر از کمان‌های اکدی بودند. [309]

مجسمه‌های سفالی که سواران سکایی را به تصویر می‌کشند، همچنین یک سپر یونی و یک تبر نبرد نئو هیتی شبیه به آنچه در بقایای سکایی در استپ پونتیک یافت می‌شود، نشان می‌دهد که هم گروه‌ها و هم مزدوران واقعی سکاها در نئو نهایی شرکت کرده‌اند. -پیروزی بابل بر مصریان در کرکمیش . [308] [72]

گروه‌های سکاها یا به سبک سکاها نیز در لشکرکشی‌های نو-بابلی در جنوب شام، از جمله در الحاق پادشاهی یهودا به بابل در سال 586 قبل از میلاد، شرکت کردند. [308]

آغاز فعالیت های تجاری یونانی- سکایی

از سکونتگاه های یونانی در سواحل دریای سیاه، اشراف سکایی به ویژه کالاهای تجملی خریداری می کردند که در طول زندگی خود و در مقبره های خود به عنوان نشانگر وضعیت استفاده می کردند. و حتی به عنوان کالای قبر مورد استفاده قرار می گرفت ، در حالی که صنعتگران در مستعمرات یونان اقلامی از طلا یا الکتروم برای حامیان سکاها می ساختند. [310]

زمانی که فعالیت‌های سکاها در غرب آسیا در قرون وسطی رو به افول نهاد.  در سال های 620 قبل از میلاد و همزمان با توسعه روابط بین سکاها و مستعمرات یونانی، سکاها شروع به خرید سفال های یونانی وارداتی از جزایر دریای اژه کردند، [311] و منبع پر رونق تجارت برای پادشاهی سکاها در ساحل شمالی سیاه ایجاد شد. دریا. [66] بدین ترتیب واردات کالاهای آسیای غربی به قلمروهای اصلی پادشاهی سکاها به استپ سیسکوکازیایی پایان یافت، کالاهایی که با کالاهایی که از مستعمرات یونان خریداری شده بودند یا توسط حامیان سکاها از صنعتگران یونانی سفارش داده شده بودند، جایگزین شدند .  625 تا ج.  600 قبل از میلاد ، [312] [19] در نتیجه تأثیرات یونانی بر سکاها که از آغاز قرن ششم قبل از میلاد جایگزین غرب آسیا شد. [155]

بنابراین روابط بین پادشاهی سکاها و مستعمرات یونانی در ناحیه شمالی پونتیک در ابتدا تا حد زیادی صلح آمیز بود و به لطف آن شهرهای یونانی هیچ دیوار دفاعی نداشتند. [19]

اخراج از غرب آسیا

توسط ج.  در دهه 590 قبل از میلاد ، امپراتوری ماد در حال صعود سیاکسار اورارتو را ضمیمه کرد، [313] [314] پس از اینکه قبلاً مانایی را در سال 616 قبل از میلاد ضمیمه کرده بود. [291] این افزایش قدرت مادها، پادشاهی سکاها را مجبور به ترک آسیای غربی و عقب نشینی به سمت شمال به استپ سیسکوکازی کرد، [315] پس از آن فعالیت های سکایی ها در غرب آسیا، [160] [40] [19] و همچنین روابط بین آسیای غربی و سکاها در طول قرن هفتم قبل از میلاد، [316] و تأثیرات آسیای غربی بر سکاها، همه در حدود سال قبل از میلاد به پایان رسید .  610-600 قبل از میلاد [317]

با این وجود، حتی پس از عقب‌نشینی سکاها از غرب آسیا، روابط پیچیده بین پادشاهی ماد و سکایی که به ترتیب در جنوب و شمال کوه‌های قفقاز واقع شده‌اند، ادامه یافت و سکاها همچنان به‌عنوان شرکا و دشمنان درگیر بودند. پادشاهی مادها در منطقه قفقاز. [318]

بقایای غرب آسیا

با این وجود، برخی از گروه‌های انشعابی سکایی در شرق ماوراء قفقاز، به‌ویژه در منطقه مربوط به آذربایجان امروزی باقی ماندند و به سمت شمال عقب‌نشینی نکردند. [84] بنابراین، منطقه ای که آنها در آن زندگی می کردند، Sakašayana ( منظور آن سرزمین ساکن ساکاها (یعنی سکاها) ) توسط مادها نامیده می شد. این نام بعداً توسط بطلمیوس به عنوان Sakasēnē ( Σακασηνη ) ثبت شد و ساکنان آن توسط گزنفون به نام Skythēnoi ( Σκυθηνοι ) و توسط آریان به عنوان Sakesinai ( Σακεσιναι ) و توسط تیتوس لیویوس به عنوان Sacassānī نامیده شدند. [38]

این سکاها در ارتش سیاکسارس [239] خدمت می کردند ، جایی که در فتح اورارتو توسط مادها شرکت داشتند [223] و یکی از این لشکرهای سکاها مسئول تصرف و تخریب قلعه های Argištiḫinili و Teišebaini در شمال اورارتو بود. [319] پادشاهی ماد همچنین ممکن است از سکاها به عنوان شکارچی برای تهیه شکار دربار استفاده کرده باشد. [229]

در نهایت خصومت‌ها بین سیاکسارس و برخی از این سکاها که به او خدمت می‌کردند روی داد، احتمالاً در نتیجه پایان دادن به خودمختاری این سکاها توسط پادشاهی ماد و الحاق کامل آنها. [320] منابع یونانی-رومی بعدی ادعا کردند که این سکاها پادشاهی ماد را ترک کردند و به امپراتوری لیدی گریختند و درگیری بین لیدیا و ماد آغاز شد: [229] در دو دهه اول قرن ششم قبل از میلاد، گسترش مادها به سمت غرب از فلات ایران و گسترش لیدیا به سمت شرق از آناتولی به هم خورد و در نتیجه جنگی به طول انجامید .  590 و تنها به دلیل خورشید گرفتگی در سال 585 قبل از میلاد به پایان رسید، پس از آن صلح بین لیدی و ماد برقرار شد و نظم سیاسی جدیدی در غرب آسیا برقرار شد. [321] [322]

این سکاها که در غرب آسیا مانده بودند تا اواسط قرن ششم قبل از میلاد کاملاً در جامعه و دولت مادها جذب شده بودند به طوری که دیگر یک گروه مستقل تشکیل نمی دادند و دیگر هویت جداگانه ای برای خود نداشتند. [323] [324]

پادشاهی سکایی شمال پونتیک

پادشاهی سکاها در استپ پونتیک در حداکثر وسعت خود در قرن ششم قبل از میلاد
پادشاهی سکاها در استپ پونتیک در حداکثر وسعت خود در قرن ششم قبل از میلاد

پس از اخراج خود از غرب آسیا، اکثریت سکاها قبل از نقل مکان به استپ پونتیک به بخش‌هایی از استپ سیسکوکازی [325] مربوط به استاوروپل امروزی و دره رودخانه کوبان [104] [326] بازگشتند، [327] که تنها پس از آن توسط سکاها به طور عمده و در مقیاس بزرگ اشغال شد، [100] و در نتیجه استپ پونتیک به مرکز قدرت سکاها تبدیل شد. [49] در میان سکاها که هنوز در سیسکوکازیا باقی مانده بودند، تأثیر جمعیت های بومی این منطقه در این دوره برجسته تر شد. [328]

این حرکت سکاها به استپ پونتیک توسط دو عامل اصلی انجام شد: [66]

بنابراین استقرار سکایی ها در استپ پونتیک آنها را در موقعیت بسیار سودمندی قرار داده بود: [100]

بنابراین این وضعیت به پادشاهی سکاها اجازه داد تا تجارت پر رونقی را که مستعمرات یونانی در جنوب خود با مردم ساکن استپ جنگلی در شمال خود انجام می دادند، میانجیگری کند، [19] [100] که از طریق رودخانه های بزرگ انجام می شد. استپ سکایی که به سمت جنوب به دریای سیاه می ریزد و مسیرهای دسترسی اصلی به این بازارهای شمالی را تشکیل می دهد. [19] بنابراین روابط بین پادشاهی سکاها و بازرگانان یونانی برای دو طرف سودمند بود و هم بر سکایی‌های کوچ‌نشین و هم بر جمعیت استپ‌های جنگلی تأثیر گذاشت و اشراف سکایی سود قابل توجهی از این تجارت داشتند. [329] [330]

بنابراین استپ پونتیک قلمروی مخصوصاً برای تصرف سکاها بود، نه تنها به این دلیل که زمین ایده آلی برای سبک زندگی چوپانان جنگجوی آنها بود، بلکه به این دلیل که به آنها اجازه می داد تا غلات را برای تکمیل رژیم غذایی خود از جمعیت کشاورزان جنگلی تهیه کنند. استپی در شمال آنها، و کالاهای تجملی عجیب و غریب برای اشرافشان به عنوان نشانگر وضعیت مستعمرات یونان در ساحل دریای سیاه. [96]

با تأیید این حرکت سکاها از سیسکوکاسیا و ورود به استپ پونتیک، و همچنین تعمیق ارتباط آنها با مستعمرات یونانی، کلاهخودهای سیسکوکازی در قرن ششم قبل از میلاد مورد استفاده سکاها قرار نگرفت و کلاهخودهای یونانی جایگزین آنها شدند. به ویژه از نوع آتیک ، [115] در حالی که دفن زنانه کورگان دوم کلرمس حاوی یک آینه طلایی نقره یونانی یونانی بود که در قرن های 7 تا 6 قبل از میلاد ساخته شده بود. [331]

شکل گیری سیاسی و اجتماعی پونتیک سکاها

در داخل استپ پونتیک، سکاهای ایرانی ورودی در نواحی استپی شرقی در کرانه های غربی و شرقی رودخانه های هیپانیس و بوریستنوس و بلافاصله در شمال دریای مائوتین به سمت شرق تا رودخانه تانایس ساکن شدند، در حالی که در بخش های غربی سکایی بودند. در این پادشاهی چندین قبایل بی تحرک تراکیا [332] و پروتواسلاو [333] زندگی می کردند: [334] فاتحان سکایی وارد شده خود را به عنوان نخبگان حاکم، معروف به سکاهای سلطنتی، [39] بر جمعیت محلی تثبیت کردند و آنها را در یک واحد جذب کردند. هویت قبیله ای و در عین حال به آنها اجازه می دهد تا به سبک های مختلف زندگی و سازمان های اقتصادی خود ادامه دهند. [335]

بنابراین، در بسیاری از مناطق شمال پونتیک که تحت حکومت آنها بود، سکاها خود را به عنوان یک طبقه حاکم بر جمعیت‌های تراسیایی ساکن در حال حاضر در نواحی غربی تثبیت کردند: [332] برخی از قبایل سکایی با جمعیت‌های تراسیایی که قبلاً کم تحرک بودند ازدواج کردند. قبایل جدیدی مانند سکاهای کوچ نشین و آلازون ها را تشکیل می دهند که از جمعیت تراکیایی با طبقه حاکم ایرانی تشکیل شده است. [336] توانایی سکاهای سلطنتی برای تسلط بر این جمعیت‌های بی‌تحرک، خود از روش‌های نظامی عشایری آن‌ها ناشی می‌شد که برای اولین بار در سیسکوکازیا توسعه داده بودند. [53] بنابراین، بسیاری از جمعیت‌های غیر سکایی استپ پونتیک عمدتاً به این دلیل که تحت تسلط سکاها زندگی می‌کردند، با اصطلاح « سکاها » نام‌گذاری شدند، [24] [42] که پس از آن استپ پونتیک نیز به آن تبدیل شد. معروف به اسکیت . [337]

در این مرحله اولیه پادشاهی پونتیک سکایی، سکاهای سلطنتی در منطقه بلافاصله در غرب رودخانه تانایس مستقر شدند ، [338] که در قسمت غربی استپ واقع در غرب بوریستنس سبک بود. آنها تا حد زیادی از خراجی که از جمعیت کشاورز ساکن این منطقه می گرفتند راضی بودند. [339]

در کرسونی تائوریک ، جایی که تائوری ها زندگی می کردند ، سکاهای سلطنتی بر اعضای این جمعیت ساکن در کوهپایه ها و استپ ها غلبه کردند، بنابراین کنترل مه شبه جزیره را به دست آوردند و جمعیت سکایی-توری مختلط را تشکیل دادند. به دلیل این آمیختگی با سکاها، مکان‌های فرهنگ توری کیزیل-کوبا در استپ‌های کوهپایه‌ای با مکان‌های کوه‌های تائوریک که مستقل از سکاها باقی مانده بودند، متفاوت بود. [340] در طول قرن ششم قبل از میلاد، تعداد سکاها در کرسونی تائوریک کم بود، و به دلیل اینکه زندگی کوچ نشینی داشتند، جمعیت آنها در شبه جزیره تنها در طول مهاجرت های فصلی افزایش یافت. [341]

از قرن هفتم تا پنجم پیش از میلاد، پادشاهی سکاها یک جامعه طبقاتی قبیله‌ای پیش از دولت بود که از قبایلی تشکیل می‌شد که توسط اربابان خودشان رهبری می‌شدند و پادشاه، طایفه اصلی قبیله مسلط سکاهای ایرانی در حال ورود، معروف به سلطنتی بود. سکاها و تمام اقوام دیگر در داخل پادشاهی سکاها تابع سکاهای سلطنتی بودند که باید برای پادشاه و اشراف جنگجوی آنها خدمتگزارانی ارائه می کردند. [342]

کارگاه‌های متالورژی که سلاح‌ها و تسمه‌های اسب سکاها را در دوره اولیه سکاها تولید می‌کردند در استپ جنگلی قرار داشتند، [343] که مرکز صنعت در آن زمان در منطقه گروه تیاسمین از فرهنگ سکاها قرار داشت. که مطابق با کشور آروترس ها بود، جایی که نخبگان ایرانی سکاها بر جمعیت ساکن تراکیا حکومت می کردند. [344]

در طول این مرحله اولیه از پادشاهی شمالی پونتیک خود، در قرن های 6 تا 5 قبل از میلاد، خانواده سلطنتی سکاها مردگان خود را در دو منطقه اصلی دفن می کردند: [104] [19] [345]

تنها تعداد بسیار کمی، حدود 20 قبر سکاها از قرن ششم تا پنجم پیش از میلاد در استپ پونتیک وجود داشت: [346] [104] [92] این الگوهای تدفین از رسم پیروی می کردند که به موجب آن خانواده سلطنتی سکاها مردگان خود را در لبه ها دفن می کردند. از قلمرو خود [19] تا مرزهای پادشاهی خود را مشخص کنند. [347]

نفوذ سکاها در استپ پونتیک

مهاجرت سکاها به سمت غرب با ورود به منطقه شمال پونتیک کالاهایی همراه بود که از فرهنگ کاراسوک سیبری سرچشمه می گرفت ، مانند شمشیرها و خنجرهای متمایز، که از ویژگی های فرهنگ باستان شناسی اولیه سکاها بودند، شامل دیگ های برنزی ریخته گری ، خنجر، شمشیرها و مهارهای اسب، [348] [153] که خود تحت تأثیر هنر چینی قرار گرفته بودند، به عنوان مثال، «لوله های صلیبی شکل» که برای تثبیت تسمه های متقاطع استفاده می شد، از انواعی بود که در ابتدا توسط صنعتگران شانگ الگوبرداری شده بود . [349]

در این زمان [349] بود که سکاها دانش آهن کار را که در غرب آسیا به دست آورده بودند با خود آوردند و آن را به استپ پونتیک وارد کردند که مردمان آن تا آن زمان هنوز جوامع عصر برنز بودند. [209] برخی آهنگران آسیای غربی نیز ممکن است سکاها را در طول عقب نشینی آنها به سمت شمال همراهی کرده و به استخدام پادشاهان سکاها درآمده باشند، پس از آن رسم آهن‌کاری به زودی در جمعیت‌های همسایه گسترش یافت. [209]

استقرار سکاها در استپ پونتیک، و در نتیجه تسلط آنها بر جمعیت بومی این منطقه، به ویژه با سلاح های آهنین و تجربه نظامی که در غرب آسیا به دست آورده بودند، تسهیل شد. [211] در این دوره توسط سکاها به استپ پونتیک وارد شد، استفاده از زره های مقیاسی، که اشراف سلطنتی سکاها خودشان آن را از مردمان غرب آسیا به عاریت گرفته بودند. [115] [210]

گسترش به اروپای مرکزی
مهاجرت سندی ها

به عنوان بخشی از گسترش سکاها به اروپا، بخشی از قبیله سکایی سندی منطقه دریای مائوتی را ترک کردند و در طول قرن های 7 تا 6 قبل از میلاد به سمت غرب به بخش شرقی استپ پانونی مهاجرت کردند. جایی که آنها در کنار سیگینا ساکن شدند. [160]

اکثریت سندی‌ها در عوض در سیسکوکازیا ماندند، جایی که در شبه‌جزیره‌ای مستقر شدند که بعد از آن‌ها به عنوان Chersonese سندیک ( یونانی باستان : Σινδικη Χερσονησος ، رومی :  Sindikē Khersonēsos ) شناخته شد ، [160] و در آنجا طبقه حاکم را تشکیل دادند. بیش از مائوتی‌های بومی، که خود اصالتاً بومی قفقازی بودند. [350] [312]

در استپ جنگل

وجود دفن‌های اشرافی سکایی در استپ جنگلی نشان می‌دهد که پادشاهی سکاها در قرن ششم قبل از میلاد همچنان به سیاست خود در تلاش برای تثبیت اقتدار خود بر جمعیت‌های بومی استپ جنگلی ادامه می‌داد، همانطور که نحوه رفتار این جمعیت‌های اخیر نیز گواه است. هنوز شهرک های مستحکمی برای دفاع از خود در برابر حملات سکاها می سازند. [152]

سکاها توانستند هژمونی خود را در بخشی از استپ جنگلی واقع در شرق رودخانه بوریستنس در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن ششم قبل از میلاد، اندکی پس از پایان فعالیت خود در غرب آسیا، گسترش دهند، اما آنها فقط در این زمان شروع به ورود به بخش هایی از استپ جنگلی در غرب Borysthenēs می کند. [99]

هنگامی که سکاهای سلطنتی در اواخر قرن هفتم قبل از میلاد از سیسکوکازیا به استپ پونتیک نقل مکان کردند و استپ جنگلی شرقی را تحت سلطه خود درآوردند، از نزدیک با نخبگان حاکم قبایل استپ جنگلی همکاری کردند. در طول قرن ششم قبل از میلاد، این وابستگی جمعیت بی‌حرکت استپ‌های جنگلی شامل ادای خراج بود که در ازای آن سکاها از انجام حملات نظامی علیه آنها اجتناب می‌کردند و به حاکمان محلی اجازه می‌دادند سازمان سیاسی خود را حفظ کنند و بر تولید محصولات کشاورزی ریاست کنند. محصولی که به عنوان خراج به سکاها داده می شود. [351]

کماندار سوار سکایی، هنر اتروسکی ، اوایل قرن پنجم قبل از میلاد. [352]
یورش به غرب

زمانی که مرکز قدرت سکاها به استپ پونتیک منتقل شد، از حدود سال قبل.  600 سال قبل از میلاد، سکاها اغلب به مناطق مجاور یورش بردند و اروپای مرکزی و جنوب شرقی هدف حملات آنها بود. [92] [49] [76] حملات سکاها نه تنها به ترانسیلوانیا ، پودولیا و استپ پانونی ، [92] [96] [152] بلکه ممکن است به جنوب آلمان نیز انجام شود ، جایی که آنها به لوزاتیان حمله کردند. فرهنگ و باعث ویرانی آن شد و از آنجا تا گول [353] و احتمالاً حتی شبه جزیره ایبری : [160] این تهاجمات سکاها بی شباهت به هون ها و آوارها در دوره مهاجرت و هون ها نبود . مغول ها در دوران قرون وسطی، و در مجسمه های برنزی اتروسکی که کمانداران سواره سکایی را به تصویر می کشند، ثبت شده است. [354]

چندین سکونتگاه از فرهنگ لوزاتی در این دوره توسط حملات سکاها ویران شد، [92] و نوک پیکان سکایی در چندین مکان واقع در لهستان و اسلواکی کنونی ، مانند Witaszkowo ، Wicina  [pl] ، Strzegom ، یافت شده است. Polanowice  [pl] ، و Smolenice-Molpír  [sk] . سکاها همچنین به بسیاری از سکونتگاه های ثروتمند و مهم عصر آهن [355] که در شمال و جنوب دروازه موراویا و متعلق به گروه شرقی فرهنگ هالشتات بودند ، حمله کردند، غارت کردند و ویران کردند. تیرهایی از نوع در نقاط دسترسی این تپه مستحکم در دروازه و ضلع جنوب غربی آکروپولیس یافت شد [356]

تأثیرات سکاها به سمت غرب

در اثر این تهاجمات سکاها، اشیای جدید از نوع سکایی اولیه که از استپ‌ها سرچشمه می‌گیرد، متشکل از سلاح‌ها و تجهیزات اسبی از نوع سکایی، و نیز بقایای مرتبط با سکاها اولیه، از این زمان در اروپای مرکزی به‌ویژه در بسارابیا ظاهر شدند . ترانسیلوانیا، دشت های تراکیا و پانونیا، و اسلواکی فعلی. [357] تجارت و مهاجرت برخی از گروه‌های انشعابات سکایی به حوضه پانونی نیز به ظهور این اشیاء از نوع سکایی در آنجا کمک کرد. [76]

برخی از جمعیت‌های فرهنگ لوزاتی و همچنین گروه‌های شرقی فرهنگ هالشتات نیز ممکن است تحت تأثیر سکاها قرار گرفته باشند و بنابراین انواع سلاح و تسمه اسب را از آنها به عاریت گرفته‌اند: [358] تعامل با سکاها منجر به پذیرش شد. از هنر "سبک حیوانات" از نوع سکایی و تیراندازی با کمان توسط جمعیت این مناطق در دوره بعدی. [359] [355] همچنین در این زمان بود که سکاها انواع فلزکاری را که از مدل‌های چینی شانگ پیروی می‌کردند به اوراسیا غربی وارد کردند، جایی که فرهنگ هالشتات آن‌ها را پذیرفت . [349] تأثیرات هنری سکاها نیز در این زمان جذب هنر سلتیک شد. [354]

تجارت بین پادشاهی پونتیک سکاها و عشایر حوضه پانونی و همچنین مهاجرت گروه‌های سکایی انشعابی به آنجا در تبدیل فرهنگ این مردمان به شکلی بیشتر شبیه سکاها نقش داشته است. در میان جمعیت‌هایی که تحت تأثیر قرار گرفتند، آگاثیرسی‌های ترانسیلوانیا و سیگینه‌های شمال و شمال غربی حوضه پانونی بودند: [360] پس از استقرار سیگیناها در استپ پانونی در قرن هشتم قبل از میلاد، فرهنگ اولیه آنها چرنوگروفکا-نووچرکاسک به گروه Mezőcát تکامل یافت. که خود پس از تحت نفوذ سکاها به فرهنگ Vekerzug تبدیل شد. [59]

موج دوم استعمار یونان

تأسیس پادشاهی پونتیک سکاها کاتالیزوری برای توسعه ارتباطات تجاری گسترده بود، و تنها پس از نقل مکان بخش عمده ای از سکاها به استپ پونتیک بود که مستعمرات یونانی دائمی بیشتری در این منطقه تأسیس شد: [211] دوم . موج استعمار یونانی در سواحل شمالی دریای سیاه که بلافاصله پس از قرن بیستم آغاز شد.  سال 600 قبل از میلاد ، شامل تشکیل سکونتگاه‌هایی بود که دارای زمین‌های کشاورزی بودند ( یونانی باستان : χωραι ، رومی‌شدهkhōrai ) برای مهاجران از میلتوس ، کورنت ، فوکیا و مگارا [276] که به دنبال تأسیس خود برای کشاورزی بودند ( یونانی باستان : αποικια ، رومی :  apoikia ). در این مناطق که زمین حاصلخیز و دریا فراوان بود. [282]

بنابراین روابط بین پادشاهی سکاها و مستعمرات یونانی منطقه شمالی پونتیک در ابتدا تا حد زیادی صلح آمیز بود، به این دلیل که شهرهای یونان هیچ دیوار دفاعی نداشتند و توسط خرای های روستایی غیر مستحکم احاطه شده بودند که در آن غلات مصرف شده در شهرها تولید می شد. یا صادر می شود. [19] رونق این شهرهای جدید یونانی بیشتر به تولید کشاورزی خورای آنها بستگی داشت تا تجارت ترانزیت از طریق آنها که عمدتاً در سواحل کرسونی تائوریک قرار داشتند. [279]

با این حال، مناطقی که به ویژه مورد علاقه این موج استعمار بودند، تراشه و کرسونس سندیک بودند ، که نه تنها گذرگاه را از طریق بسفور سیمری که دریای سیاه را به دریای مائوت متصل می‌کرد کنترل می‌کردند و بنابراین دسترسی به رودخانه‌هایی را که به آن می‌ریختند نیز فراهم می‌کردند . 282] [279] بلکه به دلیل تعداد زیادی ماهی که در آبهای غنی از مواد مغذی دریای مائوت رشد می کنند. [279] بنابراین بوسفر سیمری برای مهاجران یونانی بسیار جذاب بود [279] که حدود نه مستعمره جدید در هر دو کرسونز تراشه و سندیک در طول قرن 20 ایجاد شد.  580 تا c.  560 قبل از میلاد ، از جمله Krēmnoi  [بریتانیا] در دریای Maeotian در نزدیکی مصب رودخانه Tanais، و بعدها در Pantikapaion ، [282] پس از آن مکان‌های بیشتری [19] وجود داشت، به طوری که حدود دوازده مستعمره یونانی به زودی در اطراف بسفروس سیمری قرار گرفتند. . [279] همه این مستعمرات در بسفروس سیمریان شهرهای بندری بودند و شهرک پانتیکاپیون، که مستقیماً مشرف به تنگه بود، مهمترین آنها بود. [282] [279]

در میان این مستعمرات یونانی، برجسته‌ترین آنها می‌توان به اولبیای پونتیک، که در خدمت خواسته‌های اشراف سکایی در دره رودخانه بوریستنس بود، و پانتیکاپیون، که تامین کننده اشراف سکایی در کرسونس تائوریک و سندیک بود. [152]

Pontic Olbia یکی از مهم ترین شهرهایی بود که در طول موج دوم استعمار تأسیس شد و در سرزمین اصلی در کنار امپراتوری Borysthenēs قرار داشت. [330] [19] [282] خود امپریون به دلیل کیفیت پایین امکانات بندری جزیره Borysthenēs به زودی به اولبیا منتقل شد، [283] که منجر به این شد که Olbia به زودی بر مستعمره Borysthenēs [279] سایه افکند و در عوض خود تبدیل شد. یک مرکز مهم فرهنگی و تجاری [361]

در استپ پونتیک، استعمارگران یونانی فرصت‌های جذابی برای تجارت با سکاها پیدا کردند [282] با فروش شراب، روغن زیتون ، منسوجات ، ظروف فلزی، سرامیک با کیفیت بالا ، و کالاهای لوکس در ازای خز، مواد خام ، ماهی، محصولات حیوانی، بردگان و غلات: [362] اولبیای پونتیک به ویژه کالاهای لوکس مانند زیور آلات شخصی، گلدان های طلا و نقره، گلیپتیک، شراب و روغن و همچنین سلاح های دفاعی و تهاجمی تولید شده در کارگاه های واقع در اولبیا را به سکاها می رساند. خودش یا از سرزمین اصلی یونان وارد شده است. [311] شریک تجاری اصلی اولبیا در یونان در این دوره، ایالت شهر آتن بود . [329] در طول قرن ششم قبل از میلاد، اولبیا مقادیر زیادی ظروف نقاشی شده را از رودس ، ساموس ، کورینت، و ایونیا، و همچنین شراب در آمفورا از کیوس و تاسوس ، و اشیای برنزی مانند ابزار و آینه وارد می کرد. به سکاها فروخته شد، [329] که مخصوصاً سفال های کورنتی و آتنی خریدند. [311]

همچنین یک مسیر مهم تجارت طلا، اولبیای پونتیک را با نواحی داخلی مرتبط می‌کرد که از شمال به قلمرو قبیله آروترس می‌رسید و از آنجا به آسیای داخلی منتهی می‌شد: [363] شهرهای یونانی توانستند به سرعت رشد کنند و شکوفا شوند. به لطف فرمانروایی پادشاهی سکاها بر استپ پونتیک و تأسیس Pax Scythica توسط پادشاهان آن که تضمین می کرد تاجران از دست دزدان در امان باشند، توانست روابط تجاری گسترده ای با مناطق دوردست ایجاد کند. این مسیر تجاری پر رونق به نوبه خود منبع مهمی از سود برای خانواده سلطنتی و اشراف سکاها بود که به لطف آن ثروت قابل توجهی به دست آوردند. [364] بنابراین روابط بین پادشاهی سکاها و بازرگانان یونانی برای دو طرف سودمند بود و هم بر سکایی‌های کوچ‌نشین و هم بر جمعیت استپ‌های جنگلی تأثیر گذاشت و اشراف سکایی از این تجارت سود قابل توجهی می‌برد. [329] [330]

اولبیا به ویژه در این زمان روابط دوستانه ای با جمعیت های اطراف داشت، [361] به ویژه با آروترس ها، که با آنها ارتباط نزدیک داشت. [365]

عامل دیگری که مستعمره نشینان یونانی را مجبور به برقراری روابط دوستانه تجاری، اقتصادی و سیاسی با سکاها می کرد، ترس از حملات احتمالی سکاها بود که در این صورت استحکامات یونانی نمی توانست در برابر حملات ارتش قوی و بزرگ سکاها مقاومت کند. بنابراین، یونانیان سواحل پونتیک هدایای غنی برای پادشاهان و اربابان خرده سکاها به عنوان خراج در ازای بی طرفی یا حتی حمایت از آنها فرستادند. اشراف سکایی با اتخاذ همین سیاست دوستانه در قبال شهرهای یونان، رفتار دوستانه شهرهای یونانی را متقابلاً متقابل کردند. [366]

تماس بین سکاها و یونانی ها منجر به شکل گیری فرهنگ ترکیبی یونانی- سکایی شد، مانند قبیله "سکاهای هلنی شده" Callipidae، Histrians، Geloni ها در شمال سکا، و جمعیت هلنیزه شده در و در اطراف کریمه [367]

ظهور امپراتوری ایران

در همین حال، در غرب آسیا، امپراتوری‌های ماد، لیدیا و نو بابلی که سکاها در طول اقامت خود در جنوب کوه‌های قفقاز با آن‌ها تعامل داشتند، در طول سال‌های قبل از میلاد جایگزین شده‌اند.  550 تا c.  539 قبل از میلاد توسط امپراتوری هخامنشی ، توسط کوروش دوم ، پادشاه ایرانیان ، که از مردمان ایرانی غرب آسیا بودند که از دور با سکاها مرتبط بودند، تأسیس کرد. [264] [368]

جامعه امپراتوری هخامنشی تحت فرمان کوروش دوم و جانشینان اولیه او در این زمان هنوز بسیاری از جنبه‌های فرهنگ مشترک ایرانی پیشین را که با سکاها مشترک بود حفظ کرده بودند. [68]

تشکیل امپراتوری هخامنشی ایران فشار بیشتری را از جنوب ایجاد کرد که سکاها را مجبور کرد در شمال قفقاز و دریای سیاه باقی بمانند. با این حال، مانند قرن‌های هشتم تا هفتم پیش از میلاد، تأثیرات آسیای غربی تحت فرمانروایی هخامنشیان به سمت شمال در سراسر کوه‌های قفقاز سرازیر شد و بر فرهنگ سکاها تأثیر گذاشت. [66]

موج سوم استعمار یونان

در ج.  در سال 547 پیش از میلاد ، کوروش دوم امپراتوری لیدیا را فتح کرد و آناتولی را تحت فرمانروایی امپراتوری تازه تأسیس هخامنشی خود درآورد، [369] در نتیجه در مارش تعداد زیادی از آوارگان یونانی را به وجود آورد که از فتح ایران گریختند، که بسیاری از آنها به ساحل شمالی گریختند. دریای سیاه، بنابراین به نوبه خود موج سوم استعمار یونانی در این منطقه را آغاز کرد که از حدود سال قبل به طول انجامید.  560 قبل از میلاد تا قرن  530 قبل از میلاد [370]

آمفورای قرمز شکل با یک جنگجوی سکایی، 480-470 قبل از میلاد، از آتن

اگرچه شهرهای یونانی دریای اژه هنوز در حال ایجاد مستعمرات جدید در سراسر سواحل دریای سیاه بودند، برخی از مستعمرات موجود نیز شروع به ایجاد مستعمرات خود کردند که منجر به رشد جمعیت مهاجر یونانی در همه مناطق شد. این شهرک ها این موج سوم استعمار پیچیده بود، همانطور که توسط چگونگی ایجاد سکونتگاه Chersonesus در Tauric Chersonese در اواخر قرن ششم قبل از میلاد ثابت شد، اما بعداً توسط استعمارگران هراکلیای Pontic در قرن 5 قبل از میلاد دوباره اسکان داده شد. [371]

اهمیت مستعمرات یونانی در شمال ساحل دریای سیاه به دنبال تسخیر مصر توسط امپراتوری هخامنشی ایران در سال 525 قبل از میلاد توسط کمبوجیه دوم ، پسر کوروش دوم، به شدت افزایش یافت، که دولت‌های یونان را از غلات مصری که به آن وابسته بودند محروم کرد. [279]

این ذخایر غلات برای دولت شهرهای یونان، به ویژه قدرت غالب یونانی آتن ، آنقدر مهم بود که این شهر اخیر شروع به جستجوی مکان‌های جدید برای تولید غلات در ساحل شمالی دریای سیاه کرد. بنابراین آتن مستعمرات بسیار خوبی را در سواحل دریای سیاه شمالی در نزدیکی سکونتگاه‌های موجود ایجاد کرد، از جمله نیمفایون در نزدیکی پانتیکاپیون، آتنائون در نزدیکی تئودوسیا ، و استراتوکلیا در نزدیکی فاناگوریا، که می‌توانند به عنوان مکان‌هایی عمل کنند که غلات با کیفیت بسیار خوب برای صادرات تولید می‌شوند. به آتن برای تغذیه شهروندانش. [372]

دولت شهرهای یونانی مختلف دریای اژه نیز در این دوره ماهی، خز و بردگان را از سکایی وارد می‌کردند، [373] و در اواسط قرن ششم قبل از میلاد، یونانی‌ها شروع به استخدام مزدوران سکایی در قالب دسته‌هایی از کمانداران سوار برای پشتیبانی کردند. ارتش هوپلیت خودشان [374]

روابط بین یونانیان و سکاها در اواخر قرن ششم قبل از میلاد تا حد زیادی مسالمت آمیز باقی ماند، [19] اگرچه تنها مستعمره یونانی در منطقه پایین رود تانایس، کرمنوی، توسط سکاها بین سالهای قبل از میلاد ویران شد.  550 و ج.  525 قبل از میلاد ، و Pantikapaion ممکن است توسط سکاها در حدود قرن.  550 قبل از میلاد [19]

موج اول مهاجرت Sauromatian

در شرق پادشاهی سکاها در آن سوی تانایس ها سائوروماتی ها زندگی می کردند که یک قبیله ایرانی نزدیک به سکاها بودند و در یک کنفدراسیون قبیله ای سازمان یافته بودند. این پادشاهی سائوروماتی در تمام دوران حیات خود، از قرن ششم تا چهارم پیش از میلاد، روابط خوبی با پادشاهی سکاها داشت که به لطف آن مسیر تجاری وجود داشت که از سکا شروع می شد و از طریق قلمرو سائوروماتی ها به سمت شرق می رسید، [375] با هنر سکایی در منطقه رودخانه تانایس میانی که تأثیراتی از فرهنگ Sauromatian و تا حدی کمتر از فرهنگ Ananyino دارد . [114]

با این حال، در دوره از ج.  550 تا c.  500 سال قبل از میلاد ، جوامع مختلف سائوروماتی که از منطقه امتدادی از کوه‌های اورال تا استپ خزر زندگی می‌کردند، تحت فشار Massagetae آسیای مرکزی [83] در نتیجه لشکرکشی‌های کوروش دوم علیه این قوم قرار گرفتند. [362] در نتیجه این فشارها، ساوروماتیان از قلمرو استپ آراکس در شرق در طول قرن ششم قبل از میلاد، کنترل سیسکوکاسیا را از پادشاهی سکاها به دست گرفتند، که از قلمروی به شرق رودخانه لابا و سپس کل دره کوبان. [312] [376] [19]

در پایان قرن ششم قبل از میلاد، سکاها سرزمین‌های خود را در استپ کوبان به ساوروماتی‌ها از دست دادند و خاک‌ریزی‌های سکاها در این منطقه رها شد، [377] به جز مناطقی که در غربی‌ترین بخش آن که شامل چرسونس سندیک می‌شد. قبیله سندی سکاها مستقل از بخش عمده سکاها در استپ پونتیک، طبقه حاکمه ای را بر مائوتیان بومی تشکیل دادند، [350] [312] که به همین دلیل این کشور سندیکا نام گرفت. در قرن پنجم قبل از میلاد، سکاها به طور کامل از سیسکوکاسیا عقب نشینی کردند، [354] و سندیکا تنها بخشی از این منطقه بود که فرهنگ سکاها هنوز در آن باقی مانده بود. [312]

این روند منجر به عبور موجی از عشایر Sauromatian از رودخانه Tanais، مهاجرت به Scythia، استقرار در نزدیکی سکاهای سلطنتی در منطقه دریای Maeotian در ساحل راست Tanais تا Borysthenēs شد، [338] [375] و با یکدیگر ازدواج کردند. با ساکنان کوچ نشین محلی استپ پونتیک. [378] ورود این موج مهاجرت Sauromatian چندین شهرک را در دره رودخانه Borysthenēs و رودخانه های دیگر Scythia ویران کرد، [312] [379] و احتمالاً باعث جایگزینی سلسله حاکم قدیمی سکایی شده است. Spargapeithes توسط یک جدید، تاسیس شده توسط Ariapeithes . [380]

در اواخر قرن ششم قبل از میلاد توسط مهاجران Sauromatian در سکاها یک مراسم تدفین جدید معرفی شد که در آن متوفیان در "دخمه" ساخته شده از یک یا چند اتاق تدفین که از یک چاه ورودی عمودی منشعب می شد، زیر خاک می رفتند. این تدفین‌های «کاتاکومب» برای تدفین‌های اشرافی در قرن‌های پنجم و چهارم قبل از میلاد بیشتر مورد استفاده قرار گرفتند. [381] هنر سکایی به زودی پس از این زمان نیز منعکس کننده تأثیرات سنت آسیای مرکزی و سیبری بود. [114]

این مهاجرت سائوروماتی ها همچنین هنجارهای اجتماعی جدیدی را به سکاها وارد کرد که به لطف آن زنان اکنون اجازه داشتند تا جنگجو شوند. [382] بنابراین، گورهای زنان سکایی از این دوره و بعدها حاوی دفن زنان مسلح بود که بیشتر متعلق به عشایر عادی و به ندرت به عشایر ثروتمندتر بود، به طوری که 37 درصد از دفن زنان سکاها حاوی قبرهای زنان مسلح بود. [383] اثاثیه قبرهای این مقبره ها منعکس کننده تأثیرات شرق بود، مانند خنجرهای برنزی مشخصه فرهنگ تاگار ، و همچنین افراد انسانی با ویژگی های آسیای شرقی، [350] و یک زن متوفی در قبری که مکان آن مطابقت دارد دفن شد. به نووسیلکای امروزی در نزدیکی لیپووتس همراه با یک شتر آسیای مرکزی . [350] [384]

آناچارسیس

حکیم معروف سکایی آناچارسیس از سلسله سلطنتی سکاها در قرن ششم قبل از میلاد آمده است و برادر سائوایوس پادشاه وقت بود و هر دو آناچارسیس و سائوآیوس پسران گنوروس پادشاه قبلی سکاها بودند. [19] [385]

مدتی در اواخر قرن ششم قبل از میلاد، آناچارسیس سکا را ترک کرد تا به یونان سفر کند، جایی که به عنوان یک فیلسوف ماهر به اندازه کافی مورد احترام قرار گرفت و شهروندی آتن به او اعطا شد. [386] [387] به گفته هرودوت هالیکارناسوس، آناخارسیس توسط برادرش، پادشاه Sauaios به عنوان مجازات برای قربانی کردن برای مادر خدایان در کشور جنگلی هیلایا، جایی که محرابی برای آن قرار داشت، با تیر شلیک شد. این الهه [388] [389] [19] [387]

اگرچه اطلاعات زیادی در مورد تاریخی بودن آناچارسیس نامشخص است، او بعداً در ادبیات یونان باستان محبوب شد، که در آن به عنوان نوعی "مرد طبیعت" و "وحشی نجیب" تجسم "خرد بربر" ظاهر شد، و پس از آن او به ویژه یک شخصیت مورد علاقه بود. از سینیکس . [19] [387]

در این زمان، سکاها توسط یک سلطنت سه گانه اداره می شدند که نام پادشاهان Skōpasis ، Taxakis و پسر Sauaios Idanthyrsus در اواخر قرن ششم قبل از میلاد ثبت شده است. [390] [19]

تهاجم پارسیان
نقشه لشکرکشی سکاها داریوش اول .
سربازان ایرانی (سمت چپ) در حال نبرد با سکاها. اثر مهر و موم سیلندر . [391]

در اواخر قرن ششم قبل از میلاد، امپراتوری ایران هخامنشی شروع به گسترش به اروپا کرد و با الحاق تراکیه به ایران آغاز شد [32] و پس از آن داریوش اول پادشاه هخامنشی در سال 513 قبل از میلاد [392] از رودخانه ایستروس عبور کرد و حمله کرد . پادشاهی سکاها با ارتشی متشکل از 700000 تا 800000 سرباز، [393] احتمالاً با هدف الحاق آن. [32]

در پاسخ، ایدانتیرسوس، پادشاه سکاها، پادشاهان مردمان اطراف پادشاهی خود را به شورایی احضار کرد تا در مورد نحوه برخورد با حمله ایرانیان تصمیم گیری کنند. [394] بودینی‌ها ، ژلوونی‌ها و ساوروماتی‌ها در مقاومت در برابر تهاجم ایرانیان به اتحاد تحت رهبری سکایی‌ها پیوستند، [395] و آیدانتیرسوس نیروهای مشترک سکاها و همسایگان متحدشان را در مقاومت در برابر تهاجم پارسیان رهبری کرد . [19] در همین حال آگاثیرسی، آندروفاگی ، ملانکلائنی ، نوری و تاوری از حمایت از سکاها خودداری کردند. [396] [397]

به گفته هرودوت هالیکارناسوس، استراتژی اتحاد به رهبری سکایی ها این بود که تاکتیک عقب نشینی در مقابل ارتش ایران و ماندن یک روز در راهپیمایی از آنها را به جای نبرد مستقیم با آنها اتخاذ کند و در عین حال از تاکتیک های زمین سوخته نیز استفاده کند تا ارتش ایران را از بین ببرد. عمیق تر به بخش های متروک قلمرو سکاها. ارتش ایران سرانجام از رودخانه تانایس عبور کرد و در آنجا استحکاماتی ساخت، [104] اما سکاها تاکتیک های خود را ادامه دادند تا اینکه ارتش ایران دیگر در فاصله ای امن از ایستروس قرار نداشت و به سکاها اجازه داد تا حملات چریکی به آن انجام دهند. [398] [362] [399]

نتایج این لشکرکشی مشخص نیست، چرا که خود داریوش اول ادعا می‌کند که ساکا تایایی پارادرایا ( به معنای « ساکای ساکن فراتر از دریای سیاه » [32] )، یعنی سکاهای پونتیک، [19] را فتح کرده است. در حالی که سنت ادبی یونان باستان، به پیروی از روایت هرودوت هالیکارناسوس، ادعا می کرد که لشکرکشی ایرانیان توسط سکاها شکست خورده است، به همین دلیل یونانیان شروع به درک سکاها به دلیل سبک زندگی عشایری خود شکست ناپذیر کردند: [104] [398] ] [19] روایت هرودوت خود توسط مورخان مدرن مشکوک تلقی می شود، [104] و به نظر می رسد روایت او از شکست داریوش بسیار اغراق آمیز بوده است. [400] ممکن است در نتیجه این لشکرکشی، نوعی از اقتدار هخامنشی در سکاهای پونتیک ایجاد شده باشد، بدون اینکه ضمیمه شده باشد. [401]

به گفته هرودوت، اندکی پس از حمله پارسیان، سکاها با هدف ایجاد اتحاد نظامی علیه داریوش اول، مأموریت دیپلماتیکی را به اسپارت در یونان فرستادند. هرودوت ادعا می کند که در نتیجه این سفارت، سکاها شروع به نوشیدن شراب رقیق نشده کردند. که آن را «مد سکایی» نوشیدن شراب نامیدند. [386] حمله برنامه ریزی شده علیه امپراتوری هخامنشی اما هرگز اتفاق نیفتاد. [388]

دوره میانی (یا کلاسیک).

عقب نشینی سکاها از سیسکوکاسیا [312] و ورود ساوروماتیان به استپ پونتیک در اواخر قرن ششم قبل از میلاد، تغییرات فرهنگی قابل توجهی در سکاها ایجاد کرد و دوره سکایی میانی یا کلاسیک را پدید آورد، [402] که خود این بود . یک فرهنگ ترکیبی که از ترکیبی از تداوم فرهنگ مادی منعکس شده در تدفین‌های سکایی سیسکوکازی با عناصر سائوروماتی نشات می‌گیرد. [354]

از جمله تغییرات سکایی در این دوره افزایش قابل توجه تعداد تدفین های یادبود بود: از دوره سکایی میانه بود که بیشترین تعداد تدفین سکاها در استپ پونتیک انجام شد و طبقات بالای سکاها شروع به دفن مردگان خود کردند. در خود استپ پونتیک عمدتاً در منطقه تند رودخانه بوریستنس (احتمالاً کشور گروس که هرودوت ذکر کرده است) ، اگرچه برخی از تدفین های اشرافی نیز در استپ های جنگلی قرار داشتند. [403] این تدفین‌ها که شامل قربانی‌های اسب نیز می‌شد، ادامه سنت‌های تدفین سیسکوکازی بود. [404] [405] تدفین های سکاها از این دوره عبارتند از: [406]

تحکیم

پادشاهی سکاها در اوایل قرن پنجم قبل از میلاد، [407] در اثر ورود درآمدهای سائوروماتی و به دلیل نیاز به مقاومت در برابر تجاوزات ایرانیان، دستخوش تحکیم سیاسی شد، که در طی آن، مهمترین بخش اقتصادی، سیاسی، توسعه اجتماعی و فرهنگی با تکمیل تکامل خود از یک کنفدراسیون قبیله ای به یک دولت اولیه ایالتی [408] [409] که قادر به مقابله با سیاست هایی است که تهدید کننده یا تجارت با آن به شیوه ای مؤثر است. [410] در این دوره، پادشاهان سکاها با تمرکز قدرت اقتصادی تحت حاکمیت خود، بر قدرت و ثروت خود افزودند. [411]

همچنین در این دوره بود که کنترل سکاها بر قسمت غربی پادشاهی آنها نسبت به مردمان کشاورزی ساکن در غرب بوریستنوس شدیدتر و قهری تر شد. [339]

توسعه طلبی

پیامد این تحکیم پادشاهی سکاها، افزایش توسعه طلبی و نظامی گری آن بود. [19]

در تراکیا

در غرب، تراکیه نزدیک به هدف گسترش سکاها به دنبال عقب نشینی کامل هخامنشیان از اروپا، [388] [19] با درگیری سکاها با مردمان مختلف تراکیا در طول قرن 5 قبل از میلاد [388] و دسترسی آزاد به آن تبدیل شد. از استپ‌های والاشی و مولداویایی [412] در حالی که در جنوب رودخانه ایستروس، در اطراف کالاتیس و دیونیسوپولیس حضور داشت . [413]

در سال 496 قبل از میلاد، سکاها تا جنوب کرسونی تراکیا به هلسپونت حمله کردند . [414]

حمله سکاها به تراکیه با ظهور پادشاهی اودریس در این منطقه به زودی متوقف شد و به دنبال آن پادشاهی سکایی و اودریس پس از انعقاد روابط دوستانه و سودمند با یکدیگر در حدود سال قبل، ایستروس را به عنوان مرز مشترک خود تعیین کردند . .  480 قبل از میلاد : [413] [415] از آن به بعد، تماس بین سکاها و تراکیان عمیق تر شد و هر یک از هنر و سبک زندگی دیگران وام گرفتند. ازدواج بین اشراف سکایی و اودریسی نیز منعقد شد، [413] از جمله بین سلسله های سلطنتی مربوطه آنها، با پادشاه سکایی آریاپیتس که با دختری از پادشاه بنیانگذار پادشاهی اودریس، تِرِس اول [388] [19] در فاصله زمانی بین سالهای میلادی ازدواج کرد.  480 و ج.  460 قبل از میلاد [415]

در نقطه ای بین ج.  475 و ج.  460 پیش از میلاد ، [415] آریاپیتس توسط اسپارگاپیتس ، پادشاه آگاتیرس کشته شد ، [416] پس از آن پسرش اسکیلس [380] که مادرش زنی یونانی [417] اهل هیستریا بود ، جانشین او شد . [418]

در سندیکا

در جنوب شرقی، سکاها با قبیله انشعابی خود سندی درگیر شدند که با عبور از بسفر یخ زده سیمری در طول زمستان با آنها می جنگیدند. [388]

در استپ جنگل

جهت دومی که پادشاهی سکاها در آن گسترش یافت در شمال و شمال غربی بود: پادشاهی سکاها به تلاش های خود برای تحمیل حکومت بر مردمان استپی جنگلی در طول قرن های 7 و 6 قبل از میلاد ادامه داده بود و تا قرن 5 قبل از میلاد، سرانجام توانست روند انقیاد گروه‌هایی از این جمعیت‌ها را که در غرب بوریستنس زندگی می‌کردند، پس از نابود کردن شهرک‌های مستحکم آنها تکمیل کند. [419] که متعاقباً رها شدند. [152]

با کامل شدن انقیاد استپ جنگلی توسط سکاها، اقوام مختلف ساکن در این منطقه تا حدی با یکدیگر تعامل کردند که فرهنگ آنها با فرهنگ سکاها آمیخته شد و منجر به تدفین های سکایی در کورگان هایی شد که منشأ آن در سیسقفقاز بود. در میان جمعیت های استپ جنگلی گسترده شده است. [420]

در طول قرن پنجم قبل از میلاد، حکومت سکاها بر مردم استپ جنگلی به طور فزاینده ای مسلط و اجباری شد، که منجر به کاهش سبک زندگی کشاورزی بی تحرک آنها شد، به ویژه در منطقه کرانه سمت راست بوریستنس، جایی که سکونتگاه های آنها متلاشی شد و تعداد آنها کمتر شد. . [421] این به نوبه خود منجر به کاهش واردات کالاهای یونانی توسط مردم استپ جنگلی در قرن 5 قبل از میلاد شد. [422]

وجود کورگان‌های سکایی از محل مربوط به بوریسپیل مدرن نشان می‌دهد که به نظر می‌رسد سکاها نیز در این زمان سرزمین‌هایی را از قبایل استپ جنگلی تصرف کرده‌اند. [423]

در ساحل پونتیک

روابط مسالمت آمیزی که تا آن زمان بین پادشاهی سکاها و مستعمرات یونانی در شمال پونتیک حاکم بود، در دوره توسعه طلبی در اوایل قرن پنجم قبل از میلاد، زمانی که پادشاهان سکایی برای اولین بار تلاش برای تحمیل خود را آغاز کردند، به پایان رسید. بر مستعمرات یونان حکومت کند. [19] در پاسخ به خصومت پادشاهی سکاها، شهرهای یونانی تأسیسات دفاعی برپا کردند در حالی که خورای آنها ویران یا رها شده بود، به این معنی که پایه تولید کشاورزی خود را از دست دادند، در حالی که دفن مردانی که با تیرهای سکایی کشته شدند، در نکروپلی های آنها ظاهر شد . [424]

در همان زمان، از آنجا که پادشاهی سکاها هنوز نیاز به تجارت با یونانیان در منطقه تانایس پایین داشت، در اوایل قرن پنجم قبل از میلاد، مستعمره یونانی سابقا ویران شده کرمنوی را با یک سکونتگاه سکایی برای این منظور جایگزین کرد که در محل مربوطه قرار داشت. به یلیزاتوفسکایای کنونی  [ru] [19] در دلتای رودخانه تانایس. [425] جمعیت این سکونتگاه 40 هکتاری را اکثراً سکاها و جامعه اقلیت بازرگانان یونانی تشکیل می دادند که بخش کوچکتر استحکامات این شهر محل سکونت اشراف محلی سکاها بود، بنابراین تجارت در این منطقه مستقیماً تحت کنترل قرار گرفت. از پادشاهی سکاها [19] [425]

تسلط پادشاهی سکاها در بخش غربی منطقه شمالی پونتیک در زمان پادشاهی اسکایلز محکم‌تر شد، [413] که با موفقیت توانست حکومت سکاها را بر مستعمرات یونانی در منطقه ساحلی شمال غربی پونتیک و کریمه غربی تحمیل کند. مانند Nikōnion ، Tyras ، Pontic Olbia و Kerkinitis ، به طوری که Scyles در نیکونیون سکه ضرب می کرد در حالی که Kerkinitis به پادشاهی سکاها خراج می داد. [413] [19]

در نتیجه مهاجرت قابل توجهی از سکاها به اولبیای پونتیک در این زمان وجود داشت، [426] [413] و خود اسکایلز دارای اقامتگاهی در اولبیا بود که هر سال از آن بازدید می کرد. [19] بنابراین، مستعمرات یونانی در سواحل دریای سیاه همچنان به فرهنگ هلنی خود پایبند بودند، در حالی که جمعیت آنها بسیار مختلط بود، و سکاها در تمام سطوح این شهرها فعال بودند، که حتی اشراف سکایی را به خود جلب کرد. [417] در این دوره تأثیرات یونانی نیز در میان سکاها، به ویژه در میان اشراف، مهم‌تر شد، در حالی که ساکنان شهرهای ساحل شمالی دریای سیاه، خود از کمان‌های سکایی و شمشیرهای akīnakēs استفاده کردند . [155]

کنترل اسکیلز بر شهر نیکونیون مطابق با دوره ای بود که آن عضو اتحادیه دلیان بود ، بنابراین آن را تحت سلطه همزمان پادشاهی سکایی و شهر یونانی آتن قرار داد . این، و همچنین تماس‌هایی که آتن در کرسونس تائوریک در این دوره برقرار کرد، به پادشاهی سکاها اجازه داد تا زمانی که در اوج قدرت خود بود، با آتن روابط غیرمستقیم برقرار کند. [413] در نتیجه، جامعه ای از سکاها نیز در این زمان در آتن زندگی می کردند و در تمام سطوح جامعه فعال بودند، همانطور که با حضور قبرهای سکاهای متوفی در گورستان Kerameikos ، جایی که یک نگهبان سکایی نیز در آنجا بود، گواهی می دهد. در قبر استادش دفن شد. [387]

در منطقه سیمریان بسفر، در حالی که پادشاهی سکایی در ابتدا می توانست نیمفایون را تصرف کند ، اما در فتح دیگر مستعمرات یونان در آنجا موفق نبود، جایی که حدود 30 شهر از جمله میرمکیون ، تیریتاکه و پورتمئوس در اتحاد با هم متحد شدند. تحت رهبری پانتیکاپیون، دیوارهای شهر خود را ساخته یا تقویت کردند و با موفقیت از استقلال خود دفاع کردند. پس از این، آنها در پادشاهی بوسپور با پایتخت آن پانتیکاپیون متحد شدند تا سرمایه گذاری های تجاری خود را مدیریت کنند و دفاع مشترک خود را در برابر سکاها سازماندهی کنند. [107] [19] [373] پادشاهی بوسپور به زودی به مرکز تولید مشتریان سکایی ساکن در استپ ها تبدیل شد و به عنوان پایگاه مهمی از فرهنگ یونانی، با مشارکت در توسعه، هم بر سکاها و هم بر سندی ها تأثیر گذاشت. از هنر و سبک سکاها. [107]

علیرغم درگیری‌های بین پادشاهی سکاها و شهرهای یونانی، مبادلات سودمند متقابل بین سکاها، مائوتی‌ها و یونانیان ادامه یافت و در سرتاسر استپ پونتیک، سکاها و یونانی‌ها در جوامع مشابهی زندگی می‌کردند و می‌مردند، [203] با حضور سکاها . تدفین در گورستان این شهر گواهی بر وجود ازدواج بین نخبگان حاکم نیمفایون و اشراف سکایی است. [19]

فعالیت های تجاری
تجارت غلات

در نتیجه این سرمایه‌گذاری‌های توسعه‌طلبانه، پادشاهی سکاها که جمعیت اصلی آن در استپ بین استپ جنگلی و منطقه ساحلی زندگی می‌کردند و بنابراین بر این دو منطقه اخیر تسلط داشتند، از طریق تقسیم کار یک سیاست اقتصادی را اجرا کردند که بر اساس آن: [361] [409] [19]

وقوع جنگ پلوپونز در یونان در سال 431 قبل از میلاد تا حدودی اهمیت استپ پونتیک را در تامین غلات به یونان افزایش داد، به طوری که پادشاهی بوسپور تامین کننده اصلی غلات یونان شد و پادشاهی سکاها نیز به نوبه خود تبدیل به غله شد. یکی از فروشندگان مهم غلات به پادشاهی بوسپور: بنابراین اشراف عشایری سکایی واسطه اصلی در ارائه غلات به پادشاهی بوسپور شدند که از مناطق حاصلخیز و سنتی کشاورزی استپ جنگلی تولید می شد و از طریق کشت در خود پادشاهی سکایی به دست می آمد. [408]

تجارت برده

در خود قرن پنجم، شهرهای یونانی در دریای اژه بلافاصله پس از پایان تهاجمات ایرانیان به یونان، شروع به واردات برده از سکاها کردند . شهرهای یونانی به‌عنوان مراکز تجارت برده عمل می‌کردند، اما خود برده‌ها را اسیر نمی‌کردند، و در عوض به فرمانروایان سکاها برای به‌دست آوردن برده‌ها برای آنها وابسته بودند: [427] [428] اگرچه جامعه سکاها به شدت به بردگان وابسته نبود، برخلاف یونانی‌ها، سکاها. با وجود این، اشراف هنوز هم یافتن بردگانی از قبایل زیردست خود یا از طریق حملات نظامی در استپ جنگلی سودمند می‌دانستند که سپس به اولبیای پونتیک آورده می‌شدند و در آنجا به بازرگانان یونانی فروخته می‌شدند. [427] [428] [429]

نقاشی گلدان قرمز در آتیش از یک کماندار سکایی . Epiktetos ، 520-500 قبل از میلاد. [430]

در میان بردگان سکایی خریداری شده توسط یونانیان، یک گروه خاص بلافاصله پس از نبرد سالامیس توسط شهر آتن خریداری شد، [431] که در آنجا سازمانی از بردگان عمومی را تشکیل می دادند که توسط خود شهر به عنوان نیروی پلیس شهری به کار گرفته می شد. نگهبانان و نگهبانان و حفظ نظم در میان عموم مردم. این «کمانداران سکایی» شهروندان ناخواسته را جمع می‌کردند و آنها را به رای دادن می‌انداختند، می‌توانستند توسط رئیس Ekklēsia فراخوانده شوند تا هر کسی را که برای مدت طولانی صحبت می‌کرد حذف کند، و قدرت دستگیری را داشتند. [432]

سایر صادرات سکاها

سکاها علاوه بر بردگان، گاو و محصولات حیوانی را به یونانیان می فروختند. [433]

واردات کالاهای یونانی

مستعمرات یونانی در این زمان تامین کنندگان اصلی کالاهای لوکس و هنر برای سکاها بودند، [364] و بنابراین ممکن است اشیاء طلای یونانی از گورهای سکاها در این دوره به عنوان هدایایی از وابستگان یونانی یا خانواده های یونانی متحد با اشراف سکایی نشات گرفته باشد. که به عنوان بخشی از سنت های پیچیده هدیه دادن به این اشراف ارائه شده بود که برای ایجاد و تضمین پیوندهای وفاداری یا ایجاد پیوندهای خانوادگی از طریق ازدواج استفاده می شد. [203]

تجارت با یونانی‌ها به‌ویژه تقاضای پررونق برای شراب را در سکاها ایجاد کرد: [434] یونانی‌ها در ازای برده‌ها، کالاهای مصرفی مختلفی را به سکاها می‌فروختند که برجسته‌ترین آنها شراب بود . جزیره خیوس در دریای اژه، مخصوصاً شرابی تولید می‌کرد که به سکاها فروخته می‌شد و در ازای آن، برده‌های سکایی در بازار برده‌های بسیار برجسته جزیره فروخته می‌شدند. [429]

سایر کالاهای فروخته شده توسط یونانیان به سکاها شامل پارچه ها ، ظروف، تزئینات ساخته شده از فلزات گرانبها، اقلام برنزی و سفال های مشکی رنگ شده بود. [433]

رونق اقتصادی

در این شرایط تجارت غلات و برده ادامه یافت و پونتیک اولبیا نه تنها افول نکرد، بلکه در عوض رونق اقتصادی را تجربه کرد. [19] [429]

اشراف سکاها همچنین از این فعالیت‌های تجاری با یونانیان، [423] به ویژه از تجارت غلات، [435] [411] [19] با سکه‌های سکایی ضرب‌شده در شهرهای یونان که تصاویر خوشه‌های غلات را در خود داشتند، درآمد بسیار زیادی کسب می‌کرد. [435] این شکوفایی اشراف سکایی با این که چگونه هنر سکایی در این دوره تا حد زیادی موفقیت نظامی جنگجویان سواره سکایی را جشن می گرفت، [411] [422] و همچنین با توجه به اینکه چگونه تدفین های مجلل اشرافی به تدریج شامل اقوام و نگهبانان بیشتری می شد، گواهی می شود. و دارای اثاثیه قبر ، به ویژه کالاهای وارداتی، متشکل از جواهرات طلا، اشیاء نقره و طلا، از جمله ظروف زیبای یونانی ، ظروف و جواهرات، و سلاح‌های با روکش طلا بودند . [436]

در این دوره در سکاها از نظر اجتماعی و دارایی طبقه بندی بسیار چشمگیری در میان اشراف و عوام سکاها وجود داشت و عوام سکاها هیچ سودی از این تجارت به دست نمی آوردند و کالاهای تجملی در مقبره آنها وجود نداشت. [408] این که این موفقیت اقتصادی به اشراف سکایی محدود می‌شد، نشان می‌دهد که چگونه هنر سکایی در این دوره عمدتاً عناصر پرستیژ، و نیز الوهی‌سازی قدرت سلطنتی، آیین‌های قهرمانان نیاکانی، و شجاعت نظامی را به تصویر می‌کشید. [383]

نفوذ یونانی
جنگجوی سکایی با تبر، کمان و نیزه. احتمالاً اثر یونانی قرن 4-2 قبل از میلاد (باستانی). سنگ مرمر با رنگ قرمز و ورق طلا

پیامد تماس نزدیک سکاها با شهرهای یونان و واردات آنها از هنر یونانی و کالاهای تجملی این بود که هنر یونانی به طور قابل توجهی بر هنر و ترجیحات هنری سکاها تأثیر گذاشت و به نوبه خود باعث یونانی شدن پیشروی اشراف سکاها شد. [364] [19]

عرضه یونانی کالاهای لوکس به نوبه خود بر هنر سکاها تأثیر گذاشت، [364] به طوری که نقوش گیاهی که صنعتگران یونانی برای تزئین این کالاها استفاده می کردند به طور ارگانیک در هنر «سبک حیوانی» سکاها ادغام شد و در آثار تولید شده توسط هر دو مورد استفاده قرار گرفت. صنعتگران یونانی و سکایی. [330] [19]

بنابراین نفوذ یونان به عاملی تبدیل شد که تکامل سلاح‌ها و تسمه‌های اسب سکایی را شکل داد، این سلاح‌ها با پیروی از هنجارهای سکایی توسعه یافتند و به آرامی کامل شدند تا بتوانند به طور مؤثرتری مورد استفاده قرار گیرند: برای مثال، زره ترکیبی سکایی با محافظ‌های شانه‌ای از نوع یونانی مجهز شده بود. در قرن 5 قبل از میلاد [330]

کم تحرکی اولیه

در آغاز قرن ششم قبل از میلاد، دوره ای از تعمیق روابط و تشدید تجارت با یونانیان که قبلاً کم تحرک بودند، منجر به توسعه اشکال اقتصادی بی تحرک در بخش های کوچ نشین تر پادشاهی سکاها شد. [152] [437] آب و هوای استپ در این زمان نیز گرمتر و مرطوب‌تر شد، که باعث شد علف‌هایی که عشایر برای پرورش گله‌های بزرگ حیوانات خود پرورش می‌دادند به وفور رشد کنند، بنابراین به آنها اجازه می‌داد در خود استپ مستقر شوند. [51] [438] [439] این عوامل به عنوان کاتالیزور برای روند بی تحرکی بسیاری از سکاهای کوچ نشین عمل کردند که در دوره سکایی میانه در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد آغاز شد. [440]

اشراف سکاها که نقش مهمی در تجارت غلات داشتند و سودجویان اصلی آن بودند، [435] برای افزایش تولید غلات در داخل پادشاهی سکاها سرمایه گذاری کردند، [408] و بنابراین کشت غلات را به مناطق مجاور پادشاهی بسپور گسترش دادند. که از طریق آن غلات خود را صادر می کردند، به ویژه در کرسونی تائوریک. [435] این سیاست به عنوان یک کاتالیزور برای تشدید روند بی‌تحرکی سکاها عمل کرد، به‌ویژه در امتداد بخش‌های پایینی Borysthenēs که در آن زمین برای کشاورزی مناسب بود. [408]

این روند بی تحرکی به ویژه در بخش شرقی کرسونس تائوریک، در نزدیکی شهرهای پادشاهی بوسپور متمرکز بود، اما در جاهای دیگر در سکایی نیز رخ می داد، با چندین دهکده در ساحل چپ مصب تیراس در نزدیکی نیکونیون و سکاهای عشایری که ساکن شده بودند در امتداد سواحل بوریستنس و رودخانه های کوچکتر استپی سکونتگاه های کوچکی ایجاد کردند که در آن مقادیر زیادی محصولات مانند گندم ، ارزن و جو کشت می شد . [423] [152]

در نتیجه، بخشی از سکاهای عشایری در طول قرن پنجم قبل از میلاد، سبک زندگی ساکن را اتخاذ کردند، به ویژه در امتداد نواحی بوریستنس پایین که زمین برای کشاورزی مناسب بود، و در آنجا سکونتگاه‌های بدون استحکامات کوچکی را تشکیل دادند. بخشی از جمعیت خورای اولبیای پونتیک در این زمان نیز از سکاهای مستقر تشکیل شده بود. [441] [19] شواهد باستان‌شناسی نشان می‌دهد که جمعیت کرسونی‌های تائوریک، که بیشتر آن‌ها سکایی‌هایی بودند که برای کشاورزی ساکن شده بودند، در این مدت 600 درصد افزایش یافت، به‌ویژه در کرسونی تراشه . [439] [442] [422]

بی‌تحرکی توسعه و شکل‌گیری سکونتگاه‌ها سرانجام منجر به تأسیس چندین مکان شهر جدید در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن چهارم قبل از میلاد شد: [443] [444] [19] در میان این سکونتگاه‌ها مکان‌های شهر مهمی بودند که در مسیرهای اصلی قرار داشتند. دسترسی به رودخانه‌های اصلی اسکیتیا [445] و مطابق با یلیزاتوفسکایای امروزی در دهانه تانایس، تراکستمیریف در بوریستنس بالا، نادلیمانسکه در نزدیکی مصب تیراس، بیلسک  [بریتانیا] در رودخانه ورسکلا، [437 ] فراهم کرد. ] و Kamianka در محل تلاقی Borysthenēs و شاخه آن از رودخانه Konka. [19]

با وجود این بی تحرکی قابل توجه عشایر، اکثریت سکاها در این زمان و تا قرن سوم قبل از میلاد همچنان از کوچ نشینان تشکیل شده بودند. [423] [441]

شهر کامیانکا

به نظر می رسد مهاجرت های داخلی قبیله ای در داخل پادشاهی سکاها در طول قرن 5 قبل از میلاد باعث انتقال قدرت مرکزی به منطقه خم بوریستنوس [446] شده است، به طوری که بسیاری از سکونتگاه های سکاها در قرن 5 و 4 قبل از میلاد در دره Borysthenēs و شاخه های آن تا منطقه ساحلی: [354] مکان Kamianka، واقع در منطقه خم Borysthenēs و ساخته شده در اواخر قرن 5 قبل از میلاد، بزرگترین و مهم ترین مکان شهر سکاها بود. [447] [448] به وسعت 12 کیلومتر مربع، و توسط باروهای خاکی، خندق ها، رودخانه ها و دریاچه نمک بیلوزرکا محافظت می شد . [449]

"آکروپولیس" کامیانکا بر فراز رودخانه کونکا قرار داشت و با خاکبرداری های دو پوسته و بارویی که بالای آن دیواری از آجر به سبک یونانی قرار داشت از بیرون شهر جدا می شد. باستان شناسان در آکروپولیس کامیانکا مقادیر زیادی سفال های یونانی قرمز، آمفوره های شراب، ظروف لاکی سیاه ، کراته ها برای مخلوط کردن شراب و آب، جواهرات وارداتی و استخوان های حیوانات شکار کشته شده در حین شکار پیدا کرده اند، [152] . 450] [451] دلالت بر این دارد که این مکان مقر فصلی سلطنتی سکاها بوده است. [452] بسیاری از کالاهای «آکروپولیس» کامیانکا، مانند سفال‌های یونانی، از بوسپوران وارداتی بودند، که گواهی بر پیوند نزدیک بین پادشاهی سکاها و بوسپور در این زمان بود. [443]

در دوره سکایی میانه، مرکز متالورژی سکایی به استپ، [441] در "شهر بیرونی" کامیانکا، که به طور قابل توجهی بزرگتر از آکروپولیس بود، تغییر کرده بود، [437] و محل سکونت جمعیت کشاورز نیز بود. مانند فلزسازانی که اشیایی از مس، سرب و روی، کارهای طلا و نقره می ساختند، مانند ابزار، جواهرات ساده، و همچنین اسلحه و زره و وسایل اسب مورد استفاده عشایر استپ. [453] کامیانکا حاوی چندین کارگاه آهنگر بود که در محله‌های صنعتگران مستقر بودند، [454] با 900 هکتار از شهر که به تولید فلز در مقیاس صنعتی اختصاص داشت. [445]

یک قطعه باز در جنوب شرقی «شهر بیرونی» نیز قرار داشت و شاید برای چرای گاو، گوسفند و بز [437] یا برای اهداف دفاعی استفاده می‌شد. [444]

بنابراین شهر کامیانکا در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد به پایتخت اقتصادی، سیاسی و تجاری پادشاهی سکاها تبدیل شده بود. [423] [441]

شهر Yelizavetovskaya

در این دوره، در قرن پنجم تا اوایل قرن چهارم قبل از میلاد، مکان مربوط به یلیزوتوفسکایای امروزی به شهری مستحکم تبدیل شده بود که در آن قبیله محلی و اربابان قبیله سکاها ساکن بودند و به عنوان بخش اداری، تجاری و تولیدی پادشاهی سکاها عمل می کرد. مرکز تانایس پایین و منطقه دریای مائوتیای شمالی. [423] [441]

مبارزه جانشینی

مدتی حدود ج.  440 قبل از میلاد ، [415] اسکایلز توسط برادر ناتنی‌اش اوکتاماساداس که خود پسر آریاپیتیس و دختر پادشاه اودریس، تِرِس اول بود ، سرنگون شد . اما پسر تِرس اول و جانشین پادشاهی اودریس، سیتالکاس ، برادرزاده‌اش اکتاماساداس را در مرز اودریسیا-سکایی در رودخانه ایستروس ملاقات کرد ، جایی که سیتالکاس برادر ناتنی‌اش اسکیلس را به او سپرد، در حالی که خود او به دست او، سیتاماساداس، اعدام شد. یکی از عموهایش، برادر سیتالکیس که به سکاها گریخته بود. [455]

هیچ چیز در مورد سومین پسر آریاپیتس، اوریکوس، معلوم نیست، جز اینکه مادرش یک زن سکائی بوده و احتمالاً او کوچکترین پسر آریاپیتس بوده است. [380] [415] اوریکوس حتی ممکن است هرگز پادشاه نشده باشد، [19] و مدتی پس از برکناری اوکتاماساداس اسکایلز، سکه‌هایی در اولبیای پونتیک ضرب شد که نام یکی از Eminakos را داشت که یا فرماندار اولبیا برای اکتاماساداس بود یا جانشین او. از او [426] [19]

روابط خارجی

در نتیجه رونق پادشاهی سکاها در این دوره، جمعیت های همسایه عناصر فرهنگ سکایی را به عاریت گرفتند. [155]

با اروپای مرکزی و غربی

جمعیت اروپای مرکزی و غربی در این زمان هنوز از سکاها وام می گرفتند و نوک پیکان هایی از نوع سکایی در این مناطق یافت می شد. [155]

با تراکیه
ظرف سکایی از Voronež ، قرن 4 قبل از میلاد. موزه ارمیتاژ .

به لطف پیوندهای خانوادگی نزدیک اکتاماساداس با سلسله اودریسیان تراکیا از طریق مادرش، تماس‌های بین پادشاهی سکایی و تراکیه تحت فرمانروایی اودریسیا در طول دوره از قرن بیستم تشدید شد.  440 تا ج.  400 قبل از میلاد [456]

در نتیجه تأثیر قابل توجهی از تراسی ها در اثاثیه قبرهای کورگان های سکایی ساخته شده از فلزات گرانبها ظاهر شد، [155] با هنر تله های افسار سکایی از این دوره که تأثیرات هنر تراکیا را به نمایش گذاشت. [114] تأثیر تراکیا بر فرهنگ سکاها نیز در قرن 5 قبل از میلاد به شکل تولید شمشیرهای تک تیغه بر اساس چاقوهای جنگی تراکایی که دارای دسته ها و قطعات متقاطع معمولی آکیناکای سکاها بود، در قرن 5 قبل از میلاد قابل مشاهده بود . [330]

و با توجه به موقعیت تأثیرگذار پادشاهی سکاها در این زمان، گتاهای تراکیا از مناطق کارپات و بالکان مقادیر زیادی سلاح و تجهیزات اسب ساخت سکایی وارد می کردند. [155]

با پادشاهی بسپور

اندکی پس از الحاق اکتاماساداس در حوالی ق.  440 قبل از میلاد ، یک اشراف تراکیایی ساکن در پانتیکاپیون به نام اسپارتوکوس رهبری پادشاهی بوسپور را در سال 2018 به دست گرفت.  438 قبل از میلاد ، [457] [373] تبدیل شدن به اولین عضو سلسله اسپارتوسید که بر پادشاهی بوسپور حکومت کرد. [457] با ظهور اسپارتوکوس اول تراسیایی که احتمالاً با فرض اوکتاماساداس طرفدار اودریس به عنوان پادشاه سکایی مرتبط است. [456]

این تغییرات در پادشاهی بوسپور همچنین در اواخر قرن پنجم قبل از میلاد به تغییرات فرهنگی در داخل آن منجر شد، به طوری که آداب و رسوم یونانی که تا آن زمان در آنجا هنجاری بود، جای خود را به آداب و رسوم بیشتر سکایی داد. [458]

تحت سلسله اسپارتوسیدها ، پادشاهی بوسپور رشد می‌کرد و روابط نظامی، سیاسی و اقتصادی پایداری با پادشاهی سکاها حفظ می‌کرد [459] که به آن اجازه می‌داد تا با حمایت سکاها بتواند حکومت خود را به کل تراشه و کرسونس سندی گسترش دهد و چندین مورد را فتح کند. سرزمین های غیر یونانی در سمت آسیایی بسفور سیمری [442] [19] به طوری که به زودی قلمرو وسیعی را که در سراسر ساحل شرقی دریای Maeotian تا دهانه رودخانه تانایس در شمال امتداد داشت، پوشاند. [373]

این روند پادشاهی بوسپور را به قلمروی جهانی تبدیل کرد که جمعیت آن را یونانی‌ها تشکیل می‌دادند که نه تنها از ساکنان اصلی منطقه و همچنین مستعمره‌نشینان آتنی تازه‌تر وارد شده، بلکه از تراسیایی‌های هلنی‌شده نیز بودند. اعضای این جمعیت به نوبه خود با سکاها از کرسونی تائوریک و سائوروماتیانی که در شرق رودخانه تانایس زندگی می کردند ازدواج کردند، که این امر بر تنوع قومی پادشاهی بسپور افزود. [460]

پس از آن بود که اولبیای پونتیک شروع به انحطاط کرد، تا حدی به دلیل بی ثباتی در استپ سکایی در شمال آن، اما همچنین به این دلیل که بیشتر تجارت، از جمله صادرات غلات پادشاهی سکایی، [435] که از اوبلیا می گذشت تا آن زمان به سمت ترانزیت تغییر می کرد. از طریق شهرهای بسفور سیمری که در این زمان پادشاهی بوسپور را تشکیل می دهد. [329] [437]

سکاها در عوض شروع به وارد کردن زیور آلات، سلاح های گران قیمت، تزئینات تسمه اسب، ظروف مذهبی ساخته شده از فلزات قبلی، و سفال هایی که عمدتاً در پانتیکاپیون در پادشاهی بسپور ساخته می شد، و بسیاری از کالاهای قبر مانند گلدان های با تزئینات ظریف، ریتا ، توریتیک ها، سرپوش ها را آغاز کردند. و کفش برای اشراف سکاها، جواهرات، و پلاک‌های تزئینی برای گوریتوی و تزئین لباس، در کارگاه‌های یونانی بسپور ساخته شده بود، [311] [330] که محصولات آنها جایگزین محصولات اولبیان شدند. [461]

بنابراین، در حالی که Pontic Olbia به آهستگی رو به زوال بود، تجارت بین پادشاهی سکایی و بوسپور به رونق ادامه داد، به طوری که شهرهای سیمری بسفور اصلی ترین نقطه ترانزیتی بود که از طریق آن Pontic Scythia کالاهای لوکس از تراکیه و ظروف غذاخوری و شراب مرغوب از یونان وارد می کرد. و کارگاه‌های صنعتگران یونانی که برای اشراف جدید سکاها طلاسازی مجلل تولید می‌کردند، در کجا قرار داشت. [379]

در همان زمان، نفوذ تجاری آتن در پادشاهی بسپور رو به کاهش بود، و علیرغم اینکه آتن شخصی به نام پریکلس را برای مذاکره فرستاد، نفوذ آن در پادشاهی بسپور تا زمانی که در جنگ پلوپونز شکست خورده بود، کاملاً به پایان رسیده بود. در سال 404 قبل از میلاد [458]

با آتن

با این حال، پس از شکست آتن در جنگ پلوپونز، یونانیان ساکن در ساحل شمالی دریای سیاه شروع به خرید غلات بیشتر از سکاها برای صادرات به آتن کردند تا به کمبود مواد غذایی در آنجا پایان دهند و در نتیجه تجارت با شهرهای یونان رشد کرد. شمال دریای سیاه [409]

موج دوم مهاجرت Sauromatian

با ادامه فشار گروه‌هایی از Massagetae به کشورهای Sauromatians در مناطق بین کوه‌های اورال و رودخانه تانایس، [83] زمانی بین ق.  430 و ج.  400 قبل از میلاد ، موج دوم مهاجرت سائوروماتی ها از استپ آراکس وارد سکایی شد، جایی که این تازه واردان با قبایل سکائی که قبلاً در آنجا حضور داشتند ازدواج کردند [443] [19] و پس از آن احتمالاً خود را به عنوان اشراف حاکم جدید سکاها تثبیت کردند. پادشاهی [448] [379]

احتمالاً سکاهای سلطنتی تحت فشار درآمدهای جدید سائوروماتی ها دره رودخانه بوریستنس را ترک کرده و به سمت غرب حرکت کردند، جایی که در منطقه ساحلی در غرب رودخانه هیپانیس تثبیت شدند و مقر جدید خود را در شمال غربی ترین قسمت تراکیا ایجاد کردند. ساحلی که بلافاصله در جنوب رودخانه ایستروس واقع شده است. [443] [379] جوامع کم تحرک استپ جنگلی نیز تحت فشار این موج جدید درآمدهای عشایری قرار گرفتند. [409]

دوره بی ثباتی

مهاجرت موج جدید ساوروماتی ها به سکاها و همچنین درگیری های داخلی بین خود سکاها، باعث بی ثباتی موقت پادشاهی سکاها شد [19] که باعث شد کنترل شهرهای یونان در سواحل شمالی سیاه را از دست بدهد. دریا. بنابراین، مستعمرات یونان دیگر با هیچ گونه تهدید نظامی از سوی سکاها مواجه نبودند، همانطور که نشان می دهد چگونه اولبیا، نیکونیون و تیراس پونتیک نه تنها شروع به بازسازی خورای خود کردند ، بلکه حتی آنها را در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن چهارم قبل از میلاد گسترش دادند. [19] همچنین در این زمان بود که پادشاهی سکاها کنترل نیمفایون را از دست داد که توسط پادشاهی بوسپور ضمیمه شده بود، که خود در حال گسترش قلمروهای خود در سمت آسیایی بسفور سیمری بود. [19]

موج دوم مهاجرت سائوروماتیان همچنین به مسیرهای تجاری قبلی سکایی پایان داد که اولبیا را به منطقه غنی رودخانه بوریستنوس میانی که در آن بازارهایی که در آن خدمت می کرد قرار داشتند، متصل می کرد، بنابراین نفوذ آن را به یک منطقه ساحلی کوچک بین تیراس کاهش داد. و رودخانه های بوریستنس و آغاز دوره کاهش آهسته برای این شهر است. [379] [437]

عصر طلایی

دوره بی ثباتی به زودی به پایان رسید و فرهنگ سکاها در قرن چهارم قبل از میلاد دوره شکوفایی را تجربه کرد، [388] [19] که دوره ای غیرعادی آرام در مناطق وسیع تر پونتیک و دانوبی بود. [422]

شانه طلای سکایی از سولوخا ، اوایل قرن چهارم قبل از میلاد

حدود 3000 بنای تدفین سکایی مربوط به قرن 4 قبل از میلاد، و از 2300 موردی که قبلاً توسط باستان شناسان در دهه 1980 کاوش شده است، نزدیک به 2000 مورد مربوط به این دوره است در حالی که تعداد کمتری مربوط به قرن پنجم قبل از میلاد قبل از میلاد است: [462] با بیشتر آثار تاریخی قرن قدیم و غنی‌ترین دفن‌های سلطنتی سکایی مربوط به این دوره، [19] که نمونه‌ای از آن توسط Čortomlyk mohyla  [UK] است . [422]

بیشتر مقبره‌های سلطنتی سکاها در قرن پنجم و چهارم قبل از میلاد عمدتاً در کشور Gerrhos واقع شده‌اند که مربوط به دره رودخانه Borysthenēs در شعاع 45 کیلومتری از مسیرهای تند رودخانه است که از حرکت بیشتر به سمت شمال در رودخانه جلوگیری می‌کند. [347] مربوط به خود قرن چهارم قبل از میلاد است که می‌توان تاریخ دو گروه از مجلل‌ترین گروه‌های تدفین سکاها را در منطقه تندبادهای بوریستنوس دانست: [463] [19]

تجارت با یونانی ها

این اوج قدرت سکاها مربوط به دوران شکوفایی بی‌سابقه مستعمرات یونانی شمال دریای سیاه بود که روابط پادشاهی سکاها با آنها در این دوره مسالمت آمیز بود: تقاضای زیادی برای کالاهای تجاری شهرهای یونانی، غلات، بردگان و ماهی ها که به لطف آنها روابط بین مناطق پونتیک و دریای اژه، به ویژه با آتن، شکوفا شد. [413]

جنگجوی سکایی، اهل کول اوبا .

اگرچه شهرهای یونانی ساحلی در این زمان قلمروهای خود را به میزان قابل توجهی گسترش دادند، اما این امر به سکاها که هنوز مراتع فراوانی داشتند و سکونتگاه‌هایشان هنوز پر رونق بود، تجاوز نکرد. [422] تعداد زیادی از ورقه‌هایی که توسط خود سکاها به‌عنوان قبرهای اشرافی و سلطنتی استفاده می‌شد، در این دوره توسط صنعتگران یونانی ساخته می‌شد، که نشان دهنده تأثیر قوی یونانی است که سکاها در آن زمان تحت تأثیر قرار می‌گرفتند و یونانی‌شدن فزاینده‌ای از یونانیان را تأیید می‌کرد. طبقات بالای سکاها [19] در نتیجه، فرهنگ سکاها، به ویژه اشراف، به سرعت در حال رخ دادن هلنی شدن گسترده در نتیجه این تماس های گسترده با مستعمرات یونانی در ساحل دریای سیاه در قرن 4 قبل از میلاد بود. [19]

روابط سکا و بسپور

حکومت سلسله اسپارتوسیدها در پادشاهی بوسپور تحت سلاطین لوکون اول ، اسپارتوکوس دوم و پائیریسادس اول نیز برای پادشاهی سکاها مطلوب بود زیرا ثباتی را فراهم می‌کردند که به هر دو پادشاهی سکاها و بوسپور امکان شکوفایی می‌داد. [422] لوکون سکاها را در ارتش خود به کار گرفت، [422] و او توانست تئودوسیا را با کمک سواران اسب سکایی که ادعا می کرد بیشتر از ارتش خود به آنها اعتماد دارد، تصرف کند. [459]

ارتباطات گسترده ای بین اشراف سکایی و بسپوری وجود داشت [422]، که احتمالاً شامل ازدواج های سلسله ای بین خانواده سلطنتی سکاها و بوسپور می شد: [19] دفن غنی کول اوبا متعلق به یکی از اشراف سکایی بود که روابط خانوادگی نزدیکی با یکی از اعضای خانواده داشت. اشراف بوسپور یا حتی سلسله اسپارتوسیدهای حاکم، و به همین دلیل تصمیم گرفتند در کول اوبا پیرو آداب سکاها در مقبره ای به سبک یونانی که از سنگ تراشیده شده بود، دفن شوند. [19] [417]

در طول این مدت و با حمایت پادشاهان سکاها، کشاورزان سکایی ساکن مقادیر زیادی غله که به 16000 تن می رسید به Pantikapaion فروختند، که به نوبه خود این غله را به آتن در سرزمین اصلی یونان فروخت. [459] معاملات بین سرزمین اصلی یونان و منطقه شمالی پونتیک به اندازه‌ای قابل توجه بود که دموستنس آتنی تلاش‌های تجاری قابل توجهی در پادشاهی بسپور داشت، که از آنجا 1000 مدیمنوی گندم در سال دریافت می‌کرد، و مجسمه‌های حاکمان بوسپور را در اختیار داشت. Pairisadēs I، Satyros I و Gorgippos در بازار آتن به فروش می رسد. [422]

خود دموستنس یک مادربزرگ سکایی داشت [385] و مخالفان سیاسی او دینارخوس و ایسکین تا آنجا پیش رفتند که با اشاره به اصل و نسب سکایی او برای بی اعتبار کردن او، حملات نژادپرستانه ای را علیه دموستنس انجام دادند. [422] [385]

مهاجرت اولیه سارماتیان

پادشاهی سکاها در قرن چهارم قبل از میلاد، موج اولیه مهاجرت توسط یک قوم کوچ نشین ایرانی مرتبط، یعنی سارماتی ها ، به استپ پونتیک را تجربه کرد. [422] [464] [347] این جریان آهسته مهاجرت سارماتی ها در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن سوم قبل از میلاد ادامه یافت، [347] [464] اما این گروه های کوچک و منزوی تأثیر منفی بر هژمونی آن نداشتند. [422]

دوران سلطنت آتئاس

سکه پادشاه سکایی آتئاس

بین ج.  در سال‌های 360 و 339 قبل از میلاد، سکاها توسط مشهورترین پادشاه خود، آتئاس ، [465] اداره می‌شدند، [465] که سلطنت او با رشد پادشاهی مقدونیه در زمان پادشاهی فیلیپ دوم به پادشاهی قدرتمندی که قادر بود بخش زیادی از تراکیه را تا رودخانه ایستروس ضمیمه کند. . [387] تخمین‌ها برای وسعت قدرت آتیاس از این که او تمام سکاها را از ایستروس گرفته تا تانایی‌ها را تحت قدرت خود متحد کرد [408] [388] تا اینکه او رهبر گروهی از سکاها بود که به سمت غرب عقب‌نشینی کرده بودند. فشار سائوروماتی ها و حکومت تنها بر بخش غربی پادشاهی سکاها. [466] [19] [387]

در این دوره، قبایل سکاها قبلاً به طور دائم در سرزمین‌های جنوب ایستروس که مربوط به منطقه‌ای است که اکنون دوبروجا نامیده می‌شود ، [379] و احتمالاً در منطقه فعلی لودوگوری ، جایی که مردم آتاس با آن زندگی می‌کردند، ساکن شده بودند. خانواده و دام هایشان در نتیجه، کرسونی تائوریک و منطقه بین ایستروس پایین و دریای سیاه در شمال شرقی تراکیه، هر دو شروع به نامیدن «اسکیتی کوچک» کردند ( یونانی باستان : Μικρα ​​Σκυθια ، به زبان رومیMikra Skuthia ؛ لاتین : Scythia Minor ). [467]

فعالیت‌های اصلی آتاس به سمت مرز سکایی با تراکیه در ایستروس هدایت می‌شد، به‌طوری‌که در حدود ق.  350 قبل از میلاد او سرزمین هایی را از گته ها تصرف کرده بود و هژمونی سکاها را به سرزمین های جنوب ایستروس [383] [388] و به شهرهای یونانی سواحل دریای سیاه و بخش هایی از تراکیه بلافاصله در جنوب ایستروس گسترش داد. او کالاتیس را تصرف کرد و در آنجا سکه صادر کرد. [415] [422] [19] آتاس همچنین با موفقیت با تریبالی های تراسیا و داکیان هیستریانی نبرد کرد ، [466] [422] [19] و همچنین تهدید کرد که شهر بیزانس را تسخیر می کند ، [422] که ممکن است در آنجا نیز ضربه زده باشد . سکه های او [383]

از آنجایی که آتئاس و فیلیپ هر دو به منطقه ای در جنوب ایستروس علاقه مند بودند، دو پادشاه اتحادی را علیه هیستریانی تشکیل دادند. [468] با این حال، این اتحاد به زودی پس از اینکه آتیاس از پیشروی فیلیپ دوم به سمت بیزانس امتناع کرد، از هم پاشید و جنگی بین پادشاهی سکایی و مقدونی در گرفت و در سال 339 قبل از میلاد در نبردی در مصب ایستروس پایان یافت، جایی که 90 سال درگذشت. آتئاس یک ساله در حالی که فیلیپ دوم مجروح شد، [469] پس از آن مقدونی ها 20000 زن و کودک سکاها، تعداد زیادی گاو و بیش از 20000 اسب اصیل را اسیر کردند . [470]

پادشاهی سکاها به دلیل این شکست، قلمروهای جدید خود را در تراکیه و شمال ایستروس از دست داده بود، [19] که به گتاها اجازه داد از ایستروس عبور کرده و بین رودهای پیرتوس و تیراس مستقر شوند. [383] با این حال، قدرت پادشاهی سکاها با مرگ آتاس آسیبی نبیند، و در نتیجه آن هیچ تضعیف یا تجزیه ای را تجربه نکرد: [467] شهر کامیانکا به رونق خود ادامه داد و تدفین سکاها از این زمان به بعد ادامه یافت. هنوز هم مانند دوره‌های پررونق قرن چهارم قبل از میلاد، [471] [388] و جمعیت سکایی در شمال شرقی تراکیه به زندگی خود ادامه دادند. [383] [19]

اواخر قرن چهارم قبل از میلاد

با این حال، شکست در برابر فیلیپ دوم با یک سری شکست‌های نظامی پادشاهی سکاها همراه شد که منجر به کاهش بسیار چشمگیر پادشاهی در اواخر قرن چهارم قبل از میلاد شد. [472]

اگرچه تجربه برخوردهای نظامی فیلیپ دوم با سکاها باعث شد تا پسرش الکساندر سوم از حمله به سکاها که در آن زمان هنوز قدرتمند بودند اجتناب کند، [473] در سال 335 قبل از میلاد اسکندر سوم در جریان لشکرکشی خود به گته ها از ایستروس عبور کرد و وارد قلمرو سکاها شد که به آن آسیب وارد شد. شبکه های تجاری باقی مانده که Pontic Olbia هنوز می تواند به آنها وابسته باشد. [437]

بین سال‌های 339 تا 329 قبل از میلاد، یک پادشاه سکایی که نامش ثبت نشده است، علیه پادشاه پادشاهی بسپور، Pairisadēs اول ، جنگید . [415]

در سال 331 یا 330 قبل از میلاد، زوپیریون ، ژنرال الکساندر سوم ، که در آن زمان به عنوان فرماندار تراکیا عمل می کرد، علیه گته ها و پادشاهی سکاها لشکرکشی کرد. اگرچه ارتش 30000 نفری زوپیریون توانست به اولبیای پونتیک برسد و آن را محاصره کند، نتوانست آن را تصرف کند و توسط سکاها شکست خورد و خود زوپیریون نیز کشته شد. [474] علیرغم شکست زوپیریون، حمله او آغازگر افول نهایی اولبیا بود و قبایل مختلفی از غرب مانند سلت ها شروع به حرکت به سمت قلمروهای آن کردند. [437]

با این وجود، در سال 329 قبل از میلاد، پادشاهی سکاها در زمان لشکرکشی اسکندر به باختر و سغد ، سفارتی را برای اسکندر فرستاد ، پس از آن اسکندر سفیری از خود فرستاد تا با سفارت سکایی که بازگشته بود به سکایی پونتیک برود. سفیر اسکندر پس از گذراندن زمستان در باختر با سفارت دیگر سکاها بازگشت. در این مدت پادشاه سکا درگذشت و برادرش آگاروس در سال 1394 جانشین وی شد.  328 قبل از میلاد [475]

در سال 313 قبل از میلاد، آگاروس ها تلاش کردند تا دوباره به قلمرو جنوب ایستروس حمله کنند، اما توسط پادشاه مقدونی تراکیه، دیادوک لیسیماکوس شکست خوردند . [472]

در سال 309 قبل از میلاد، آگاروس در جنگ داخلی بوسپور در کنار ساتیروس دوم ، پسر پائیریسادس اول، در برابر برادر ناتنی اش اوملوس شرکت کرد . [388] آگاروس 20000 پیاده نظام و 10000 سواره نظام را در اختیار ساتیروس قرار داد، [459] و پس از شکست و کشته شدن ساتیروس، پسرش که همچنین Paerisades نام داشت، برای پناهندگی به قلمرو آگاروس گریخت. [476]

در اوایل قرن سوم قبل از میلاد، پادشاهی سکاها از نظر اقتصادی در نتیجه رقابت با مصر، که در زمان سلسله بطلمیوس دوباره به تامین کننده غلات یونان تبدیل شده بود، شروع به انحطاط کرد. [435]

پایان پونتیک سکا

در اوایل قرن سوم قبل از میلاد، پادشاهی سکاها با تعدادی از شرایط نامساعد به هم پیوسته مواجه شد، مانند تغییرات آب و هوایی در استپ ها و بحران های اقتصادی ناشی از چرای بیش از حد مراتع و مجموعه ای از عقب نشینی های نظامی، و همچنین تشدید ورود از شرق. سارماتی ها [477] که حملات وحشیانه ای را علیه سکاها انجام دادند، [464] آنها را شکست دادند، [478] و مراتع آنها را تصرف کردند، [479] با گروه های کوچکتر و فعال تر سارماتی که بر تعداد بیشتر سکاها اما از نظر سیاسی بی تحرک غالب شدند و آنها را تحت سلطه خود درآوردند . 464] [478] [479] با محرومیت از مراتع آن، که مهمترین منبع آن بود، [479] پادشاهی سکاها ناگهان فروپاشید، [471] [19] حکومت سکاها بر استپ پونتیک پایان یافت، [472] [480] ] و پایتخت سکاها کامیانکا متروک شد. [443] [447] [454]

قبیله سرماتی که مسئول بیشتر نابودی پادشاهی پونتیک سکاها بودند روکسولانی ها بودند که در قرن چهارم قبل از میلاد در منطقه فراآراکس زندگی می کردند و از آنجا از رودخانه تانایس عبور کرده و استپ پونتیک تا بوریستنس را تصرف کردند . 447] [347] که در آن ممکن است در این زمان تبدیل به یک قبیله مختلط سکا-سرمتی شده باشند. [481]

در نتیجه پایان ناگهانی پادشاهی پونتیک سکاها، فرهنگ مادی سکاها نیز در اوایل قرن سوم پیش از میلاد ناپدید شد، [19] با توقف ساخت کورگان های بزرگ سکاها و توقف ساخت شهرهای بزرگ، مانند شهر گلونوس . که در آن زمان متروک بود، [479] و هیچ بنای سکایی یا سرمتی شناخته شده ای از این دوره وجود نداشت. [19] [347] با پایان پادشاهی سکاها، مردم استپ جنگلی دوباره مستقل شدند به سبک زندگی کم تحرک کشاورز مختلط اولیه خود بازگشتند در حالی که همه عناصر سکایی از فرهنگ آنها ناپدید شدند. [482]

با پایان پادشاهی پونتیک سکایی، صادرات غلات از منطقه شمالی پونتیک به شدت کاهش یافت، [427] در حالی که کتیبه های یونانی نام بردگان سکایی را ذکر نکردند، که در عوض با بردگان سرماتی، مائوتی و دیگر ریشه های شمالی پونتیک جایگزین شدند. [431]

در پی این تهاجم، قبایل سارماتی به نیروی مسلط جدید استپ پونتیک تبدیل شدند، [472] و در نتیجه نام " سرماتیا اروپا " ( به معنای " سارماتیا اروپایی " ) جایگزین " اسکیتیا " به عنوان نام استپ پونتیک شد، [480] ] و نام "سرمتی ها" جایگزین نام "سکاها" به عنوان نام عمومی مردمان استپ های پونتیک-کاسپین تا زمان حمله هون ها. [318]

فشار سارمات ها علیه سکاها در قرن سوم قبل از میلاد ادامه یافت، [472] به طوری که سارماتی ها تا سال 280 قبل از میلاد به شهر خرسونسوس در کرسونی تائوریک رسیدند [19] و اکثر سکونتگاه های بومی و یونانی در ساحل شمالی دریای سیاه در طول قرن بیستم توسط سارماتی ها ویران شد .  270 تا 2000  260 سال قبل از میلاد ، [483] که باعث شد شهرهای یونانی در ساحل شمالی دریای سیاه رو به زوال و حتی گاهی به ویرانه های متروک تبدیل شوند. [484]

تقریباً در این زمان، سکاهای کرسونی تائوریک قبلاً تابع قبیله ای از سرمات شده بودند که ملکه آن آماژ با شهر خرسونسوس متحد شد. در یک نقطه آماژ علیه این دست نشاندگان سکاها مداخله کرد و پادشاه آنها را به دلیل سرکشی اعدام کرد. [485] با این حال، تاریخی بودن آماج نامشخص است. [479]

در نواحی غرب بوریستنس، برخی از گروه‌های سلتی از کارپات گذشتند و در دره‌های رودخانه‌های تیراس و پیرتوس مستقر شدند . [347] این سلت‌ها، همراه با گتاهای تراکیا و باستارنه‌های ژرمنی از غرب، سکاها را با تصرف سرزمین‌هایشان برای گسترش قلمروهای خود تحت فشار قرار می‌دادند. [486]

در حدود مدتی بین c.  220 و ج.  210 قبل از میلاد ، کتیبه‌های پروتوژنس، سکاها را به عنوان یکی از گروه‌های کوچکی ثبت کرده است که همراه با قبایل سارماتی از Thisamatae و Saudaratae ، از نیروهای متحد گالاتای سلتیک و ژرمن اسکیری در منطقه رودخانه بوریستنس پناه می‌گرفتند. نزدیک پونتیک اولبیا [485] [480]

در اوایل قرن دوم قبل از میلاد، Bastarnae به اندازه کافی قدرتمند شده بودند که توانستند پیشروی Sarmatians به سمت جنوب را در امتداد خط رودخانه ایستروس متوقف کنند. [487]

اواخر دوره

بقایای نئاپولیس سکایی در نزدیکی سیمفروپل امروزی ، کریمه. این شهر به عنوان پایتخت اسکیتای کوچک در کرسونیز تائوریک عمل می کرد.

با تهاجم سارمات ها و فروپاشی پادشاهی سکایی پونتیک، سکاها به حاشیه های شمال پونتیک که زندگی شهری هنوز امکان پذیر بود، رانده شدند و به یک سری سکونتگاه های مستحکم در امتداد رودخانه های اصلی عقب نشینی کردند و به آن دو گریختند. مناطقی که هر دو به نام «سکاهای کوچک» شناخته می‌شوند، [479] که تنها مکان‌هایی باقی ماندند که در قرن دوم قبل از میلاد هنوز سکاها می‌توانستند در آن‌ها یافت شوند، عبارت‌اند از: [488]

نقش برجسته شناخته شده ترین پادشاهان سکایی کوچک تائوریک، اسکیلوروس و پسرش پالاکوس .

در این زمان، گرچه سکاها ساکن در کرسونی تائوریک توانسته بودند تا حدودی سبک زندگی عشایری خود را حفظ کنند، منطقه محدود سیاست آنها آنها را مجبور کرد که بیش از پیش بی تحرک شوند و عمدتاً در مراتع دور دست به دامداری بپردازند. در کشاورزی، و همچنین به عنوان واسطه های تجاری بین جهان یونانی-رومی و مردم استپ عمل می کردند. [448] [19]

با کم تحرکی، سکونتگاه های مستحکم و غیراستحکامی جایگزین اردوگاه های عشایری قدیمی در حوضه رودخانه بوریستنس پایین شدند، که از ادامه اقتصاد استپی باقی مانده سکاها جلوگیری کرد. [489] بنابراین، با عقب نشینی به این قلمرو و دور شدن از استپ اشراف سکایی، که در آن زمان به سرعت سبک زندگی هلنیستی را پذیرفتند، تعداد سکونتگاه های مستحکم در کرسونس تائوریک افزایش یافت. [448] [490] در قرن اول قبل از میلاد، این سکاها که در کرسونی تائوریک زندگی می‌کردند، به طور کامل به کشاورزان کم تحرک تبدیل شده بودند. [491]

این سکاهای بعدی به آرامی با بومیان تائوری و سارماتی‌های نفوذی ازدواج کردند، [466] و فرهنگ آن‌ها ارتباط چندانی با فرهنگ کلاسیک سکایی پیشین نداشت، در عوض ترکیبی از فرهنگ‌های با سنت‌های تائوروی از کوه‌های توریک بود. Chersonese و از یونانیان سواحل، و نمایش تأثیرات Sarmatian و La Tène سلتیک. [19]

در قرن اول قبل از میلاد، هر دو سکاهای کوچک نابود شدند و قلمروهای آنها توسط پادشاه میتریدات ششم اوپاتور پادشاهی پونتوس [448] [491] [19] با وجود اتحاد سکاها با دشمنان سابق خود، روکسولانی ها، علیه او ضمیمه شد. . [492] [493]

پایان

جمعیت سکایی در هر دو سکاهای کوچک پس از پایان امپراتوری میتریدات به حیات خود ادامه دادند، اگرچه تا آن زمان کاملاً بی تحرک شده بودند و به طور فزاینده ای با بومیان تائوری ازدواج می کردند، از این رو منابع رومی اغلب آنها را به عنوان "سکاهای تائورو" ( باستان ) یاد می کنند. یونانی : Ταυροσκυθαι ، رومی شدهTauroskuthai ؛ لاتین : Tauroscythae ). [492] [491] [19]

این سکاهای متأخر در طول سالهای قبل از میلاد به آرامی توسط سارماتیها جذب شدند .  50 تا c.  150 پس از میلاد، [19] اگرچه آنها به عنوان مردمی مستقل در سراسر قرن دوم پس از میلاد تا حدود قرن بیستم به حیات خود ادامه دادند.  250 بعد از میلاد: [494] در نواحی مستقر در بوریستنس پایین، هیپانیس پایین، و کرسونیز تائوریک، یک جامعه شهرنشینی و یونانی‌شده سکایی به توسعه ادامه داد که تأثیرات تراسیایی و سلتی را نیز به نمایش گذاشت. [155]

تسلط عشایر ایرانی سکایی-سرمتی بر استپ پونتیک سرانجام با حمله گوتها و دیگر قبایل ژرمنی در حوالی ق.  200 پس از میلاد ، [447] [495] [496] که زمانی بود که سکونتگاه‌های سکاها در کریمه و بوریستنوس پایین برای همیشه ویران شدند. [494] [492]

با این وجود، سکاها تا زمان حمله هون ها در قرن چهارم قبل از میلاد به حیات خود ادامه دادند و سرانجام پس از جذب کامل توسط سایر جمعیت هایی که در اوج دوره مهاجرت به استپ پونتیک رفتند، به عنوان یک گروه مستقل وجود نداشتند. قرن پنجم قبل از میلاد [494] [497] [492]

میراث

مردم یونانی-رومی عمیقاً مجذوب سکاها بودند. این شیفتگی در اروپا حتی پس از ناپدید شدن سکاها و پایان فرهنگ یونانی-رومی ادامه یافت و در سراسر دوران باستان کلاسیک و پسین و قرون وسطی ادامه یافت و تا قرن 18 در دوره مدرن ادامه یافت . [498]

دوران باستان

در غرب آسیا

هجوم کیمریان و سکاها به غرب آسیا در طول قرون 8 تا 7 قبل از میلاد، که پیش درآمدهای اولیه تهاجمات بعدی کوچ نشینان استپی مانند هون ها ، اقوام ترک و مغول به غرب آسیا بودند. اواخر باستان و دوره قرون وسطی [ 499] توازن سیاسی حاکم بر منطقه بین قدرت‌های بزرگ غالب آشور، اورارتو و فریگیه [322] را بی‌ثبات کرده بود و همچنین موجب زوال و نابودی چندین کشور از این کشورها شد. قدرت، در نتیجه به ظهور چندین قدرت جدید مانند امپراتوری مادها و لیدیا ، [ 224]، بنابراین به طور غیرقابل برگشتی وضعیت ژئوپلیتیک غرب آسیا را تغییر داد. [500]

این کیمریان و سکاها نیز از طریق گسترش فناوری نظامی عشایری استپی که توسط آنها به این منطقه آورده شد و در دوره های هژمونی مربوطه خود در غرب آسیا منتشر شد، بر تحولات آسیای غربی تأثیر گذاشتند. [322]

برای هخامنشیان ، سه نوع ساکا وجود داشت:
* Sakā tayai paradraya ("فراتر از دریا"، احتمالاً سکاها بین یونانیان و تراکیان ها در سمت غربی دریای سیاه )،
* Sakā tigraxaudā ( Massagetae ، " با کلاه های نوک تیز ")،
* Sakā haumavargā ("که هاوما را دراز می کشد "، دورترین شرق).
سربازان در خدمت ارتش هخامنشی ، جزئیات مقبره خشایارشا اول ، حدوداً 480 ق.م. [501]

هجوم کیمریان و سکاها به غرب آسیا در اواخر قرن هشتم تا اواخر قرن هفتم قبل از میلاد منجر به تغییرات قابل توجهی در این منطقه شد. [86]

امپراتوری ایرانی هخامنشی بی رویه از کوچ نشینان استپ به عنوان ساکا یاد می کرد : در این طرح، سکاهای ناحیه شمالی پونتیک در متون پارسی باستان به عنوان Sakā tayaiy paradraya (( 🐎🐎🐎 🐐🐐🎹 ) نامیده می شدند . 🐎🐎 دریای ( سیاه ) ، بر خلاف ساکا تیگراکساودا ( 🐎🐎🐎🐎🐎🐎​ ​در آسیای مرکزی [40]

اسرائیلیان باستان سکاها را ʾAškūz ( אשכוז ) می نامیدند که از طریق یک خطای کتبی به ʾAškənāz ( אשכנז ) مخدوش شد، در کتاب مقدس عبری ظاهر می شود ، جایی که ʾAškənāz به طور نزدیک به ־ג Ŷ مرتبط است ians [502] [11] [139] [503]

کتاب مقدس عبری همچنین از «آشکناز» به همراه مینی ( מני )، یعنی مانایی، و «آراارات» ( اورارتو )، یعنی اورارتو، یاد می‌کند که نشان می‌دهد چگونه قلمرو مرکزی سکاها در غرب آسیا در نزدیکی این دو ایالت قرار داشت. [38] [139] [504]

در هنر باستان

یونانیان باستان اهل آناتولی که شاهد جنگ‌های بین سکاها و کیمریان بودند، جنگجویان سکایی را در قرون ششم تا پنجم پیش از میلاد به صورت سگ‌های شکار در بحبوحه نبرد به تصویر می‌کشیدند. این یک بازتفسیر فولکلور یونانی از جنگجویان جوان سکایی بود که با پیروی از آیین عبور هندواروپایی از کوریوها ، نقش جنگجویان گرگ یا سگ را به عهده می گرفتند. [505]

در ادبیات یونانی-رومی

اولین ذکر سکاها در ادبیات یونان باستان در کاتالوگ زنان هزیود است که از آنها به عنوان «سکاهای شیرده مادیان» یاد می کند ( یونانی باستان : Σκυθας ιππημολγους ، به زبان رومیSkythas hippēmolgous ) و به عنوان «شیرخوارانی که دارند ». واگن‌هایی برای خانه‌ها» ( یونانی باستان : γλακτοφαγων εις γαιαν απηναις οικι εχοντων ، به زبان رومیglaktophagōn eis gaian apēnais oiki ekhontōn ) [506] هزیود همچنین به سکاها همراه با قوم اتیوپیایی و لیبیتونی‌ها اشاره می‌کند. این است که ذخیره محتاطانه را تایید می کند. [507]

به گفته هرودوت هالیکارناسوس

هرودوت هالیکارناسوس روایتی افسانه ای از ورود سکاها به سرزمین های کیمریان نوشت: [508]

به گفته هرودوت، کیمریان با پیروی از ساحل دریای سیاه به جنوب گریختند و قبل از رسیدن به آناتولی از کلخیس عبور کردند. در همین حال، سکاها به دنبال آنها رفتند، اما سیمریان را از دست دادند و در عوض سواحل دریای خزر را دنبال کردند، که آنها را به سرزمین‌های مادها هدایت کرد که در آن زمان نینوا را تحت محاصره پادشاه خود کیاکسارس، که توسط سکاها که سپس خود را تحمیل کردند، شکست داد. 28 سال بر ماد و تمام آسیای علیا حکومت کند. [509]

بر اساس گزارش هرودوت از پرواز کیمریان، آنها با پیروی از ساحل دریای سیاه به سمت جنوب حرکت کردند، در حالی که تعقیب کنندگان سکایی آنها سواحل دریای خزر را دنبال کردند، بنابراین سیمریان را به آناتولی و سکاها را به ماد هدایت کردند. [124] [510] [511] در حالی که فعالیت‌های کیمری‌ها در آناتولی و فعالیت‌های سکاها در ماد تأیید می‌شود، این ادعا که سکاها در حالی که سیمریان را تعقیب می‌کردند به ماد رسیدند، شواهد و مدارک تأیید نشده است، [124] و ورود سکاها به غرب. آسیا حدود 40 سال پس از کیمریان نشان می دهد که هیچ مدرکی در دسترس نیست که روایت یونانی-رومی بعدی در مورد عبور سیمریان از قفقاز و حرکت به سمت جنوب به سمت غرب آسیا تحت فشار سکایی ها به قلمروهای آنها باشد. [87] [88]

روایت هرودوت همچنین با به تصویر کشیدن مادیس در حالی که پادشاه آنها را از استپ ها به غرب آسیا هدایت می کرد، حوادث ورود سکاها به غرب آسیا را منقبض کرد. [512]

هرودوت همچنین با ادعای تسلط سکاها بر تمام آن، قدرت سکاها در غرب آسیا را مبالغه کرد، که این ادعایی است که در منابع نوآشوری و نو بابلی قرن هفتم قبل از میلاد هیچ مدرکی برای آن پیدا نمی کند. [513]

روایت هرودوت، سکاها را در مقابل آفریقا ، به ویژه مصر ، به تصویر می‌کشد ، که موضوعی بود که توسط دیگر نویسندگان یونان باستان، [507] مانند شبه بقراط ، که یونان را به‌عنوان میانگینی که بین این دو افراط قرار دارد ادامه می‌داد، ادامه می‌داد. [514]

در ادبیات یونانی-رومی بعدی

در قرن پنجم قبل از میلاد، تصویر سکاها در آتن به کلیشه اصلی مورد استفاده برای بربرها، یعنی برای غیریونانیان تبدیل شد. [429] به دنبال نمایش کاریکاتوری یونانی ها از خارجی ها به عنوان نوشیدنی های غیرمعتدل، آنها بیشتر سکاها را با مستی مرتبط دانستند، که کاریکاتوری است که یونانیان و رومیان بعدی نیز در مورد مردم سلتیک و ژرمن به کار بردند. [385]

در نتیجه نویسندگان یونان باستان، سکاها و ایرانیان را نه قوم ایرانی خویشاوند، بلکه در تقابل با یکدیگر می دانستند: [68]

این تصور با حمله هخامنشیان به سکاها تقویت شد، که نویسندگان یونانی آن را الگویی از برخورد میان «وحشی گری عشایر» و «تمدن بی تحرک» تعبیر کردند. [68]

سنت یونانی-رومی بعدی، شاهزاده سکایی آناچارسیس را به شخصیتی افسانه ای به عنوان نوعی " وحشی نجیب " تبدیل کرد که نماینده " خرد بربر " بود، به همین دلیل یونانیان باستان او را به عنوان یکی از هفت حکیم یونان در نظر گرفتند [515] و او تبدیل به یک چهره محبوب در ادبیات یونان شد. [19]

Ephorus of Cyme، مورخ یونانی قرن چهارم قبل از میلاد ، سکاها را به عنوان یکی از "چهار قوم بربر بزرگ" جهان شناخته شده، همراه با سلت ها، پارس ها و لیبی ها توصیف کرد. [516] افوروس از ادراک آناچارسیس به عنوان تجسم «خرد بربر» استفاده کرد تا تصویری ایده آل از سکاها به عنوان مردمی «شکست ناپذیر» ایجاد کند که به سنت ادبیات یونان تبدیل شد. [19]

افوروس روایتی ساختگی از یک پادشاه افسانه‌ای سکایی به نام آیدانتیرسوس یا ایاندیسوس ایجاد کرد که 1500 سال قبل از سلطنت اولین پادشاه اسطوره‌ای آشور نینوس و 3000 سال قبل از اولین المپیاد ، ظاهراً بر فرعون افسانه‌ای پیروز شد و فرمانروای فرعون را به دست آورد. تمام آسیا این داستان ادامه ایده‌آل‌سازی افوروس کیم از سکاها به‌عنوان مردمی «شکست‌ناپذیر» بود و از روایت‌های هرودوت هالیکارناسوس درباره حمله سکاها به آسیا و لشکرکشی داریوش به سکایی استخراج شد. [517] این افسانه جنگ بین آیدانتیرسوس و سسوستریس خود بر اساس گزارش هرودوت از یورش سکاها تا مرزهای مصر بود، جایی که پادشاه سائیتی پسامتیک اول به آنها رشوه داد تا به عقب برگردند. [518]

یونانیان باستان سکاها را در اساطیر خود گنجانده بودند و هرودوروس هراکلیایی از سکایی اسطوره ای به نام توتاروس گله داری کرد که به آمفیتریون خدمت می کرد و تیراندازی با کمان را به هراکلس آموزش می داد . هرودوروس همچنین تیتان پرومته را به عنوان یک پادشاه سکایی به تصویر می‌کشد و به‌طور تعمیم، پسر پرومتئوس، دوکالیون را نیز به عنوان یک سکایی توصیف می‌کند. [519]

استرابون آماسیایی در قرن اول پیش از میلاد و بعد از میلاد، سکاها را به عنوان یک زندگی کوچ نشینی که بر پایه سادگی استوار بود، ایده آل کرد، که به گفته او، به لطف او، آنها ساده ترین، مستقل ترین، صادق ترین و کم خیانت ترین مردم بودند. بر اساس روایت استرابون، سکاها به دلیل تأثیر «عشق به تجمل و لذت های نفسانی» یونانیان «فاسد» شدند و زندگی ساده و صادقانه خود را از دست دادند. [520] پس از استرابون، سکاها همچنان به عنوان مردمی آرمانی آزادیخواه و راستگو در ادبیات یونانی-رومی معرفی شدند. [448]

فلاویوس ژوزفوس، مورخ یهودی قرن اول پس از میلاد، یأجوج و ماجوج کتاب مقدس را با سکاها، یا به طور کلی با مردم کوچ نشین شمال که توسط کوه های قفقاز و دروازه های اسکندر مقدونی مهار شده بودند، شناسایی کرد . [521]

رومی ها مردمی را که به عنوان "بربرها" کهن الگو می دانستند، یعنی سکاها و سلت ها ، در یک گروه واحد که آنها را "سلتو-سکایی ها" ( به لاتین : Celtoscythae ) می نامیدند و ظاهراً از گال در غرب تا پونتیک زندگی می کردند، اشتباه گرفتند. استپ در شرق [522]

به عنوان نام عمومی

هرودوت همچنین از اصطلاح « سکاها » برای تعیین تعدادی از گروه‌های قومی غیر سکایی در استپ پونتیک استفاده کرد که در نتیجه آن‌ها تحت تسلط خود سکاها بودند. [42]

در دوره روم، نام سکاها به طور گسترده ای به عنوان یک نام عمومی برای مردمان مختلف استپ ها به کار می رفت که به قبایل مختلف سرماتی و ژرمنی غیر سکایی اطلاق می شد. [498]

در خود عهد باستان متاخر و همچنین در قرون وسطی ، نام «سکاها» در ادبیات یونانی-رومی و بیزانسی برای گروه‌های مختلف « بربرهای » چادرنشین ساکن در استپ پونتیک-کاسپین که سکاها نبودند، استفاده می‌شد. سارماتی ها و آلان ها یا اصلاً با سکاها ارتباط نداشتند، مانند هون ها ، گوت ها ، استروگوت ها ، گوکترک ها ، آوارهای پانونی ، اسلاوها ، پچنگ ها و خزرها . [448] [523] [524]

به عنوان مثال، منابع بیزانسی به مهاجمان روس که در سال 860 پس از میلاد به قسطنطنیه حمله کردند ، به دلیل منشأ جغرافیایی و با وجود نداشتن هیچ گونه ارتباط قومیتی با سکاها، در روایت های معاصر به عنوان " Tauroscythians " یاد می کنند. [525]

دزدی قبر باستانی

غنای تدفین سکاها از قبل در دوران باستان به خوبی شناخته شده بود، و زمانی که قدرت سکاها در قرن سوم قبل از میلاد به پایان رسید، سرقت از قبرهای سکاها آغاز شد [526] و در ابتدا توسط خود سکاها انجام شد. [527] [528]

در دوران باستان پسین ، موج دیگری از سرقت قبر از دفن‌های سکاها در زمان تسلط سارماتی‌ها و هون‌ها بر استپ پونتیک رخ داد، زمانی که این مردمان از کورگان‌های قدیمی‌تر سکایی برای دفن مردگان خود استفاده مجدد کردند. [528]

دوره قرون وسطی

اگرچه خود سکاها در قرون وسطی ناپدید شده بودند، روابط پیچیده بین گروه های عشایری آنها و جمعیت های ساکن جنوب شرقی و مرکزی اروپا توسط مجارها، بلغارها، روس ها و لهستانی ها ادامه یافت. [529]

نویسندگان قرون وسطی استفاده از نام سکاها را به عنوان یک واژه باستانی برای کوچ نشینان استپ برای تعیین مغول ها دنبال کردند. [448]

در ادبیات اروپای قرون وسطی

پس از مسیحی شدن اروپا، این دیدگاه که مردمان این قاره از نوادگان یافث در غرب آسیا سرچشمه گرفتند، به تاریخ نگاری هنجاری تبدیل شد. [530]

پرواز اسکوتا، گوئیدل گلاس و سکاها از مصر، در نسخه خطی قرن پانزدهمی از اسکوتیکرونیکون والتر بوئر

در همان زمان، با تکیه بر نویسندگان کلاسیک که سلت‌ها و سکاها باستان را تحت عنوان « بربرها » در کنار هم قرار دادند، به‌این‌ترتیب این قوم، که برای یونانی‌-رومی‌ها گروه دیگری بودند ، به‌عنوان ویژگی‌های مشترک و شبیه به یکدیگر تصویر شدند. فرهنگ‌های مختلف اروپای شمالی با توجه به اینکه چقدر «عجیب» بودند، شروع به ادعای اصل و نسب خود از «سلتو-سکایی‌ها» کردند و دیدگاه یونانی-رومی درباره «بربریت» مردمان باستان اروپا را به عنوان سوابق مشروع فرهنگ‌های باستانی خود پذیرفتند. [531]

در این زمینه، شباهت نام Scythia با نام لاتین ایرلندی ها، Scotti ، [532] منجر به شکوفایی گمانه زنی ها در مورد تبار سکایی ایرلندی ها شد، همانطور که در Historia Brittonum of Nennius ، [530] و ثبت شده است. در نتیجه، متن قرن هشتم، Auraicept na n-Éces ، ادعا می‌کند که یک سکائی به نام Fénius Farsaid ( به معنای « ایرلندی فریسی » ) ریاست 27 محقق را بر عهده داشت که از بهترین بخش‌های زبان‌های آشفته جدید در بابل برای ایجاد زبان ایرلندی استفاده می‌کردند. [533]

با تکیه بر اشتباه اسکاتی ها با سکایی ها و پیکتی ها ، و همچنین از مفهوم سازی باستانی متاخر از سکایی به عنوان یک "سرزمین بربر" معمولی که تا قرون وسطی تداوم یافته بود، Bede در قرن هشتم خود منشأ سکایی را برای آن ابداع کرد. تصاویر در Historia ecclesiastica gentis Anglorum او . [534]

متن اساطیری ایرلندی با عنوان Lebor Gabála Érenn این افسانه را تکرار می کند و ادعا می کند که این اجداد فرضی سکایی ایرلندی ها به مصر دعوت شده اند زیرا فرعون تحسین می کند که چگونه نل، پسر فنیوس، به بسیاری از زبان های جهان با نل آشنا است. ازدواج با دختر فرعون اسکوتا [535] به گفته Lebor Gabála Érenn ، سکاها هنگامی که فرعون پس از غرق شدن موسی دریای سرخ در طول فرار بنی‌اسرائیل، غرق شد، از مصر گریختند و به سکاها بازگشتند، و از آنجا از طریق آفریقا و اسپانیا به ایرلند رفتند [ 535 ] در حالی که گوئیدل گلاس ، پسر نل و اسکوتا ، به نام مردم گیلیک تبدیل شد . [536]

تواریخ روسی

در ادامه سنت یونانی-رومی در اشاره به مردمان شرقی به عنوان «سکاها»، تواریخ ابتدایی قرن دوازدهم از کیوان روس به عنوان «سکایی بزرگ» ( به اسلاوی شرقی قدیم : великаꙗ скуфь ، به زبان رومی:  Velikaja Skufĭ ) یاد کرد. [523]

دزدی قبر قرون وسطایی

اطلاعات کمی از وضعیت مقبره های سکاها در دوره قرون وسطی، زمانی که قبایل ترک به مناطقی که قبلاً سکاها در آن ساکن بودند، نقل مکان کرده بودند، در دست نیست، [528] اگرچه اولین موارد ثبت شده دزدی از دفن سکاها به قرن 15 قبل از میلاد برمی گردد. [537]

Modern period

Eugène Delacroix's painting of the Roman poet, Ovid, in exile among the Scythians[538]
Modern pseudohistory

Drawing on the Biblical narrative and the Graeco-Roman conflation of the Scythians and Celts, early modern European scholars believed that the Celts were Scythians who were descended from Japheth's son Magog, and that they were related to the Gauls, whom they believed were descended from Japheth's other son Gomer. It therefore became popular among pseudohistorians of the 15th and 16th centuries who drew on this historiography to claim that the Irish people were the "truest" inheritors of Scythian culture so as both to distinguish and denigrate Irish culture.[539]

Scythians at the Tomb of Ovid (c. 1640), by Johann Heinrich Schönfeld

During the early modern era itself, colonial ethnographers used the narrative of Herodotus of Halicarnassus to create an image of the Scythians as a notorious and "savage" people chauvinistically attached to their own customs and opposed to outside influences. Fascinated by this imagery, these ethnographers drew on it to claim populations who were completely unrelated to the Scythians, such as the Irish, Tatars, Mongols, Turks, and Indigenous peoples of the Americas, as being alleged descendants of the Scythians.[540]

While claims of Scythian and Japhethic ancestry in much of Europe were abandoned during the Reformation and Renaissance, British works on Ireland continued to emphasise the alleged Scythian ancestry of the Irish to confirm their "barbaric" nature; these endeavours were further reinforced by 17th century proto-linguistic hypotheses about "Scytho-Celtic" languages and enjoyed enthusiastic popularity during the 18th century, until these origin hypotheses were finally discredited by early 19th century advances in philology[541] and by the discovery of features common to the cultures of the ancient continental Celts and the Irish.[539]

During the early modern period itself, Hungarian scholars identified the Hungarians with the Huns, and claimed that they descended from Scythians.[542] Therefore, the image of the Scythians among Hungarians was shaped into one of "noble savages" who were valorous and honest, uncouth and hostile to "Western refinement," but at the same time defended "Christian civilisation" from aggression from the East, such as from the Pechenegs, Cumans, and Tatars in the Middle Age, and from the Ottomans in the early modern period.[543] This view was later superseded by the now established scientific consensus that the Hungarians are a Finno-Ugric people.[544]

The 17th century Irish historian Roderick O'Flaherty continued the claim of the Lebor Gabála Érenn that the Irish descended from the Scythians in his history of Ireland titled Ogygia: seu Rerum Hibernicarum Chronologia & etc., in which he identified Fénius Farsaid with the figure of Phoenix, who in Greek mythology was believed to have created the Phoenician alphabet. O'Flaherty elaborated on this by claiming that Fénius Farsaid also invented the Ogham script and the early Greek alphabet from which the Latin alphabet evolved.[545]

In the 18th to 20th centuries, the racialist British Israelist movement developed a pseudohistory according to which, after population of the historical kingdom of Israel had been deported by the Neo-Assyrian Empire in 721 BC and became the Ten Lost Tribes, they fled to the north to the region near Sinope, from where they migrated into East and Central Europe and became the Scythians and Cimmerians, who themselves moved to north-west Europe and became the supposed ancestors of the white Protestant peoples of North Europe; being an antisemitic movement, British Israelists claim to be the most authentic heirs of the ancient Israelites while rejecting Jews as being "contaminated" through intermarriage with Edomites or adhere to the antisemitic conspiracy theory claiming that Jews descend from the Khazars.[546][547] According to the scholar Tudor Parfitt, the proof cited by adherents of British Israelism is "of a feeble composition even by the low standards of the genre."[548]

Early modern grave robbery

Large scale robbery of Scythian tombs started when the Russian Empire started occupying the Pontic steppe in the 18th century:[549] in 1718 the Russian Tsar Peter I issued decrees overseeing the collection of "right old and rare" objects to Saint Petersburg in exchange for compensation, and the material thus obtained became the basis of the Saint Petersburg State Hermitage Museum's collection of Scythian gold. This resulted in significant grave robbery of Scythian burials, due to which most of the Scythian tombs of the Russian Empire had been sacked by 1764.[537]

In the 19th century, Scythian kurgans in Ukraine, Kuban, and Crimea had been looted, so that by the 20th century, more than 85% of Scythian kurgans excavated by archaeologists had already been pillaged.[537] The grave robbers of the 18th and 19th centuries were experienced enough that they almost always found the burial chambers of the tombs and stole the treasures contained within them.[549]

Russian Scythianism
Battle between the Scythians and the Slavs (1881) by Viktor Vasnetsov

In the later 19th century, a cultural movement called Skifstvo [ru] (Russian: Скифство, lit. 'Scythianism') emerged in Russia whose members unreservedly referred to themselves and to Russians as a whole as Skify (Russian: Скифы, lit. 'Scythians').[550] Closely affiliated to the Left Socialist-Revolutionaries, the Skify were a movement of Russian nationalist religious mysticists who saw Russia as a sort of Messiah-like figure who would usher in a new historical era of the world,[551] and their identification with the ancient Scythians was a positive acceptance of Dostoevsky's view that Europe had always seen Russians as being Asiatic. The Skify therefore used this image to distinguish Russia from the West, although they nevertheless did not see Russia as being a part of Asia, and their ideas were instead a revival of the old conceptualisation of Russia as being the bridge linking Europe and Asia.[552]

The culmination of Skifstvo was the famous poem written in 1918 by Aleksandr Blok, titled Skify (Russian: Скифы, lit. 'The Scythians'), in which he presented "Scythia," that is Russia, as being different from the rest of Asia while also being closer to Europe. In Skify, Blok depicted Russia as a barrier between the "warring races" of Europe and Asia, and he made use of the racist Yellow Peril ideology by threatening that Russia was capable of stopping its "protection" of Europe and allow East Asians to overrun it.[553]

The scholar Adrienne Mayor hypothesised over the course of 1993 to 2011 that the legend of the griffin originated among the Scythians, who came across fossilised skeletons of the dinosaur Protoceratops in Mongolia while mining for gold, and retold this discovery to the ancient Greeks, who interpreted them as mythical beings, thus creating the myth of the griffin. This hypothesis was contested by the palaeontologist Mark P. Witton, who argued that the imagery of the griffin originated in early Bronze Age West Asia and was transmitted from there into ancient Greek art during the Orientalising period.[554][555] The imagery of griffins in Scythian art itself was borrowed from the artistic traditions of West Asia and ancient Greece.[19]

The scholar David Anthony has also hypothesised that the martial role of women among Scytho-Sarmatians had given rise to the Greek myths about Amazons.[556] However, according to the Scythologist Askold Ivantchik, the imagery of the Amazons was already known to Homer and was originally unrelated to the Scythians, with the link between Scythians and Amazons in Greek literature beginning only later in the 5th century BC.[557]

Culture and society

Kurgan stelae of a Scythian at Khortytsia, Ukraine

The Scythians were a member of the broader cultures of nomadic Iranic peoples living throughout the Eurasian steppe and possessed significant commonalities with them, such as similar weapons, horse harnesses and "Animal Style" art.[330]

The Scythians were a people from the Eurasian steppe, whose conditions required them to be pastoralists, which required mobility to find natural pastures, which in turn shaped every aspect of the Scythian nomads' lives, ranging from the structure of their habitations and the style of their clothing to how they cooked.[558]

This nomadic culture depended on a self-sufficient economy whose own resources could provide for its sustainance, and whose central component was the horse, which could be used peacefully to barter for commodities and services or belligerently in a form of warfare which provided nomadic fighters superiority until the creation of firearms.[558]

Since the Scythians did not have a written language, their non-material culture can only be pieced together through writings by non-Scythian authors, parallels found among other Iranic peoples, and archaeological evidence.[19]

Location

Early phase in the western steppes

After migrating out of Central Asia and into the western steppes, the Scythians first settled and established their kingdom in the area between the Araxes, the Caucasus Mountains and the Maeotian Sea.[559]

In West Asia

In West Asia, the Scythians initially settled in the area between the Araxes and Kura rivers before further expanding into the region to the south of the Kuros river in what is present-day Azerbaijan, where they settled around what is today Mingəçevir, Gəncə and the Muğan plain, and Transcaucasia remained their centre of operations in West Asia until the early 6th century BC,[560] although this presence in West Asia remained an extension of the Scythian kingdom of the steppes,[19] and the Scythian kings' headquarters were instead located in the Ciscaucasian steppes.[561][348]

During the peak of the Scythians' power in West Asia after they had conquered Media, Mannai and Urartu and defeated the Cimmerians, the Scythian kingdom's possessions in the region consisted of a large area extending from the Halys river in Anatolia in the west to the Caspian Sea and the eastern borders of Media in the east, and from Transcaucasia in the north to the northern borders of the Neo-Assyrian Empire in the south.[562][563][564]

In the Pontic steppe

The territory of the Pontic Scythians extended across the Pontic steppe from the Don river in the east to the Danube river in the west and the Prut river in the northwest.[565][44][52][99][566][26][376] To the south, the territory of the Scythians included the steppe regions of Crimea[73] and the Black Sea Lowland, and it was bounded in this direction by the Black and Maeotian Seas[567] from the mouths of the Istros to the Tanais rivers.[99]

To the north of the steppe proper were the forest steppes, which covered the area of the Dnipro hills, the middle reaches of the Dnipro river itself, and stretched from part of the Dnipro Lowland up to the middle Don river. The characteristic features of the forest steppe were the large forest tracts and woodless tracts of meadow steppe.[52]

The Scythian kingdom covered the territory of the treeless steppe immediately north of the Black Sea's coastline, which was inhabited by nomadic pastoralists, as well as the fertile black-earth forest steppe area to the north of the treeless steppe, which was inhabited by an agricultural population,[568] and the northern border of this Scythian kingdom were the mixed deciduous woodlands laying to the north of the forest steppe.[51][73][52]

Until the late 6th century BC, the Scythians' territory also included the Ciscaucasian steppe around the Kuban river, although by the 5th century BC the Scythian kingdom no longer included Ciscaucasia and had become limited by the Don river to its east.[99][376]

Several rivers flowed southwards across this region and emptied themselves into the Black Sea, of which the largest one was the Borysthenēs (Dnipro), which was the richest river in Scythia, with most of the fish living in it, and the best pastures and most fertile lands being located on its banks, while its water was the cleanest; due to this, the Borysthenēs was the central axis of Scythia, and Graeco-Roman authors compared it to the Nile in Egypt. Other important rivers of Scythia were the:[51][52][569]

Climate

The Pontic Steppe at this time was dominated by a temperate climate, with cold winters and summers which were warmer, wetter and damper compared to present-day Ukraine, due to which Graeco-Roman writers wrote exaggerated reports claiming that Scythia was either eternally cold and covered in frost[571] or damp and foggy.[51][438][572]

Pontic Scythia was part of the Eurasian Steppe and was therefore covered by a largely treeless grassland inhabited by the pastoralist nomadic tribes.[39][573][283] To the north of the steppe was a forest steppe zone growing on a distinctly fertile type of black soil, which was inhabited by an agricultural population,[39] and was itself was bordered on the north by mixed coniferous woodlands, then the coniferous taiga, and finally the treeless tundra.[51]

Beginning in the 9th century BC, the climate of the Pontic Steppe became cooler and drier, which led various nomadic groups to move into the forest steppe and the northern foothills of the Caucasus to search for better pastures. By the 5th cenury BC, the climate became warmer and wetter, allowing the nomads to move southwards into the steppe itself.[51]

This wetter and damper environment of the Sub-Atlantic climate was very favourable for settlement in the 1st millennium BC, with the boundary between the steppe and forest steppe being further to the south than the present one, and there was abundance of grass thanks to which the nomads could rear large herds of horses and cattle.[39][574]

The region within the Scythian Pontic realm which was covered with forests was named by the Greeks as the country of Hylaea (Ancient Greek: Υλαια, romanizedHulaia, lit. 'the Woodland'), and consisted of the region of the lower Dnipro river along the territory of what is modern-day Kherson.[39][574]

In these favourable climatic conditions, the ranges of beavers and elk extended further south than presently, with beavers then being present in the lower Dnipro and lower Southern Buh river valleys, and elk living until the environs of Olbia, and the bones both these animals have been found in kitchen refuse dating from the Scythian period.[39]

Neighbouring populations

The neighbours of the Scythians in the Pontic Steppe included:[575]

Little Scythia

After the 3rd century BC, Scythian territory became restricted to two small states, each called "Little Scythia," respectively located in Dobruja and Crimea:

Ethnicity

Central Asian Iranic origins

The originally nomadic Scythians who migrated out of Central Asia were an Eastern Iranic people[577] who shared a common language, origins and culture with the Iranic nomads of the Chernogorovka-Novocherkassk complex, such as the Cimmerians.[89]

This origin from Central Asia, which was also ultimately the case with other Iranic peoples such as the Medes, Persians, Parthians, and Sogdians, was visible until at least the 5th century BC in how these various peoples shared common myths as well as styles of dress and ornaments such as the wearing of tunics and trousers.[578][66][67]

Later tribal confederation

Within the Pontic Steppe, the incoming Scythian conquerors became known as the Royal Scythians[39][579] after establishing themselves as the ruling elite over the local population[335] and assimilating them into a single tribal identity while allowing them to continue their various lifestyles and economic organisations,[580][335] so that not all populations of Pontic Scythia were themselves Scythians, with some being under Scythian hegemony and others being independent.[579]

The consequence of this political structure under the suzerainty of the Royal Scythians was many of the non-Scythian populations of the Pontic Steppe becoming designated by the term "Scythians" largely because they lived under the domination of the Iranic Scythian ruling class.[42]

Constituent tribes

The population of the North Pontic Scythian kingdom was a complex political structure composed of both Scythian and non-Scythian peoples:[334][7][581]

The Borysthenēs river thus marked a cultural boundary between the sedentary farmers in the west and the pastoral nomads in the east:[448][586] these various populations constituting the overarching Scythian political structure were furthermore organised into tribes which were themselves headed by local lords. These tribes were in turn subject to the dominant tribe of the Royal Scythians, who formed the tribal aristocracy of the Scythians and whose ruling lord was the king of all Scythians.[423]

The Scythians were composed of a number of tribal units,[565] including:[587]

Of the many tribes constituting the Scythian kingdom, the nomadic tribes lived on the steppes immediately to the north of the Maeotian Sea and on the right and left banks of the Borysthenēs river.[591]

In addition to the Scythians themselves, as well as the Thracians who had inhabited the region since the Bronze Age, the population of the Pontic Scythian kingdom consisted of Greeks living in colonies on the northern shore of the Black Sea.[592]

There were initially few differences within the many Scythian tribes and tribal groupings in the early period of the Pontic Scythian kingdom, which later became more pronounced as these eventually conquered various native populations.[593]

The Scythians were closely related to other Iranic nomads who occupied the Eurasian steppe during Antiquity, such as:[594]

These various steppe nomads were themselves members of the eastern group of Iranic peoples, whose other member populations included the Bactrians, the Chorasmians, and the Sogdians, while the western group of Iranic peoples included the Medes, Parthians and Persians.[595]

These common Iranic origins of Medes, Persians, Parthians, Scythians and Sogdians were visible until at least the 5th century BC in how these various peoples shared common myths as well as styles of dress and ornaments.[66][67]

Language

The Scythians as well as the Saka of Central Asia spoke a group of languages belonging to the Iranic family,[596] more specifically to the eastern branch of the Iranic language family.[597][589]

A specific feature of the language of the Pontic Scythians was the transformation of the sound /δ/ (/ð/) into /l/.[597]

The Scythian languages may have formed a dialect continuum: "Scytho-Sarmatian" in the west and "Scytho-Khotanese" or Saka in the east.[598] The Scythian languages were mostly marginalised and assimilated as a consequence of the late antiquity and early Middle Ages Slavic and Turkic expansions. The western (Sarmatian) group of ancient Scythian survived as the medieval language of the Alans and eventually gave rise to the modern Ossetian language.[599]

Social organisation

Class system

Scythian society was stratified along class lines.[600] Herodotus of Halicarnassus named the three classes of Scythians only once in his writings,[146] where he described them as descended from the three sons of the Scythian ancestor-god Targitaos:[601][602][238]

By the 5th to 4th centuries BC, the Scythian population was stratified into five different class groups:[605]

  1. the aristocracy;
  2. very wealthy commoners;
  3. moderately wealthy commoners;
  4. the peasantry, who were the producer class and formed the mass of the populace;
  5. the poor.
The aristocracy

The Scythian aristocracy were an elite class dominating all aspects of Scythian life[606] consisting of property owners who possessed landed estates large enough that it sometimes took a whole day to ride around them.[607] These freeborn Scythian rulers used the whip as their symbol.[608]

The burials of the deceased from the aristocracy and royalty were the largest ones, varying from 14 to 21 metres in height, and were the most elaborate and luxurouusly-equipped ones: their contents included between 3 and 11 human sacrifices, between 4 and 16 horse sacrifices, the presence of gold on the horse harnesses, and the lavishness and large range of the grave goods.[609]

The Scythian kings, especially, were buried along with servants, cupbearers, grooms, and their entourage from their subordinate tribes, who were killed when the king died and buried in his grave to follow him in the afterlife.[428]

Commoners

The commoners were free but still depended to some extent on the aristocracy.[428] They were allowed to own some property, usually a pair of oxen needed to pull a cart,[67][610] hence why they were called oktapodes (Ancient Greek: οκταποδες, lit. 'eight-feeters') in Greek.[76] By the 4th century BC, the economic exploitation of these free commoners became the main economic policy of Scythia.[408]

Within this system of commoner dependency on the aristocrats and royalty, these elite classes rewarded their dependants' loyalty through presents consisting of metal products whose manufacture was overseen by the elites themselves in the industrial centre located in the Scythian capital city at Kamianka.[445]

The burials of these commoners were largely simple, and contained simpler furnishings and fewer grave goods, although the tombs of commoner warriors could contain weapons, horse gear and sometimes a horse as well.[428][609]

The commoners were buried in fewer kurgans compared to the upper classes, and were sometimes instead inhumated as the sacrificed retinue of in secondary burials of Scythian aristocrats. Similarly, the commoner buried in one of the smaller barrows around the Solokha royal kurgan belonged to a warrior accompanied with five horses, but did not contain much wealth[428]

Serfdom

Serfs belonged to the poorest sections of the native populations of Scythia, and, being tied to the land and not possessing cattle, they were not free and did not own cattle or wagons. Stablemen and farmers were recruited from the serf class.[610]

Slavery

Although Scythian society was not dependent on slavery,[429] A rudimentary form of it was nevertheless practised in Scythia according to which slaves performed only domestic tasks.[342]

However, the Scythian ruling class nevertheless still used a large number of slaves to till the land and tend to the cattle.[607] Slaves were also assigned to the production of dairy products. The Greek author Herodotus of Halicarnassus claimed that the Scythians used to blind their slaves to prevent them from eating the most valuable of these dairy products. He also claimed that the Scythian kings considered the inhabitants of Crimea to be their slaves.[607]

Class hierarchies

The class stratification of Scythian society corresponded to a hierarchy of social standing and property ownership which is visible in how export of the grain cultivated by the common freemen profited only the aristocracy but not these commoners, whose graves lacked the lavish furnishing of the aristocratic burials,[408] although rings, clothing plaques and gold-covered wood handles could still be present in their burials.[611]

This drastic difference between the aristocracy and the commoners is also visible in how Scythian art only represented the interested of the Scythian ruling classes.[612]

Clan structures

Scythian society was constituted of kinship structures where clan groups formed the basis of the community[418] and of political organisation.[579]

Clan elders wielded considerable power, and were able to depose kings, such as when the Scythian army overthrew the king Scyles and the Scythians demanded his extradition from the Thracians, after which he was executed. Following the deposition of Scyles, the power of both the king and the warrior-aristocracy became further entrenched.[390]

As an extension of clan-based relations, a custom of blood brotherhood existed among the Scythians, whereby the blood of the sworn blood brothers was poured in a cup of wine in which their swords, arrows, battle-aces, and spears were lowered before they drank it.[418]

Gender roles

Patriarchy

Scythian society was a patriarchal one where women were subordinate to men, although women from the upper classes were free to ride horses, while women from the lower classes may have not been free to do so and may have spent most of their time indoors.[613] Among the more nomadic tribes, the women and children spent most of their time indoors in the wagons,[578][582] with Herodotus of Halicarnassus having recorded that women held a higher status among the Sauromatians than among the Scythians.[614]

With immigration into Scythia in the late 6th century BC of a wave of Sauromatians, among whom women held high social status,[615][616] the standing of women improved in Scythian society enough that they were allowed to become warriors as from the Middle Scythian period.[617]

Marriage customs

Polygamy was practised among the Scythian upper classes, and kings had harems in which both local women and woman who had been bought lived. Some of these women were the kings' legal wives and others were their concubines. After the deaths of Scythian men, their main wives or concubines would be killed and buried alongside them.[613]

Reflecting the patriarchal structure of Scythian society, the wives and concubines could be passed down as inheritance, as when the Scythian king Scyles married Opoea, who had been one of his father's wives.[613]

Gender non-conformity

Within Scythian priesthood there existed a group of transgender soothsayers, called the Anarya (lit.'unmanly'), who were born and lived their early lives as men, and later in their lives assumed the mannerisms and social roles role of women.[618]

Administrative structure

The Scythians, like the Cimmerians, were organised into a tribal nomadic state with its own territorial boundaries, and comprising both pastoralist and urban elements. Such nomadic states were managed by institutions of authority presided over by the rulers of the tribes, the warrior aristocracy, and ruling dynasty.[122]

Kingship

The Scythians were monarchical, and the king of all the Scythians was the main tribal chief,[339][238] who was from the dominant tribe of the Royal Scythians.[423][238]

Power among the Scythian kings was passed down a single dynasty,[411][238] and the historian and anthropologist Anatoly Khazanov has suggested that the Scythians had been ruled by the same dynasty from the time of their stay in West Asia until the end of their kingdom in the Pontic Steppe,[619] while the Scythologist Askold Ivantchik has instead proposed that the Scythians had been ruled by at least three dynasties, including that of Bartatua, that of Spargapeithes, and that of Ariapeithes.[19]

Although the kings' powers were limited by the popular [411] and warrior assemblies,[423] royal power itself was held among the Scythians to be divinely ordained: this conception of royal power, which is well documented in the ritual symbols depicted on 5th to 3rd century BC Scythian toreutics, was initially foreign to Scythian culture and originated in West Asia during the period of Scythian presence there in the 7th century BC.[339][187]

The Scythian kings were later able to further increase their position through the concentration of economic power in their hands because of their dominance of the grains trade with the Greeks, which made them and the Scythian warrior-aristocracy as a whole, very wealthy.[411]

After their death, the Scythian kings were buried along with one or some of their wives.[613] The kings also chose servants, cupbearers, courtiers, and members of the royal entourage from the tribes under his authority, who were to be killed and buried along with him to follow and serve him in the afterlife. Warriors belonging to the entourage of Scythian rulers were also buried in smaller and less magnificent tombs surrounding the tombs of the rulers.[428]

By the 4th century BC, the Scythian kingdom had developed into a rudimentary state after the king Ateas had united all the Scythian tribes under his personal authority.[408]

The Scythians were organised into popular and warrior assemblies that limited the power of the kings.[423][411] The gatherings of these assemblies were held in the nomes, such as the one at which the overthrow of the king Scyles was decided.[411]

Dependancy

Scythian aristocrats had dependants: these could be lower-class Scythians, to whom they offered metal products as rewards for their loyalty,[445] or Greeks, from whom they obtained gifts such as objects made of precious metals.[203]

Administrative divisions

The Scythians were ruled by a triple monarchy, with a high king who ruled all of the Scythian kingdom, and two younger kings who ruled in sub-regions. The kingdom composed of three kingdoms which were in turn made of nomes headed by local lords,[620] not unlike the Great Chiefs of ancient Egypt and the Satraps of the Achaemenid Empire.[621]

Ceremonies were held in each nome on a yearly basis.[622]

The Scythians thus possessed a complex political organisation arising from their agro-pastoralist lifestyle and economy. Such structures were also present among:[623]

Economy

Within the Pontic Steppe, the incoming Scythian conquerors established themselves as the ruling elite over the local population and assimilated them into a single tribal identity while allowing them to continue their various lifestyles and economic organisations.[335]

The peoples of Scythia were thus agro-pastoralists[621] consisting of a mix of sedentary farmer populations and nomads,[448][579][335] with the tribes living in the steppes remaining primarily nomadic and having lifestyles and customs inextricably linked to their nomadic way of life.[582]

The dominant tribe of the Royal Scythians, especially, originally led a transhumant warrior-pastoralist nomadic way of life[624] by spending the summer northwards in the steppes and moving southwards towards the coasts in the winter.[625]

With the integration of Scythia with the Greek colonies on the northern shore of the Black Sea, the Scythians also soon became involved in activities such as cultivating grain, fishing, trading and craftsmanship.[7]

Pastoralism

The Scythians practised animal husbandry,[448] and their society was highly based on nomadic pastoralism,[582][410][626] which was practised by both the sedendary and nomadic Scythian tribes, with their herds being made up of about 40% horses, 40% cattle, and 18% sheep, but no pigs, which the Scythians refused to keep in their lands.[627][7][582] Horse rearing was especially an important part of Scythian life, not only because the Scythians rode them, but also because horses were a source of food.[410]

During the 1st millennium BC, the wet and damp climate prevailing in the Pontic Steppe constituted a propitious environment which caused grass to grow in abundance, in turn allowing the Scythians to rear large herds of horse and cattle.[628]

Scythian pastoralism followed seasonal rhythm, moving closer to the shores of the Maeotian Sea in winter and back to the steppe in summer, with the grazing location often changing due to the herds and flocks moving on to search for new pastures once the already occupied pastures had been grazed. The Scythians appear to have not stored food for their animals, who therefore likely foraged under the snow during winter.[627]

The strong reliance of the Scythians on pastoralism itself ensured the self-sufficiency of the Scythians, and was conducive towards the nomadic lifestyle.[629] This importance of pastoralism for the Scythians is visible in how representations of pastoral activities formed the predominant theme of Scythian petroglyphic art.[73]

The nomadic Scythians were able to rear large flocks and herds because of the grass growing abundantly on the treeless steppe thanks to the propitious climate then prevailing to the north of the Black Sea,[39][628] and they especially grew barley to provide feed for their animals.[152]

Hunting

Hunting among the Scythians was primarily done for sport and entartainment rather than for procuring meat,[582] although it was occasionally also carried out for food.[410]

Agriculture

Conditions in the southern lands near the shores of the Black Sea, such as in Hylaea and the valleys further north along the Dnipro, were propitious for agriculture[574] and for cultivating cereals, orchards and vineyards.[571] In addition to the sedentary Scythian tribes, the nomadic Scythians themselves also complemented their mobile pastoralism with agriculture.[622]

The settlements in the valley of the Borysthenēs river especially grew wheat, millet, and barley, which grew abundantly thanks to the fertile black soil of the steppe.[283][152] This allowed the Scythians to, in addition of being principally reliant on domesticated animals, also complement their source of food with agriculture,[410] and the Scythian upper classes owned large estates in which large numbers of slaves and members of the tribes subordinate to the Royal Scythians were used to till the land and rear cattle.[607]

Among the tribes subordinate to the nomadic Iranic Scythian, the sedendary Scythian tribes of the Callipidae, Aroteres, Georgoi, and Alizones, engaged in agriculture, and grew crops for their own use as well as to be exported to the Greeks on the northern shores of the Black Sea. These tribes were able to cultivate large quantities of crops thanks to the use of wooden ploughs.[583] The ancient Greek author Herodotus of Halicarnassus recorded that these sedendary Scythian tribes grew wheat, barley, millet, lentils, beans, onions, and garlic; and an oven used to dry grains of wheat, barley, and rye was located at the site of Shyroka Balka, near Pontic Olbia.[583][332]

The Callipidae cultivated crops including wheat and millet, and also engaged in animal husbandry and fishing at sea.[365]

Crafts and materials

Aside from the consumed milk and meat, other parts of the animals reared by the Scythians were used to make skins and wool:[627]

The native sedentary Thracians populations who lived in Scythia manufactured products such as pottery, woodwork, and weaving, as well as bronze metal-working made out of raw materials imported from Transylvania. From this practice of handicraft, the peoples of Scythia obtained simple tools and ornaments, as well as certain types of weapons:[115]

Metalworking

The populations of Scythia practised both metal casting and blacksmithing, with the same craftsmen usually both casting copper and bronze and forging iron:[632][115]

The Scythians and the peoples of the Pontic steppe were still Bronze Age societies until the 8th century BC, and it was only after the Scythians had expanded into West Asia that they acquired knowledge of ironworking, which they then brought with them into the Pontic Steppe[209] after they had been expelled from West Asia around c. 600 BC.[349]

Goldsmithing

The Scythians had practised goldsmithing from an early date, with remains from the 2nd Aržan kurgan attesting that the Scythians were already skilled in working gold before their migration out of Central Asia.[70] This tradition of goldsmithing continued until the times of the Pontic Scythian kingdom.[448]

Industrial organisation

The metallurgical workshops which produced the weapons and horse harnesses of the Scythians during the Early Scythian period were located in the forest steppe,[343] with the centre of industry at that time being located in the region of the Tiasmyn group of the Scythian culture, which corresponded the country of the Arotēres, where an Iranic Scythian elite ruled over a sedentary Thracian population.[344]

By the Middle Scythian period, its principal centre was at a site corresponding to present-day Kamianka, where bog iron ores from the Kryvyi Rih region were smelted and forged to produce iron, and various tools, ornaments, and weapons were made: the whole process of manufacturing iron, from the initial smelting to the final forging, were carried out there[311][445] Other metals, such as copper, lead, and zinc were also smelted at Kamianka, while gold- and silversmiths also worked there.[445] This large-scale industrial operation consumed large amounts of timber which was obtained from the river valleys of Scythia, and metalworking might have developed at Kamianka because timber was available nearby.[445]

Kamianka was the location where the Scythian king oversaw metal production on an industrial scale: some of the city's products were used by the Scythian aristocracy itself or offered by them to their dependants and their descendants in exchange for their loyalty;[445] and Kamianka appears to have also been the main supplier of metal items, especially made of iron and bronze, to the Scythian nomads living in the steppes;[423][19] meanwhile, the surplus of the metal was turned into ingots and shipped to Pontic Olbia to be traded.[445]

Textiles

Textiles used to produce Scythian garments included

The Scythians manufactured textiles using spindles,[633] and wool, hemp, ramie, and mixed fibres that were made into cloth through plain, twill and tapestry weaving,[634] while silk appears to have been imported from China.[635]

Trade

The Pontic Scythians practised trade extensively,[311] with the substantial trade relations existed between the Scythians and the Greeks which continued the long-established exchanges of goods between the northern Pontic and Aegean region that had already existed since the 3rd and 2nd millennia BC. These trade relations became more intense after the Greeks established colonies on the shores of the Black Sea, as a consequence of which the Scythians engaged in trade with both European and Asian Greece.[435]

The ancient Greeks had first been starting to make expeditions in the Black Sea in the 8th century BC, and encounters with friendly native populations quickly stimulated trade relations and the development of more regular commercial transits.[273] The first Greek colonies of the north coast of the Black Sea attempted to develop trade with its native populations,[279] and therefore they had set up trading enclaves (Ancient Greek: εμπορια, romanizedemporia; Latin: emporia) in the 7th century BC.[282] These colonies were themselves useful for the commercial ventures of their mother cities by acting as markets through which manufactured goods could be exchanged with the native populations in exchange for foodstuffs and rare raw materials such as metals, furs, and slaves brought through the inland trading networks.[278]

The location of the Scythians in the Pontic Steppe had thus placed them in an extremely advantageous position:[100]

This situation therefore allowed the Scythian kingdom to mediate the thriving trade that the Greek colonies to their south were carrying out with the sedentary peoples of the forest steppe to their north,[19][100] and which was carried out via the large rivers of the Scythian steppe flowing southwards into the Black Sea, which formed the main access routes to these northern markets.[19]

Scythian exports

The Scythians exported iron, grain and slaves to the Greek colonies,[636] and animal products, grain, fish, honey, wax, forest products, furs, skins, wood, horses, cattle, sheep, and slaves[637] to mainland Greece on both sides of the Aegean Sea.[373] Also sold to the Greeks by the Scythians were beavers and beaver-skins, and rare furs that the Scythians had themselves bought from the populations living to their north and east such as the Thyssagetae and Iurcae of the Ural Mountains who hunted rare animals and sewed their skins into clothing.[638]

Other Scythian exports to Greece included various metals smelted from ores and processed into ingots by the Scythians themselves at their industrial centre in their capital city of Kamianka. Ingots of these metals were shipped down the rivers of Scythia till Pontic Olbia, where they were sold to the Greeks.[445]

The Greeks were also especially interested in buying Scythian horses,[639] and in the mid-6th century BC the Greeks started employing Scythian mercenaries in the form of detachments of mounted archers to support their own hoplite armies.[374]

The grain trade

The most important of these export goods was grain, and most especially wheat,[448][581] with the Scythians on the lower Dnipro river cultivating crops principally for export,[581] and the tribes of the Callipidae, Aroteres, Georgoi, and Alizones selling part of their large crop yields to the Greeks; an oven used to dry grain such as wheat, barley, and rye, was located at Shyroka Balka.[581]

Athenian commercial ventures

The importance of the Greek colonies of the north Black Sea coast drastically increased in the later 6th century BC following the Persian Empire's conquest of Egypt, which deprived the states of Greece proper of the Egyptian grain that they depended on.[279] These grain supplies were so important to the city-states of Greece, most especially of the then dominant Greek power of Athens, that this latter city started seeking new locations for producing grain on the north shore of the Black Sea. Therefore Athens established very well defended new colonies on the north Black Sea coast near the already existing settlements which would act as sites where grain of very good quality was produced to be exported to Athens to feed its citizenry.[372]

Scythian-managed grain trade

The relations between the Scythians and the Greek colonies became more hostile in the early 5th century BC, with the Scythians destroying the Greek cities' khōrai and rural settlements, and therefore their grain-producing hinterlands. The result was that the Scythians instituted an economic policy under their control whereby the sedentary peoples of the forest steppe to their north became the primary producers of grain, which was then transported through the Buh and Dnipro rivers to the Greek cities to their south such as Tyras, Niconium and Pontic Olbia, from where the cities exported it to mainland Greece at a profit for themselves.[19]

The Scythian monopoly over the trade of grain imported from the forest steppe to the Greek cities came to an end sometime between 435 and 400 BC, after which the Greek cities regained their independence and rebuilt their khōrai.[19]

Bosporan grain trade

Beginning in the 5th century BC, the grain trade with Greece was carried out through the intermediary of the Bosporan kingdom, due to which the Scythians expanded their agricultural activities to the areas adjoining the Bosporan Kingdom, including in Crimea,[435] resulting in some of the sedentary Scythian farmers moving into Crimea so as to cultivate their crops in close proximity to these clients.[581] As a consequence of the Peloponnesian War, the Bosporan Kingdom became the main supplier of grain to Greece in the 4th century BC, which resulted in an increase of the trade of grain between the Scythians and the Bosporans.[408]

Scythian profits

The Scythian aristocracy played an important role in this grain trade by becoming the main intermediary in providing grain, obtained both through from the agriculturalist peoples of the forest steppe and cultivation within Scythia itself, to the Bosporan Kingdom.[408][435] The Scythian aristocracy was the main beneficiary of these commercial activities,[435] from which it derived immense revenue[408] and was able to significantly enrich itself,[364] hence why it sought to increase the amount of grain produced in Scythia.[408]

The rich aristocratic burials richly furnished with imported grave goods and gold silver objects, including fine Greek-made toreutics and jewellery, attest of the Scythian aristocracy's economic power derived from the grain trade, due to which the coins minted by Scythian kings at Pontic Olbia were struck with depictions of ears of grain.[435] Scythian commoners did however not obtain any benefits from this trade, and luxury goods were absent from their tombs.[408]

Inscriptions from the Greek cities on the northern Black Sea coast also show that upper class Greek families also derived wealth from this trade,[435] and as a consequence of these flourishing trade relations, which were themselves possible only thanks to the protection and cooperation of the Scythian kings, the Greek colonies on the northern shores of the Black Sea rapidly grew during the 6th century BC.[364]

The slave trade
An Attic vase-painting of a Scythian archer (a police force in Athens) by Epiktetos, 520–500 BC

In the 5th century, the Greek cities in the Aegean Sea had started to import slaves from Scythia immediately after the end of the Persian invasions of Greece. Although Scythian society was not heavily dependent on slaves, unlike the Greeks, the Scythian aristocrats nonetheless still found it profitable to organise raids in the forest steppe to obtain slaves, who were then brought to Pontic Olbia, where they were sold to Greek merchants.[435][429]

The Scythians also sold slaves to the Greeks, with the slaves to be sold being acquired from neighbouring or subordinate tribes during military campaigns,[607] and the Greek colonies on the northern Black Sea coast being hubs of slave trafficking. After the Greek city-state of Athens had defeated the Persians at Salamis in 480 BC, it bought 300 Scythian slave archers who acted as a police force in the city and who lived in tents. When the Greek city of Mytilene broke away from the Delian League in 428 BC, it also bought a similar force of Scythian warriors.[640][641][610]

Scythian imports

Beginning in the 7th and 6th centuries BC, the Scythians had been importing craft goods and luxuries such as vessels, decorations made from previous metals, bronze items, personal ornaments, gold and silver vases, black burnished pottery, carved semi-precious and gem stones, wines, fabrics, oil, and offensive and defensive weapons made in the workshops of Pontic Olbia or in mainland Greece, as well as pottery made by the Greeks of the Aegean islands.[642]

The Scythians also imported large amounts of Scythian-type precious metal items decorated in the "Animal-style" type of art made mainly by Greek craftsmen in the Greek colonies.[448]

Among the Greek colonies, the Pontic Olbia served the demands of the Scythian aristocracy of the Borysthenēs river valley, and Pantikapaion supplied the Scythian aristocrats in the Tauric and Sindic Chersoneses,[152] although Pontic Olbia started declining in the late 5th century BC due to most of the trade passing through it then shifting to transiting through the cities of the Cimmerian Bosporus constuting the Bosporan Kingdom.[437]

Importation of wine

In exchange for their many exports, especially of slaves and metals, to Greece the Scythians bought various Greek products, especially amphorae of wine, and the pottery used to consume said wine, such as oinokhoai and kylikes.[431][429][445] The Scythian aristocrats and royalty residing in the acropolis of the city of Kamianka shipped the surplus of metal produced in that city to Pontic Olbia to be traded in exchange for the wine and fine pottery that they consumed.[445]

The island of Chios in the Aegean Sea, especially, produced wine to be sold to the Scythians, in exchange of which slaves from Scythia were sold in the island's very prominent slave market.[429]

The Scythians also bought olive oil, perfumes, ointments, and other luxury goods from the Greeks,[272][418] such as Scythian-style objects crafted by Greek artisans.[643]

Scythian trade relations

The Pontic Steppe was thus a particularly attractive territory for the Scythians to occupy because it allowed them to obtain grain to supplement their diet from the mixed farmer population of the forest steppe to their north, and exotic luxury goods for their aristocracy to use as status markers from the Greek colonies on the shore of the Black Sea:[96] the Scythian aristocracy especially bought luxury goods which they used flauntingly during their lives and in their tombs as status markers: wine and the various Greek vessels used to mix and drink it were especially imported in large quantities and were even used as grave goods, while craftsmen in the Greek colonies manufactured items made of gold or electrum for Scythian patrons.[310]

Pottery importation

During the earlier Middle Scythian period of the 5th century BC, the Scythians were importing Corinthian and Athenian pottery; and by the later Middle Scythian period of the 4th to 3rd centuries BC the market for Pontic Olbia was limited to a small part of western Scythia, while the rest of the kingdom's importations came from the Bosporan kingdom, especially from Pantikapaion, from where came most of Scythia's imported pottery, as well as richly decorated fine vases, rhyta, and decorative toreutic plaques for gōrytoi.[311]

Hellenisation as consequence of trade

A consequence of the Scythian import of Greek-manufactured art and luxury goods was that Greek art significantly influenced Scythian art and artistic preferences, and, by the Middle and Late Scythian periods, most of the artwork in the Scythian tombs consisted of Scythian motifs and scenes representing Scythian life which had been done by Greek artisans.[364]

The gold trade route

An important trade route existed in Scythia during the Early Scythian period which started in Pontic Olbia and followed the course of the Inhul river and crossed the Dnipro, after which it turned east until the country of the Gelonians and, after crossing the Don and the Volga, passed through the Ural Mountains and continued into Asia until the Altai Mountains.[311][361][448]

Herodotus of Halicarnassus claimed that the Scythians frequently went to the eastern of this route, where they required the use of seven interpreters who knew seven different languages to be able to conduct trade.[311][361]

Gold was traded from eastern Eurasia until Pontic Olbia through this route, and the Scythian tradesmen went to the distant regions on its course to carry out commerce. The conquest of the north Pontic region by the Scythians and their imposition of a "Pax Scythica" created the conditions of safety for traders which enabled the establishment of this route.[644] Olbian-made goods have been found at multiple locations lying on this route till the Ural Mountains.[446]

This trade route was another significant source of revenue for the Scythian rulers,[446] and its location also provided to Pontic Olbia the important position of being a commercial and cultural centre in the northern Pontic region for at least two centuries, and the city itself maintained friendly relations with the populations neighbouring it.[361]

Coinage

Although the Scythians adopted the use of coinage as a method of payment for trade with the Greeks, they never used it for their own domestic market.[645]

Lifestyle

Equestrianism

Being equestrian nomads, the Scythians excelled at horsemanship,[646] with Scythian horses being the most high quality ones in Europe in the time of the Scythians,[448] and Scythian men spent most of their lives on horseback.[578][582]

During the 1st millennium BC, the wet and damp climate prevailing in the Pontic Steppe constituted a propitious environment which caused grass to grow in abundance, in turn allowing the Scythians to rear large herds of[628] a small but very swift breed of horse that they rode directly and also used for drawing carts. Graeco-Roman authors claimed that the Scythians and Sarmatians would castrate their horses because these were otherwise too turbulent to handle.[410]

Saddles

The saddle was invented by the Scythians in the 7th century BC, and consisted of two felt cushions stuffed with stag hair and mounted on felt sweatbands; in some cases, the cushions were attached to wooden saddle frames placed to their back and front.[647] Scythian saddles had four raised bolsters at each corner, which, at a time when the stirrup had not yet been invented, allowed the riders to lean into the forward bolsters and raise themselves without being encumbered by the bouncing of their running horses.[648]

Scythian saddles very colourful and dyed in red, yellow, dark blue, black, and white; they were also wholly decorated with wool, appliqué leather, and felt, as well as wooden carvings decorated in gold leaf.[647]

Nomadism and sedentarisation

The peoples of Scythia consisted of a mix of sedentary farmer populations and nomads,[579][335] with the tribes living in the steppes remaining primarily nomadic and having lifestyles and customs inextricably linked to their nomadic way of life.[582]

During these early periods, the nomadic Scythians did not build settlements, but instead lived in wagons and temporary tents while leading a mobile pastoral life with their herds and wagon trains.[578][649] The dominant tribe of the Royal Scythians, especially, originally led a transhumant pastoralist nomadic way of life[410][76] by spending the summer northwards in the steppes and moving southwards towards the coasts in the winter.[625]

Due to their nomadic lifestyle, the Scythians had many customs in common with other nomads like the Xiongnu, Göktürks and Mongols, such as the wearing of trousers and boots instead of the long flowing clothing of the Mediterranean and Chinese peoples.[118]

With the integration of Scythia with the Greek colonies on the northern shore of the Black Sea, the Scythians soon became involved with deepening ties with the already sedentary Greeks, the development of sedentary forms of economy such as cultivating grain, fishing and craftsmanship, as well as the intensification of trade in the more nomadic parts of the Scythian kingdom beginning the 6th century BC,[7][152] due to which some of the nomadic Scythians started to settle down,[152] so that they had already started becoming semi-nomads and sedentary farmers by the 5th century BC[491] during the Middle period,[152] and they had largely become settled farmers by the 3rd century BC.[491]

Habitations

Among the various Scythian tribes, the sedentary farmer tribes lived in western Scythia between the Danube and the Dnipro, while the nomadic pastoralist tribes lived in eastern Scythia between the Dnipro and the Don. Some of these sedentary farmers later moved into Crimea.[581]

Tents

The more nomadic Scythians lived in habitations suited for nomadic lifestyles, such as tents of the same type as the more recent yurt of the Turkic peoples and the ger of the Mongolic peoples that could easily be assembled and disassembled to be transported to different locations, as well as covered wagons that functioned as tents on up to six wheels.[73][650] The walls and floors of these portable habitations were made of felt and the tents themselves were bound together using ropes made from horse hair.[73]

The division of Scythian burial chambers into weapon-arsenals, kitchen areas, stables, and living rooms for the deceased family members and their servants, as well as their furnishings, were modelled on the habitations in which the Scythians dwelt during their lives.[651]

Owing to their nomadic lifestyle, the early Scythians organised their dwellings into wagon trains which were constantly on the move according to the rhythm of their pastoralist movements.[578][649]

Sedentary settlements
Scythian settlements

Beginning in the 5th and 4th centuries BC, the Scythians started building fortified sedentary settlements,[19][444] of which the most important ones were located on major routes which provided access to the major rivers of Scythia,[445] and corresponding to present-day Jelizavetovskaja at the mouth of the Tanais, Trakhtemyriv on the upper Borysthenēs, Nadlimans'ke near the estuary of Tyras, Bilsk [uk] on the Vorskla river,[437] and Kamianka at the confluence of the Borysthenēs and one of its tributaries.[19]

The largest and most important of these was the settlement of Kamianka,[444] built in the late 5th century BC and protected by ramparts and steep banks of the Borysthenēs river.[19] The Kamianka site was the location of the seasonal royal headquarters and the aristocrats and royalty residing in the city's acropolis,[19][445] which contained stone houses[444] and buildings built over stone foundations.[445]

Kamianka was also the location of a city where the Scythian king oversaw metal production on an industrial scale,[450] being therefore the residence of a farmer population and of metalsmiths.[19] The houses of these farmers and metalsmiths were single-storeyed, with gable-rooves, ranged from 40 to 150 metres square in size and could include multiple rooms, and had clay-painted and felt-fabric adorned walls made of beams buried vertically in the ground; Kamianka also contained square pit houses made of pole constructions with recessed surfaces.[454]

Blacksmiths' workshops in Scythian settlements from this time were located in both the ground-level and pit houses, where they formed groups of craftsmen's quarters.[454]

Smaller Scythian settlements also existed, where were cultivated large amounts of crops such as wheat, millet, and barley.[152]

Vehicles

In addition to horse-riding and wagons, the Scythians also used carts which could cover large distances.[444]

Diet

The Scythians ate the meat from the horses, cattle, and sheep they reared.[627][410]

Milk, especially that of mares, was also an important part of the Scythians' diet, and it was both consumed and used to make cheese and an alcoholic drink made from milk similar to the kumys still widely consumed by Eurasian steppe nomads.[410][652]

The Scythians also consumed wheat and millet in the form of a porridge.[152]

The Scythians also supplemented, to varying extents depending on the regions where they lived, their diets by hunting deer, steppe antelopes, beavers, and other wild animals, as well as by fishing from the large rivers flowing through Scythia.[410][632]

Cooking was mainly done in cauldrons[653] and over fires using dried dung as fuel.[558]

Wine consumption

In addition to these, the Scythians consumed large amounts of wine, which they bought from the Greeks. Unlike the Greeks, who diluted wine with water before drinking it, the Scythians drank it undiluted, due to which undiluted wine was called "Scythian-style wine" among the Greeks,[431] who also equated the drinking of wine "in the Scythian way" with immoderate and unrestrained binge drinking.[654]

During the earlier phase of the Scythian Pontic kingdom, wine was primarily consumed by the aristocracy, and its consumption became more prevalent among the wealthier members of the populace only after the 5th century BC.[582]

Clothing and grooming

Kul-Oba vase
Scythian warriors, drawn after figures on an electrum cup from the Kul-Oba kurgan burial near Kerch, Crimea. The warrior on the right strings his bow, bracing it behind his knee; note the typical pointed hood, long jacket with fur or fleece trimming at the edges, decorated trousers, and short boots tied at the ankle. Scythians apparently wore their hair long and loose, and all adult men apparently bearded. The gōrytos appears clearly on the left hip of the bare-headed spearman. The shield of the central figure may be made of plain leather over a wooden or wicker base. (Hermitage Museum, St Petersburg).

Scythian garments were sewn together from several pieces of cloth, and generally did not require the use of fibulae to be held in place, unlike the clothing of other ancient European peoples.[655] Scythian dress consisted of combination of various leathers and furs designed for efficiency and comfort on horseback, and was expensively and richly decorated with brightly coloured embroidery and applique work as well as facings of pearl and gold.[656]

The Scythians wore clothing typical of the steppe nomads, which tended to be soft, warm, and close-fitting, made from wool and leather and fur and felts, and decorated with appliquéd and golden ornaments:[657]

Scythian dress was brightly coloured using resist painting and embroidery, and was decorated with gold appliqués sewn into the clothing.[662]

Scythians wore jewellery usually made of gold, but sometimes also of bronze:[663][664]

Hairstyle

Scythian men grew their hair long and their beards to significant sizes.[665][578][339] Nothing is known about the hairstyles of Scythian women.[664]

Grooming

The Scythians were acquainted with the use of soap, which they used to wash their heads.[630]

According to Herodotus of Halicarnassus, Scythian men however did not wash their bodies with water, and instead cleaned themselves in a steam bath in a small tent where the flower buds of cannabis were thrown on hot stones to induce intoxication.[666][667]

Scythian women meanwhile used to clean and beautify themselves by using a paste made from the wood of cypress and cedar, ground together with frankincense, and water on a stone until it acquired a thick consistency. The women then applied this paste over themselves and removed it after a day, leaving their skin clean, glossy, and sweet-smelling.[645][668][669] Scythian women also used cosmetics such as scented water and various ointments.[664]

These cleaning practices were especially performed after funerals.[668]

Scythian men and women both used mirrors, and bronze mirrors made in Pontic Olbia and whose handles were decorated with animal figures such as those of stags, panthers, and rams, were popular during the early Scythian periods.[670][664]

Medicine

A group of Scythian shaman-priests called the Agaroi (Αγαροι, Latin: Agari) was knowledgeable in the use of snake venom for medicinal purposes.[671][672] During the Third Mithridatic War, these Agaroi used snake venom to stop a thigh wound received by Mithridates VI of Pontus from haemorrhaging.[673]

Cannabis was used by the Scythians as a way to relieve pain from daily activities, arthritis, and constant warfare.[674]

The Scythians applied the oil of wild cabbage, which has analgesic, circulation-stimulating, and anti-bacterial properties, on their bodies to help them withstand the cold in winter and to repel insects in the summer.[675]

The paste made of cypress and cedar wood, frankincense, and water used by Scythian women to clean themselves also had medicinal properties since cedar and cypress oil and frankincense possess antiseptic properties useful for fighting infection, with cedar and cypress oil also being astringents capable of ameliorating oily and flaky skin and treat acne and dermatitis, while frankincense has anti-inflammatory, anti-anxiety, and anti-depressant properties.[674]

In addition to human medicine, the Scythians were adept at veterinary medicine and were especially knowledgeable in treating the health problems of their horses.[676]

Pets

The Scythians had domestic dogs.[608]

Art
Literary art

The Scythians might have had bards who composed and recited oral poetry.[653]

Physical art
Gold pectoral, or neckpiece, from an aristocratic kurgan in Tovsta Mohyla, Pokrov, Ukraine, dated to the second half of the 4th century BC, of Greek workmanship. The central lower tier shows three horses, each being torn apart by two griffins. Scythian art was especially focused on animal figures.
The "Animal Style"

The art of the Scythians was part of specific zoomorphic style called the "Animal Style," which was typical of the Eurasian steppe nomads and represented a limited and specific range of animals in very specific canonical poses.[19]

Development

The "Animal Style" art of the Scythians was a variant of the art of the Eurasian Steppe nomads, which itself initially developed in eastern Eurasian steppes of Central Asia and Siberia during the 9th century BC[51] under the partial influence of ancient Chinese art[19] and of the "static" naturalistic art of the inhabitants of the Siberian woodlands,[200] after which it arrived westward into eastern Europe during the 8th century BC.[19]

The distinctive style of art characteristic of the Scythians proper emerged during their stay in Western Asia during the 7th century BC,[677] and especially during their occupation of Media, when the Scythian upper class came under the influence of West Asian culture,[200] as a consequence of which the art of the Scythians absorbed many West Asian motifs and themes.[104]

Beginning in the 5th century BC, Scythian art experienced the influence of arriving Sauromatians from the east,[19] the borrowing of elements from Thracian art[200] as well as the incorporation of elements from Greek[336][155][19] and Achaemenid Persian art.[19]

This Scythian art formed out of various influences later spread to the west, in the region which corresponds to present Romania, and eventually it brought influences from Iranic and West Asian art into Celtic art,[336] and also introduced metalwork types which followed Shang Chinese models, such as "cruciform tubes" used in harnesses, into Western Eurasia, where they were adopted by the Hallstatt culture.[349]

Scythian art stopped existing after the end of the Pontic Scythian kingdom in the early 3rd century BC, and the art of the later Scythians of Crimea and Dobruja was completely Hellenised, with their paintings and sculptures belonging to the Greek artistic tradition and having probably been made by Greek sculptors.[19]

Religion

The religion of the Scythians was a variant of the Pre-Zoroastrian Iranic religion which differed from Zoroastrian and the post-Zoroastrian Iranic religions, and instead belonged to a more archaic stage of Indo-Iranic religious development than the Zoroastrian and Hindu systems.[678] The use of cannabis to induce trance and divination by soothsayers was a characteristic of the Scythian belief system.[678]

Unlike the Persians and the Medes, the Iranic peoples of the steppe such as the Scythians and the Sarmatians were not affected by the Zoroastrian reforms of ancient Iranic religion.[578]

Within the Scythian religion there existed a genealogical myth which the Scythian kings used as justification for their divine right to rule.[621]

Warfare

Scythian warriors (reconstruction)

The Scythians were a people with a strong warrior culture,[679] and fighting was one of the main occupations of Scythian men, so that war constituted a sort of national industry for the Scythians, and was especially one through which they could meet their society's demands and their aristocracy could obtain luxuries.[680] Scythian men were all trained in war exercises and in archery from a young age,[582] hence why the furnishings of Scythian burial chambers included weapons, thus reflecting the martial nature of their society which was made of mounted warriors.[651] The Aroteres were an especially war-like Scythian tribe.[681][682]

However, the mostly small number of depictions of warfare compared to the larger number of representations of peaceful pastoralist activities in Scythian petroglyphic art suggests that the war-like tendencies of the Scythians might have been exaggerated by Herodotus of Halicarnassus and the modern authors who drew on him as a source.[73]

Weapons

The Scythians used weapons made from cast iron and bronze.[73]

Archery

Mounted archery was the main form of Scythian warfare.[648] Scythian saddles had four raised bolsters at each corner, which, at a time when the stirrup had not yet been invented, allowed the riders to lean into the forward bolsters and raise themselves so they could use shoot their arrows from horseback. This type of saddle preserved the mounted archer from the bouncing of the running horses, thus allowing Scythian mounted archers to operate at very high performance levels.[648]

Scythian archers using the Scythian bow, Kerch (ancient Panticapeum), Crimea, 4th century BC. The Scythians were skilled archers whose style of archery influenced that of the Persians and subsequently other nations, including the Greeks.[448][683]
Scythian bronze arrowheads, c700-300 BC

The main Scythian armament were the bow and arrows:[684]

When not used, Scythian bows and arrows were kept in a combined quiver-bowcase called a gōrytos which was made of leather or bark and was decorated with gold or bronze plates and could each contain up to 300 arrows. Unlike quivers that were set at the right hip among all other cultures, Scythian gōrytoi were hanged from belts at the left hip, with the arrowd being usually taken from the gōrytoi using the bow hand and drawn on the bowstring using the right hand, although the Scythians were skilled at ambidextrous archery.[671][689][690]

Scythian bows and arrows might have required the use of thumb rings to be drawn, although none have been found yet, possibly because hey might have been made of perishable materials.[691]

Poisons

The Scythians coated their arrows with a potent poison referred to in Greek as skythikon (Ancient Greek: σκυθικον, romanizedskuthikon). To prepare this poison, the Scythians captured small adders that had recently given birth, which they left to decompose, while the Scythian priests filled leather bags with human blood and buried them in dung to putrefy it, after which they mixed decomposed matter in the blood with the decomposed remains of the snakes.[671][692][693]

In addition to the snakes' venom retaining its effect in their decomposed bodies, the human blood was propitious for the growth of bacterial populations such as tetanus- and gangrene-causing germs from the dung. Thus, if an individual initially survived being shot with a poisoned Scythian arrow, they would still experience the effects of the snake poison, including the disintegration of blood cells, shock, and respiratory paralysis, with the gangrening of the wound starting the next day, followed by tetanus after around a week.[671]

The skythikon was crafted to cause lasting harm so that even the most minor wounds from arrows coated with it had a high likeliness to be lethal,[671] and the unlikely possible survivors of skythikon poisoning would have been incapacitated for life.[694] The skythikon was used only against human enemies and was not used for hunting since the meat of animals contaminated with the toxins would not have been proper for consumption.[695]

The stench of the skythikon-coated arrows also functioned as stench weapons because the near-unanimous revulsion by human cultures for smell of rotting and faeces, and the belief in ancient periods that such foul miasmas caused disease.[692]

The skythikon was also referred to in Greek as toxikon pharmakon (Ancient Greek: τοξικον φαρμακον), meaning lit.'poison for arrows'. The adjective toxikon (τοξικον), meaning lit.'of the bow', was borrowed into Latin as toxicum, to which the meaning of the Greek term pharmakon (φαρμακον), meaning lit.'poison' was transferred. From Latin toxicum is derived the modern word toxic, referring to something poisonous.[696][697]

Another poison used by the Scythians to coat their arrows was hemlock.[671]

The shafts and foreshafts of Scythian poisoned arrows were painted with zigzag and diamond patterns emulating the scaly designs of snake skins.[673][698]

Other weapons

In addition to the bow and arrow, the Scythians also used weapons such as:[670][689][19]

Armour

Some Scythian warriors wore rich protective armour and belts made of metal plates,[663] including:[700]

Golden decorative plate shaped like a stag from a Scythian shield
Golden decorative plate shaped like a panther from a Scythian shield

The Scythians used locally-made small hide or wicker or wooden shields reinforced with iron strips, with the shields of Scythian aristocrats often being decorated with decorative central plaques.[670][699][701]

Command structure

The high king had the supreme authority over the armies of the Royal Scythians and their subordinate tribes; the local lords were in charge of the army of a nome; the heads of clans were in charge of war bands.[702]

The nomes of the Scythian kingdom were in charge of spreading information about the war at the time of the Persian invasion of Scythia.[411]

Mounted archery was the mode of fighting of the free commoners of Scythia, who were called hippotoxotai (Ancient Greek: ιπποτοξοται, lit. 'horse-archers'[671]) in Greek.[648][610]

Serfs and slaves were subordinate to the warriors and accompanied them unarmed, and would be armed with spears only in extremely severe situations.[610]

Tactics

The Scythians fought in mass formations of mounted archers and were adept at using feigned flight tactics.[448]

War customs

The Scythians had several war-related customs meant to transfer the power of defeated enemies to Scythian warriors:[703][704]

Physical appearance

The Scythians looked similar to the populations of Europe,[706][701] and depictions of Scythian men in Persian sculptures and on Scythian gold objects show them as stocky and powerfully built, with strong facial features and long and thick wavy hair.[7]

Upper class Scythians were particularly tall, with the men usually being over 1.80 metres tall, and sometimes reaching 1.90 metres, and on some rarer occasions being even more than 2 metres tall.[707]

The difference in height between these upper class Scythians and the Scythian commoners was of around 10 to 15 centimetres, with the height difference being a symbol of status among the upper-class men. Analysis of skeletons shows that Scythians had longer arm and leg bones and stronger bone formation than present-day people living in their former territories.[707]

Due to his unfamiliarity with Scythian dress, Pseudo-Hippocrates innacurately claimed that the Scythians suffered from hypermobility of the joints.[656]

In Histories, the 5th-century BC Greek historian Herodotus describes the Budini of Scythia as red-haired and grey-eyed.[708] In the 5th century BC, Greek physician Hippocrates argued that the Scythians were light skinned.[708] In the 3rd century BC, the Greek poet Callimachus described the Arismapes (Arimaspi) of Scythia as fair-haired.[708] The 2nd-century BC Han Chinese envoy Zhang Qian described the Sai (Saka), an eastern people closely related to the Scythians, as having yellow (probably meaning hazel or green) and blue eyes.[708] In the late 2nd century AD, the Christian theologian Clement of Alexandria says that the Scythians and the Celts have long auburn hair.[708] The 2nd-century Greek philosopher Polemon includes the Scythians among the northern peoples characterised by red hair and blue-grey eyes.[708] In the late 2nd or early 3rd century AD, the Greek physician Galen writes that Scythians, Sarmatians, Illyrians, Germanic peoples and other northern peoples have reddish hair.[708] The fourth-century bishop Gregory of Nyssa wrote that the Scythians were fair skinned and blond haired. The 5th-century physician Adamantius, who often followed Polemon, describes the Scythians as fair-haired.[708]

Archaeology

Scythian defence line 339 BC reconstruction in Polgár, Hungary

Scythian archaeology can be divided into three stages:[330][19]

Archaeological remains of the Scythians include barrow grave tombs called "kurgans" (ranging from simple exemplars to elaborate "Royal kurgans" containing the "Scythian triad" of weapons, horse-harness, and Scythian-style wild-animal art), gold, silk, and animal sacrifices, in places also with suspected human sacrifices.[709][537]

Mummification techniques and permafrost have aided in the relative preservation of some remains. Scythian archaeology also examines the remains of cities and fortifications.[710][711][712]

Genetics

Approximate genetic makeup of different Scythian groups

The Scythians (specifically Western or Pontic Scythians, as in differentiation from Eastern Scythian Saka) primarily emerged out of the Bronze and Iron Age population of the Pontic-Caspian and Central Asian Steppe (Western Steppe Herders or "Steppe_MLBA") associated with the Andronovo culture.[713][34] The (Western or Pontic) Scythians (such as Sarmatians) fall in or close to the European-related cluster, while Eastern Scythians (such as the Pazyryk culture) are more heterogeneous, both genetically and culturally.[714]

Maternal haplogroups

Western Scythians carried diverse West Eurasian and East Eurasian maternal lineages. Initially, the Western Scythians carried only West Eurasian maternal haplogroups, however the frequency of East Eurasian haplogroups rises to 26% in samples dated from the 6th-2nd centuries BCE.[715] Among the Western Scythians discovered at Rostov-on-Don, in European Russia, East Eurasian maternal haplogroups make up 37.5% of the total. These results suggest that there was increasing marriages to women of East Eurasian origin among the Western Scythians.[716] The East Eurasian maternal lineages were likely brought by individuals sharing affinities with modern-day Nganasan people, as well as the ancient Okunevo culture.[717]

Paternal haplogroups

Scythians living in the steppes near the Seversky-Donets River had haplogroup R1a, while Scythians living near the Dniester River had haplogroups R1b, E1b and I2a. Those Scythians living in the forest-steppes west of the Dnieper had haplogroups R1a, R1b and J2a, while Scythians near the Seversky-Donets River had haplogroups R1a and Q1b.[718] [719][714]

List of rulers

The relationships of the various Scythian kings with each other are not known for certain, although the historian and anthropologist Anatoly Khazanov suggests that the Scythians had been ruled by the same dynasty from the time of their stay in West Asia until the end of their kingdom in the Pontic steppe, and that Madyes and the later Scythian kings Spargapeithes and Ariapeithes belonged to the same dynasty,[619] and Ellis Minns suggested in 1913 that Idanthyrsus was probably the father of Ariapeithes.[720]

Meanwhile, the scholar Askold Ivantchik instead considers Madyes, Spargapeithes, and Ariapeithes to have each belonged to a different dynasty.[19]

Kings of Early Scythians

Kings of Pontic Scythians

Sub-kings:
  • Scopasis, r.c. 513 BC
  • Taxacis (Scythian: *Taxšaka[729]), r.c. 513 BC

See also

References

  1. ^ a b c Tokhtasyev 2005a, p. 68-84.
  2. ^ a b c Tokhtasyev 2005b, p. 296.
  3. ^ Davis-Kimball, Jeannine; Bashilov, Vladimir A.; Yablonsky, Leonid T. [in Russian], eds. (1995). Nomads of the Eurasian Steppes in the Early Iron Age (PDF). Berkeley: Zinat Press. p. IX, Map 1. ISBN 978-1-885979-00-1.
  4. ^ O'Brien, Patrick K.; et al., eds. (2007) [2002]. Concise Atlas of World History (Revised ed.). Oxford University Press. p. 51. ISBN 978-0-19-521921-0.
  5. ^ Fauve, Jeroen (2021). The European Handbook of Central Asian Studies. Ibidem Press. p. 403. ISBN 978-3-8382-1518-1.
  6. ^ Haywood, John (1997). Atlas of World History. New York: Barnes & Noble Books. Map 22. ISBN 978-0-7607-0687-9.
  7. ^ a b c d e f g Jacobson 1995, p. 32.
  8. ^ Cunliffe 2019, p. 42.
  9. ^ Szemerényi 1980, p. 16.
  10. ^ Szemerényi 1980, p. 20-21.
  11. ^ a b c Diakonoff 1985, p. 96.
  12. ^ a b Ivantchik 1999a, p. 500-501.
  13. ^ a b Ivantchik 2006, p. 150.
  14. ^ a b c Parpola 1970, p. 178.
  15. ^ "Asguzayu [SCYTHIAN] (EN)". Q Catalogue. Open Richly Annotated Cuneiform Corpus. Ludwig Maximilian University of Munich. Retrieved 20 June 2024.
  16. ^ "Asguzayu [SCYTHIAN] (EN)". Q Catalogue. Open Richly Annotated Cuneiform Corpus. Ludwig Maximilian University of Munich. Retrieved 20 June 2024.
  17. ^ "Asguzayu [SCYTHIAN] (EN)". Q Catalogue. Open Richly Annotated Cuneiform Corpus. Ludwig Maximilian University of Munich. Retrieved 20 June 2024.
  18. ^
  19. ^ a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t u v w x y z aa ab ac ad ae af ag ah ai aj ak al am an ao ap aq ar as at au av aw ax ay az ba bb bc bd be bf bg bh bi bj bk bl bm bn bo bp bq br bs bt bu bv bw bx by bz ca cb cc cd ce cf cg ch ci cj ck cl cm cn co cp cq cr cs ct cu cv cw cx cy cz da db dc dd de df dg dh di dj dk dl dm dn do dp dq Ivantchik 2018.
  20. ^ "Išqigulu [(A LAND)] (GN)". Electronic Corpus of Urartian Texts. Open Richly Annotated Cuneiform Corpus. Ludwig Maximilian University of Munich. Retrieved 20 June 2024.
  21. ^ "Išqigulu [(A LAND)] (GN)". Electronic Corpus of Urartian Texts. Open Richly Annotated Cuneiform Corpus. Ludwig Maximilian University of Munich. Retrieved 20 June 2024.
  22. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 558.
  23. ^ Szemerényi 1980, p. 22.
  24. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 555.
  25. ^ a b Dandamayev 1994, p. 37.
  26. ^ a b West 2002, p. 439.
  27. ^ Yablonsky 2006, p. 25.
  28. ^
    • Melyukova 1990, p. 98
    • Dandamayev 1994, p. 37
    • Jacobson 1995, p. 31
    • Parzinger 2004, p. 69
  29. ^
    • Melyukova 1990, p. 98
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 555
    • Dandamayev 1994, p. 37
    • Melyukova 1995, p. 28
    • West 2002, p. 439
    • Yablonsky 2006, p. 26
  30. ^
    • Sulimirski 1954, p. 282
    • Parzinger 2004, p. 123
    • Yablonsky 2006, p. 26
    • Unterländer 2017, p. 2
  31. ^ a b c Yablonsky 2006, p. 26.
  32. ^ a b c d Cunliffe 2019, p. 42.
  33. ^
    • Jacobson 1995, p. 2
    • Jacobson 1995, p. 29
    • Ivantchik 2018
    • Ivantchik 2018
  34. ^ a b Unterländer 2017.
  35. ^ Di Cosmo 1999, p. 890-891.
  36. ^ Di Cosmo 1999, p. 886.
  37. ^ Rozwadowski 2018, p. 156.
  38. ^ a b c d e Diakonoff 1985, p. 100.
  39. ^ a b c d e f g h i j Sulimirski 1985, p. 150.
  40. ^ a b c Parzinger 2004, p. 22.
  41. ^ Diakonoff 1985, p. 94.
  42. ^ a b c d Olbrycht 2000a, p. 93.
  43. ^
    • Diakonoff 1985, p. 51
    • Harmatta 1996, p. 1996
    • Ivantchik 1999a, p. 517
    • Olbrycht 2000a, p. 92-93
    • Bouzek 2001, p. 43-44
  44. ^ a b c d e Melyukova 1990, p. 98.
  45. ^ a b c Adalı 2017, p. 61.
  46. ^
    • Melyukova 1990, p. 97-98
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Ivantchik 2006, p. 146
    • Adalı 2017, p. 60
    • Ivantchik 2018
  47. ^ Sulimirski 1985, p. 149.
  48. ^ Olbrycht 2000b, p. 101.
  49. ^ a b c d e f g h i Olbrycht 2000b, p. 130.
  50. ^ Parzinger 2004, p. 24.
  51. ^ a b c d e f g h i Sulimirski & Taylor 1991, p. 552.
  52. ^ a b c d e f g Melyukova 1995, p. 27.
  53. ^ a b c d Petrenko 1995, p. 5.
  54. ^
    • Olbrycht 2000b, p. 102
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Cunliffe 2019, p. 106
    • Cunliffe 2019, p. 112-113
  55. ^ Cunliffe 2019, p. 104-106.
  56. ^ Cunliffe 2019, p. 105.
  57. ^ a b c d e Olbrycht 2000b, p. 102.
  58. ^ Batty 2007, p. 202.
  59. ^ a b Olbrycht 2000b, p. 105.
  60. ^ Jacobson 1995, p. 35-37.
  61. ^ Impact of the environment on human migration in Eurasia. Dordrecht: Kluwer Academic. 2004. pp. 1–7. doi:10.1007/1-4020-2656-0_1. ISBN 1-4020-2655-2. p.24 "Figure.2. Royal barrow Arzhan 1: funeral artifacts. 36-39"
  62. ^
    • Grousset 1970, p. 6-7
    • Melyukova 1990, p. 98-99
    • Jacobson 1995, p. 31
    • Olbrycht 2000b, p. 108
    • Parzinger 2004, p. 24
    • Unterländer 2017, p. 2
  63. ^ Amir, Saltanat; Roberts, Rebecca C. (2023). "The Saka 'Animal Style' in Context: Material, Technology, Form and Use". Arts. 12: 23. doi:10.3390/arts12010023. The Iron Age Saka population of eastern Eurasia is considered the earliest of the Scythian groups to emerge in the 1st millennium BCE, as well as being the most substantial part of the Eastern group of the pan-Scythian family, occupying almost the entire territory of modern Kazakhstan, Kyrgyzstan, Tajikistan, northern Afghanistan, north-west China and northern Mongolia, and substantial parts of western and eastern Siberia (...) Among the earliest securely dated Iron Age Eurasian pastoralist sites of the whole region are the burial mounds (kurgans) located on the territory of western Siberia and East Kazakhstan, including Arzhan-1 and 2, and Baigetobe (...) It is highly probable that these two regions gave an initial spark of emergence and development of the whole Saka-Scythian world that expanded and flourished for almost a millennium.
  64. ^ Cunliffe 2019, p. 112.
  65. ^ a b Jacobson 1995, p. 36.
  66. ^ a b c d e f g Jacobson 1995, p. 38.
  67. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 78.
  68. ^ a b c d Ivantchik 2006, p. 147.
  69. ^ Jacobson 1995, p. 5-6.
  70. ^ a b Armbruster 2009, p. 187-188.
  71. ^ Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 65.
  72. ^ a b Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 72.
  73. ^ a b c d e f g h Jacobson 1995, p. 31.
  74. ^ a b c d e f g Olbrycht 2000b, p. 103.
  75. ^ a b Cunliffe 2019, p. 112-113.
  76. ^ a b c d e f g Batty 2007, p. 205.
  77. ^
    • Diakonoff 1985, p. 1985
    • Sulimirski 1985, p. 167
    • Olbrycht 2000a, p. 81-82
    • Olbrycht 2000b, p. 109
    • Cunliffe 2019, p. 30
  78. ^ Olbrycht 2000a, p. 81.
  79. ^ Olbrycht 2000a, p. 76.
  80. ^ Olbrycht 2000b, p. 108-109.
  81. ^ a b Cunliffe 2019, p. 111.
  82. ^ a b c d e f g h Tokhtas’ev 1991.
  83. ^ a b c Cunliffe 2019, p. 123.
  84. ^ a b c Olbrycht 2000b, p. 108.
  85. ^ Olbrycht 2000a, p. 94.
  86. ^ a b c d Adalı 2017, p. 60.
  87. ^ a b c d e f Olbrycht 2000a, p. 83.
  88. ^ a b c Olbrycht 2000a, p. 96.
  89. ^ a b c d e f Melyukova 1990, p. 99.
  90. ^ Bouzek 2001, p. 43.
  91. ^ Olbrycht 2000a, p. 95.
  92. ^ a b c d e f g h i j Olbrycht 2000b, p. 109.
  93. ^ Olbrycht 2000a, p. 84.
  94. ^ Ivantchik 2001, p. 333.
  95. ^ Grousset 1970, p. 6-7.
  96. ^ a b c d e Cunliffe 2019, p. 113.
  97. ^
    • Petrenko 1995, p. 6
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Olbrycht 2000a, p. 84
    • Olbrycht 2000b, p. 103
    • Yablonsky 2006, p. 25
  98. ^ a b c d e f g Cunliffe 2019, p. 114.
  99. ^ a b c d e f g h i j Melyukova 1995, p. 32.
  100. ^ a b c d e f g h Cunliffe 2019, p. 117.
  101. ^ a b c d e f g Petrenko 1995, p. 18.
  102. ^ Petrenko 1995, p. 6-9.
  103. ^ Jacobson 1995, p. 34-35.
  104. ^ a b c d e f g h i j k Melyukova 1990, p. 100.
  105. ^ Jacobson 1995, p. 34.
  106. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 563.
  107. ^ a b c Sulimirski & Taylor 1991, p. 573.
  108. ^ Petrenko 1995, p. 9.
  109. ^ a b c Petrenko 1995, p. 16.
  110. ^ Petrenko 1995, p. 7.
  111. ^ a b Melyukova 1995, p. 31.
  112. ^ a b c d Sulimirski 1985, p. 169.
  113. ^ a b Petrenko 1995, p. 7-8.
  114. ^ a b c d Jacobson 1995, p. 3.
  115. ^ a b c d e f Sulimirski 1985, p. 156.
  116. ^ a b Olbrycht 2000b, p. 114.
  117. ^ Olbrycht 2000a, p. 95-96.
  118. ^ a b Grousset 1970, p. 8.
  119. ^
    • Phillips 1972, p. 129
    • Diakonoff 1985, p. 51
    • Diakonoff 1985, p. 93
    • Olbrycht 2000a, p. 83
    • Olbrycht 2000a, p. 91
  120. ^ a b Adalı 2017, p. 65-66.
  121. ^ a b c Cunliffe 2019, p. 107.
  122. ^ a b c Adalı 2017, p. 65.
  123. ^ a b Grayson 1991a, p. 128.
  124. ^ a b c d Cunliffe 2019, p. 31.
  125. ^ Ivantchik 1999a, p. 503-504.
  126. ^ Cunliffe 2019, p. 113-114.
  127. ^ a b c d e Adalı 2017, p. 69.
  128. ^ Kõiv 2022, p. 265.
  129. ^ a b Phillips 1972, p. 129.
  130. ^ a b Diakonoff 1985, p. 91.
  131. ^ Diakonoff 1985, p. 93.
  132. ^
    • Grousset 1970, p. 8
    • Phillips 1972, p. 129
    • Phillips 1972, p. 131
    • Diakonoff 1985, p. 52
    • Melyukova 1990, p. 100
    • Parzinger 2004, p. 19
    • Olbrycht 2000a, p. 83
    • Adalı 2017, p. 60
  133. ^ Diakonoff 1985, p. 97.
  134. ^
    • Diakonoff 1985, p. 96
    • Melyukova 1990, p. 99
    • Olbrycht 2000b, p. 103
    • Olbrycht 2000b, p. 114
  135. ^ Baumer 2021, p. 98.
  136. ^ Manoledakis 2021, p. 13.
  137. ^
    • Sulimirski 1985, p. 169
    • Parzinger 2004, p. 19
    • Parzinger 2004, p. 23
    • Adalı 2017, p. 62
  138. ^ Sulimirski 1954, p. 282.
  139. ^ a b c d e Adalı 2017, p. 62.
  140. ^ Ivantchik 1999a, p. 517.
  141. ^ a b Ivantchik 2006, p. 148.
  142. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 560.
  143. ^
    • Melyukova 1990, p. 98
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 561
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 576
    • Jacobson 1995, p. 31
    • Jacobson 1995, p. 38
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Batty 2007, p. 205
    • Cunliffe 2019, p. 117
  144. ^
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Batty 2007, p. 206-208
    • Cunliffe 2019, p. 42
    • Cunliffe 2019, p. 150
  145. ^ Cunliffe 2019, p. 147.
  146. ^ a b Sulimirski 1985, p. 167.
  147. ^ a b c Olbrycht 2000b, p. 104.
  148. ^ Batty 2007, p. 202-203.
  149. ^ Olbrycht 2000b, p. 105-106.
  150. ^ Cunliffe 2019, p. 117-119.
  151. ^ Melyukova 1995, p. 33.
  152. ^ a b c d e f g h i j k l m n o p q r Cunliffe 2019, p. 119.
  153. ^ a b c Jacobson 1995, p. 35.
  154. ^
    • Melyukova 1990, p. 99
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Jacobson 1995, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 113
  155. ^ a b c d e f g h i Melyukova 1990, p. 109.
  156. ^
    • Phillips 1972, p. 135
    • Diakonoff 1985, p. 92
    • Adalı 2017, p. 69
    • Ivantchik 2018
  157. ^ Adalı 2017, p. 69-70.
  158. ^ a b Fuchs 2023, p. 747.
  159. ^ Ivantchik 1999a, p. 508.
  160. ^ a b c d e f Olbrycht 2000b, p. 107.
  161. ^
    • Grousset 1970, p. 8
    • Phillips 1972, p. 131
    • Diakonoff 1985, p. 97
    • Diakonoff 1985, p. 101
    • Barnett 1991, p. 358
    • Grayson 1991a, p. 128
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Ivantchik 1993a, p. 79
    • Dandamayev 1994, p. 37-38
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Adalı 2017, p. 63
    • Adalı 2017, p. 68
    • Ivantchik 2018
    • Adalı 2023, p. 214
  162. ^ a b Fuchs 2023, p. 748.
  163. ^
    • Grayson 1991a, p. 128
    • Ivantchik 1993a, pp. 87
    • Bouzek 2001, p. 40
    • Adalı 2017, p. 61
    • Fuchs 2023, p. 747-748
    • Adalı 2023, p. 214
  164. ^
    • Diakonoff 1985, p. 97
    • Ivantchik 1993a, p. 87
    • Adalı 2017, p. 69
    • Kõiv 2022, p. 264
    • Fuchs 2023, p. 747
  165. ^ Barnett 1982, p. 358.
  166. ^
    • Barnett 1982, p. 358
    • Ivantchik 1993a, p. 85-87
    • Fuchs 2023, p. 747-748
    • Adalı 2023, p. 214
  167. ^ Ivantchik 1993a, p. 87.
  168. ^ Fuchs 2023, p. 748-749.
  169. ^ a b c d Adalı 2017, p. 71.
  170. ^ Diakonoff 1985, p. 102-103.
  171. ^ Adalı 2017, p. 67.
  172. ^ Barnett 1991, p. 360-361.
  173. ^ Ivantchik 1993a, p. 78-79.
  174. ^ Adalı 2017, p. 68.
  175. ^ Diakonoff 1985, p. 103-104.
  176. ^ Dandamayev & Medvedskaya 2006.
  177. ^
    • Grousset 1970, p. 8
    • Diakonoff 1985, p. 97
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Ivantchik 1999c, p. 517
    • Ivantchik 1993b, pp. 326–327
    • Adalı 2017, p. 63
    • Fuchs 2023, p. 749
  178. ^ Diakonoff 1985, p. 103.
  179. ^ Ivantchik 1993a, p. 76-77.
  180. ^ a b c Fuchs 2023, p. 751.
  181. ^ Ivantchik 1993a, p. 80.
  182. ^ Ivantchik 1993a, p. 88-89.
  183. ^ Ivantchik 1993a, p. 65.
  184. ^
    • Diakonoff 1985, p. 103Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Adalı 2017, p. 69
    • Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 66
  185. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Phillips 1972, p. 131
    • Diakonoff 1985, p. 103
    • Barnett 1991, p. 359
    • Grayson 1991a, p. 129
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Ivantchik 1999a, p. 509
    • Parzinger 2004, p. 19-21
    • Ivantchik 2006, p. 148
    • Ivantchik 2018
    • Ivantchik 1993a, p. 92-93
    • Cunliffe 2019, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 114
    • Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 66
    • Kõiv 2022, p. 264
    • Fuchs 2023, p. 749-750
  186. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Diakonoff 1985, p. 103
    • Young 1988a, p. 20
    • Barnett 1991, p. 359
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 565
    • Jacobson 1995, p. 33
    • Ivantchik 1999a, p. 509
    • Parzinger 2004, p. 19-21
    • Bukharin 2013, p. 63
    • Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 66
  187. ^ a b Sulimirski 1985, p. 172.
  188. ^ a b c d Sulimirski & Taylor 1991, p. 565.
  189. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 567.
  190. ^ Ivantchik 1993a, p. 92-93.
  191. ^ Grousset 1970, p. 8-9.
  192. ^ a b c d Melyukova 1995, p. 28.
  193. ^ a b Cunliffe 2019, p. 33.
  194. ^ Barnett 1991, p. 362.
  195. ^ Barnett 1991, pp. 356–365.
  196. ^ Ivantchik 1993a, p. 94.
  197. ^ Ivantchik 1993a, p. 90-91.
  198. ^ Ivantchik 1993a, p. 83-84.
  199. ^
    • Diakonoff 1985, p. 105
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Ivantchik 1993a, p. 85
    • Dandamayev 1994, p. 38
  200. ^ a b c d Sulimirski 1985, p. 161.
  201. ^
    • Sulimirski 1985, p. 169
    • Petrenko 1995, p. 16
    • Olbrycht 2000b, p. 109
    • Olbrycht 2000b, p. 115
  202. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 571.
  203. ^ a b c d e Jacobson 1995, p. 11.
  204. ^ a b Petrenko 1995, p. 17.
  205. ^ Cunliffe 2019, p. 115.
  206. ^ Jacobson 1995, p. 37.
  207. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 569.
  208. ^ a b Cunliffe 2019, p. 114-115.
  209. ^ a b c d e Jettmar 1971, p. 8.
  210. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 581.
  211. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 174.
  212. ^ Ustinova 1999, pp. 79–80.
  213. ^ Fuchs 2023, p. 752-.
  214. ^
    • Phillips 1972, p. 132
    • Diakonoff 1985, p. 115
    • Adalı 2017, p. 71
    • Fuchs 2023, p. 752-754
  215. ^ Diakonoff 1985, p. 116.
  216. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 564.
  217. ^ Fuchs 2023, p. 752-754.
  218. ^ a b Phillips 1972, p. 132.
  219. ^ Barnett 1991, p. 359.
  220. ^
    • Loehr 1955, p. 63
    • Phillips 1972, p. 132
    • Barnett 1991, p. 358
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 563
    • Jacobson 1995, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 33
  221. ^
    • Phillips 1972, p. 130
    • Vaggione 1973, p. 526
    • Melyukova 1990, p. 99
    • Barnett 1991, p. 359
    • Ivantchik 1999a, p. 508-509
    • Ivantchik 1999a, p. 516-517
    • Ivantchik 2006, p. 151
    • Bukharin 2013, p. 63
    • Adalı 2017, p. 64
    • Ivantchik 2018
  222. ^ Diakonoff 1985, p. 117.
  223. ^ a b c Adalı 2017, p. 72.
  224. ^ a b c d e f Adalı 2017, p. 73.
  225. ^ Diakonoff 1985, p. 117-118.
  226. ^ Diakonoff 1993.
  227. ^
    • Sulimirski 1985, p. 169
    • Young 1988a, p. 20
    • Barnett 1991, p. 359
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 565-566
    • Diakonoff 1993
    • Dandamayev 1994, p. 38
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Ivantchik 1999a, p. 517
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Parzinger 2004, p. 19-21
    • Adalı 2017, p. 73
  228. ^ Diakonoff 1985, p. 92.
  229. ^ a b c Parzinger 2004, p. 21.
  230. ^ Olbrycht 2000b, p. 114-115.
  231. ^
    • Barnett 1991, p. 359
    • Olbrycht 2000b, p. 114
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 34
    • Cunliffe 2019, p. 113
  232. ^
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 564
    • Ivantchik 1993a, p. 109-111
    • Ivantchik 1999a, p. 511
    • Olbrycht 2000b, p. 107
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Bouzek 2001, p. 39
    • West 2002, p. 437
    • Parzinger 2004, p. 21
    • Adalı 2017, p. 64
    • Adalı 2017, p. 74
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 34
    • Cunliffe 2019, p. 113
    • Adalı 2023, p. 220
  233. ^ Diakonoff 1985, p. 118.
  234. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Diakonoff 1985, p. 118
    • Melyukova 1990, p. 100
    • Adalı 2017, p. 74
    • Cunliffe 2019, p. 34
  235. ^ a b c Diakonoff 1985, p. 95.
  236. ^ Parzinger 2004, p. 23.
  237. ^ Ivantchik 1993a, p. 69.
  238. ^ a b c d e f Adalı 2017, p. 63.
  239. ^ a b Adalı 2017, p. 70.
  240. ^ Grayson 1991c, p. 145.
  241. ^
    • Brinkman 1991, p. 53
    • Brinkman 1991, p. 53
    • Mellink 1991, p. 645
    • Tokhtas’ev 1991
    • Ivantchik 1993a, p. 99-100
  242. ^ Ivantchik 1993a, p. 100.
  243. ^ Ivantchik 1993a, p. 105.
  244. ^ a b Olbrycht 2000a, p. 92.
  245. ^ de Boer 2021, p. 20.
  246. ^ a b Spalinger 1978a, p. 407.
  247. ^ Spalinger 1978a, p. 405-406.
  248. ^
    • Phillips 1972, p. 132
    • Spalinger 1978a, p. 406
    • Braun 1982, p. 36
    • Cook 1982, p. 197
    • Hawkins 1982, p. 452
    • Mellink 1991, p. 643
    • Mellink 1991, p. 645
    • Tokhtas’ev 1991
    • Ivantchik 1993a, pp. 104–105
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Ivantchik 1999a, p. 508
    • Olbrycht 2000a, p. 92
    • Bouzek 2001, p. 39
    • Parzinger 2004, p. 19
    • Ivantchik 2006, p. 148
    • Dale 2015, p. 160
    • Xydopoulos 2015, p. 120
    • Adalı 2017, p. 71
    • Cunliffe 2019, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 106
    • de Boer 2021, p. 20
    • Fuchs 2023, p. 758
    • Adalı 2023, p. 215
    • Adalı 2023, p. 217
  249. ^ a b c Sulimirski & Taylor 1991, p. 559.
  250. ^
    • Phillips 1972, p. 129
    • Cook 1982, p. 197
    • Tokhtas’ev 1991
    • Ivantchik 1999a, p. 508
    • Olbrycht 2000a, pp. 91–92
    • Parzinger 2004, p. 19
    • Adalı 2017, p. 70
    • de Boer 2021, p. 20-21
  251. ^
    • Graham 1982, p. 116
    • Ivantchik 1993a, p. 113
    • Ivantchik 1993b, pp. 308–309
    • Ivantchik 1999a, p. 508
    • Olbrycht 2000a, p. 82
    • Parzinger 2004, p. 19
    • Ivantchik 2006, p. 148
    • Xydopoulos 2015, p. 120
    • Cunliffe 2019, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 35
    • de Boer 2021, p. 20-21
    • Adalı 2023, p. 217
  252. ^
    • Grousset 1970, p. 8
    • Tokhtas’ev 1991
    • Ivantchik 1993a, p. 124
    • Adalı 2017, p. 71
    • Cunliffe 2019, p. 33
    • Cunliffe 2019, p. 106
    • Fuchs 2023, p. 758
  253. ^
    • Hawkins 1982, p. 432
    • Grayson 1991c, p. 145
    • Ivantchik 1993a, p. 124
    • Fuchs 2023, p. 758
  254. ^ Fuchs 2023, p. 758-759.
  255. ^
    • Phillips 1972, p. 132
    • Spalinger 1978a, p. 407
    • Hawkins 1982, p. 432
    • Grayson 1991c, p. 145
    • Ivantchik 1993a, p. 107
    • Ivantchik 1993a, p. 124
    • Adalı 2017, p. 63
    • Cunliffe 2019, p. 33
  256. ^
    • Ivantchik 1993a, p. 114
    • Bouzek 2001, p. 39
    • Adalı 2017, p. 63
    • Adalı 2017, p. 72
    • Fuchs 2023, p. 759
  257. ^
    • Spalinger 1978a, p. 407
    • Tokhtas’ev 1991
    • Adalı 2017, p. 63
    • Fuchs 2023, p. 759
  258. ^ Ivantchik 1993a, p. 115.
  259. ^ Ivantchik 1993a, p. 124.
  260. ^ Ivantchik 1993a, p. 107.
  261. ^ Dale 2015, p. 160-161.
  262. ^ a b c d Adalı 2017, p. 74.
  263. ^ Spalinger 1978a, p. 408.
  264. ^ a b Grousset 1970, p. 9.
  265. ^ Bouzek 2001, p. 39.
  266. ^
    • Spalinger 1978a, p. 406
    • Diakonoff 1985, p. 95
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 559
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 567
    • Tokhtas’ev 1991
    • Ivantchik 1999a, p. 508
    • Ivantchik 1999a, p. 517
    • Ivantchik 2006, p. 151
    • Ivantchik 2018
    • Fuchs 2023, p. 759
  267. ^ Parzinger 2004, p. 23-24.
  268. ^
    • Tokhtas’ev 1991
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 559
    • Ivantchik 1993a, pp. 124–125
    • Olbrycht 2000a, p. 92
    • Xydopoulos 2015, p. 120
    • Adalı 2017, pp. 74–75
    • Ivantchik 2018
    • Kõiv 2022, p. 267-269
    • Adalı 2023, p. 220
  269. ^
    • Ivantchik 1993b, p. 311
    • Ivantchik 1993b, p. 314-316
    • Ivantchik 1993b, p. 318
    • Ivantchik 1993b, p. 322-323
    • Ivantchik 1993b, p. 329
  270. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Phillips 1972, p. 134
    • Vaggione 1973, p. 528-529
    • Spalinger 1978a, p. 408
    • Ivantchik 2001, p. 327
  271. ^ Cunliffe 2019, p. 35.
  272. ^ a b Jacobson 1995, p. 38-39.
  273. ^ a b Cunliffe 2019, p. 29-30.
  274. ^ de Boer 2006, p. 46.
  275. ^ Cunliffe 2019, p. 35-37.
  276. ^ a b c d e Jacobson 1995, p. 40.
  277. ^ Jacobson 1995, p. 49.
  278. ^ a b c Cunliffe 2019, p. 37.
  279. ^ a b c d e f g h i j k l m n o Cunliffe 2019, p. 124.
  280. ^ Jacobson 1995, p. 39-40.
  281. ^ a b Olbrycht 2000a, p. 86.
  282. ^ a b c d e f g h Cunliffe 2019, p. 38.
  283. ^ a b c d Jacobson 1995, p. 41.
  284. ^
    • Jacobson 1995, p. 41
    • Melyukova 1995, p. 34
    • Cunliffe 2019, p. 38
    • Cunliffe 2019, p. 124
  285. ^ Adalı 2017, p. 72-74.
  286. ^ a b Diakonoff 1985, p. 119.
  287. ^
    • Loehr 1955, p. 63
    • Grousset 1970, p. 9
    • Phillips 1972, p. 130
    • Diakonoff 1985, p. 119
    • Young 1988a, p. 19-20
    • Melyukova 1990, p. 99
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 566
    • Diakonoff 1993
    • Dandamayev 1994, p. 38
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Ivantchik 1999a, p. 498
    • Ivantchik 1999a, p. 505
    • Olbrycht 2000b, p. 107
    • Olbrycht 2000b, p. 114
    • Parzinger 2004, p. 21
    • Adalı 2017, p. 73-74
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 34
    • Cunliffe 2019, p. 113-114
    • Kõiv 2022, p. 267
  288. ^
    • Diakonoff 1985, p. 119
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 567
    • Olbrycht 2000b, p. 114
    • Parzinger 2004, p. 24
  289. ^ Ivantchik 1999a, p. 507.
  290. ^ Olbrycht 2000b, p. 115.
  291. ^ a b Diakonoff 1985, p. 122.
  292. ^
    • Loehr 1955, p. 63
    • Phillips 1972, p. 133
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 567
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Ivantchik 1999a, p. 508
    • Ivantchik 1999a, p. 517
    • Adalı 2017, p. 74
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 33-34
  293. ^ Spalinger 1978b, p. 49-50.
  294. ^ Ivantchik 1999a, p. 516.
  295. ^ Hawkins 1991, p. 452-453.
  296. ^ Lipiński 2006, p. 197.
  297. ^
    • Grousset 1970, p. 9
    • Phillips 1972, p. 133-134
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 567
    • Ivantchik 1999a, p. 511-513
    • Ivantchik 1999a, p. 515
    • Cunliffe 2019, p. 35
  298. ^ a b Phillips 1972, p. 134.
  299. ^ Ivantchik 1999a, p. 514.
  300. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Hawkins 1991, p. 452-453
    • Ivantchik 1999a, p. 40
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 32
  301. ^
    • Phillips 1972, p. 130
    • Phillips 1972, p. 134
    • Parzinger 2004, p. 21
    • Cunliffe 2019, p. 34
    • Cunliffe 2019, p. 113
  302. ^
    • Phillips 1972, p. 130
    • Ivantchik 1999a, p. 517
    • Ivantchik 2006, p. 151
    • Parzinger 2004, p. 21
    • Cunliffe 2019, p. 34
  303. ^ Phillips 1972, p. 1972.
  304. ^ a b Diakonoff 1985, p. 121.
  305. ^ Adalı 2017, p. 73-74.
  306. ^ Oates 1991, p. 180.
  307. ^
    • Loehr 1955, p. 63
    • Jacobson 1995, p. 33
    • Parzinger 2004, p. 21
    • Adalı 2017, p. 74
    • Cunliffe 2019, p. 39
    • Cunliffe 2019, p. 114
  308. ^ a b c d Dugaw, Lipschits & Stiebel 2020, p. 81.
  309. ^ Dandamaev 1991, p. 262.
  310. ^ a b Cunliffe 2019, p. 128-129.
  311. ^ a b c d e f g h i Sulimirski 1985, p. 157.
  312. ^ a b c d e f g Sulimirski & Taylor 1991, p. 572.
  313. ^ Diakonoff 1985, p. 124.
  314. ^ Jacobson 1995, p. 33.
  315. ^
    • Grousset 1970, p. 9
    • Phillips 1972, p. 133
    • Diakonoff 1985, p. 119
    • Jacobson 1995, p. 38
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Olbrycht 2000b, p. 107
    • Olbrycht 2000b, p. 115
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Parzinger 2004, p. 22
    • Parzinger 2004, p. 24
    • Cunliffe 2019, p. 113
  316. ^ Petrenko 1995, p. 21.
  317. ^
    • Sulimirski 1954, p. 294
    • Sulimirski 1985, p. 169
    • Sulimirski 1985, p. 172
    • Jacobson 1995, p. 37-38
    • Cunliffe 2019, p. 119
  318. ^ a b Olbrycht 2000b, p. 116.
  319. ^
    • Phillips 1972, p. 135
    • Diakonoff 1985, p. 126
    • Melyukova 1990, p. 100
    • Barnett 1991, p. 364
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 568
    • Jacobson 1995, p. 35
  320. ^ Diakonoff 1985, p. 125.
  321. ^ Diakonoff 1985, p. 126.
  322. ^ a b c Adalı 2017, p. 75.
  323. ^ Young 1988a, p. 20.
  324. ^ Petrenko 1995, p. 8.
  325. ^
    • Sulimirski 1985, p. 169-170
    • Sulimirski 1985, p. 174
    • Melyukova 1995, p. 28
    • Melyukova 1995, p. 32
    • Olbrycht 2000b, p. 107
    • Cunliffe 2019, p. 119
  326. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 568.
  327. ^
    • Sulimirski 1985, p. 169-170
    • Olbrycht 2000b, p. 109
    • Parzinger 2004, p. 22
    • Parzinger 2004, p. 24
  328. ^ Petrenko 1995, p. 19-21.
  329. ^ a b c d e Jacobson 1995, p. 43.
  330. ^ a b c d e f g h i Melyukova 1995, p. 34.
  331. ^ Sulimirski 1985, p. 170.
  332. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 152.
  333. ^ Mallory & Adams 1997, p. 523.
  334. ^ a b Melyukova 1990, p. 102-103.
  335. ^ a b c d e f Cunliffe 2019, p. 49.
  336. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 173.
  337. ^ Jacobson 1995, p. 2.
  338. ^ a b Sulimirski 1985, p. 175.
  339. ^ a b c d e Sulimirski 1985, p. 154.
  340. ^ Olkhovsky 1995, p. 64-65.
  341. ^ Olkhovsky 1995, p. 65.
  342. ^ a b Melyukova 1990, p. 104-105.
  343. ^ a b Melyukova 1995, p. 34-35.
  344. ^ a b Sulimirski 1985, p. 156-157.
  345. ^ Cunliffe 2019, p. 143-144.
  346. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 573-574.
  347. ^ a b c d e f g Cunliffe 2019, p. 144.
  348. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 560-590.
  349. ^ a b c d e Jettmar 1971, p. 13.
  350. ^ a b c d Sulimirski 1985, p. 195.
  351. ^ Melyukova 1995, p. 54.
  352. ^ "Bronze statuette of a Scythian mounted archer Etruscan, Campanian Classical". The Metropolitan Museum of Art.
  353. ^ Sulimirski 1985, p. 191.
  354. ^ a b c d e Sulimirski 1985, p. 193.
  355. ^ a b Kramberger 2014, p. 30.
  356. ^ Kramberger 2014, p. 15-16.
  357. ^
    • Sulimirski 1985, p. 191
    • Olbrycht 2000b, p. 109
    • Olbrycht 2000b, p. 130
    • Batty 2007, p. 205
  358. ^ Olbrycht 2000b, p. 109-110.
  359. ^ Kramberger 2014, p. 25.
  360. ^ Cunliffe 2019, p. 151.
  361. ^ a b c d e f Sulimirski & Taylor 1991, p. 583.
  362. ^ a b c Jacobson 1995, p. 39.
  363. ^
    • Sulimirski 1985, p. 157
    • Sulimirski 1985, p. 181
    • Sulimirski 1985, p. 186
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 583
  364. ^ a b c d e f g Sulimirski 1985, p. 158.
  365. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 584.
  366. ^ Olkhovsky 1995, p. 65-66.
  367. ^ Batty 2007, p. 197.
  368. ^ Cunliffe 2019, p. 39.
  369. ^ Cunliffe 2019, p. 44.
  370. ^ Olbrycht 2000a, p. 38.
  371. ^ Olbrycht 2000a, p. 38-39.
  372. ^ a b Cunliffe 2019, p. 124-125.
  373. ^ a b c d e Cunliffe 2019, p. 125.
  374. ^ a b Cunliffe 2019, p. 53.
  375. ^ a b Melyukova 1990, p. 111.
  376. ^ a b c Parzinger 2004, p. 68.
  377. ^
    • Sulimirski 1985, p. 172
    • Sulimirski 1985, p. 195
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 573
    • Melyukova 1995, p. 32
  378. ^
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 590
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 111
    • Cunliffe 2019, p. 120-121
  379. ^ a b c d e f Cunliffe 2019, p. 121.
  380. ^ a b c d Alekseyev 2005, p. 42.
  381. ^
    • Sulimirski 1985, p. 159
    • Sulimirski 1985, p. 193
    • Melyukova 1995, p. 37-38
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 121
    • Cunliffe 2019, p. 140
  382. ^ Cunliffe 2019, p. 141-142.
  383. ^ a b c d e f Melyukova 1990, p. 106.
  384. ^ Cunliffe 2019, p. 141.
  385. ^ a b c d Cunliffe 2019, p. 54.
  386. ^ a b Zaikov 2004, p. 69.
  387. ^ a b c d e f Cunliffe 2019, p. 55.
  388. ^ a b c d e f g h i j k l Melyukova 1995, p. 29.
  389. ^ Parzinger 2004, p. 97.
  390. ^ a b Parzinger 2004, p. 89.
  391. ^ Hartley, Yazicioğlu & Smith 2012, p. 83.
  392. ^
    • Grousset 1970, p. 9
    • Sulimirski 1985, p. 190
    • Batty 2007, p. 208
    • Cunliffe 2019, p. 42
  393. ^
    • Melyukova 1990, p. 101
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Olbrycht 2000b, p. 132
    • Parzinger 2004, p. 22
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 42
  394. ^ Herodotus & Godolphin 1973, p. 143.
  395. ^
    • Grousset 1970, p. 10
    • Olbrycht 2000b, p. 111
    • Parzinger 2004, p. 65
    • Cunliffe 2019, p. 122
  396. ^ Herodotus & Godolphin 1973, p. 145.
  397. ^ Fol & Hammond 1988, p. 241.
  398. ^ a b Melyukova 1990, p. 101.
  399. ^ Cunliffe 2019, p. 43.
  400. ^ Fol & Hammond 1988, p. 234.
  401. ^ Young 1988b, p. 67.
  402. ^
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 572
    • Alekseyev 2005, p. 42
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 111
  403. ^
    • Jacobson 1995, p. 50-51
    • Melyukova 1990, p. 103-104
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 143-144
  404. ^ Sulimirski 1985, p. 172-173.
  405. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 579.
  406. ^
    • Melyukova 1990, p. 103-104
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 574
    • Jacobson 1995, p. 50-51
    • Ivantchik 2018
  407. ^
    • Melyukova 1990, p. 101
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 121
  408. ^ a b c d e f g h i j k l m n Melyukova 1990, p. 105.
  409. ^ a b c d Melyukova 1995, p. 55.
  410. ^ a b c d e f g h i j Jacobson 1995, p. 30.
  411. ^ a b c d e f g h i Parzinger 2004, p. 91.
  412. ^ Batty 2007, p. 208.
  413. ^ a b c d e f g h Batty 2007, p. 209.
  414. ^
    • Melyukova 1990, p. 101
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Batty 2007, p. 208
    • Ivantchik 2018
  415. ^ a b c d e f g Alekseyev 2005, p. 44.
  416. ^ Sherwin-White & Kuhrt 1993, p. 145.
  417. ^ a b c Cunliffe 2019, p. 128.
  418. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 88.
  419. ^
    • Melyukova 1995, p. 51
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 113
    • Cunliffe 2019, p. 119
  420. ^ Melyukova 1995, p. 51-52.
  421. ^ Melyukova 1995, p. 54-55.
  422. ^ a b c d e f g h i j k l m n o p Batty 2007, p. 210.
  423. ^ a b c d e f g h i j k l m Melyukova 1990, p. 104.
  424. ^
    • Jacobson 1995, p. 40
    • West 2002, p. 454
    • Batty 2007, p. 198
    • Ivantchik 2018
  425. ^ a b Cunliffe 2019, p. 127.
  426. ^ a b Batty 2007, p. 198.
  427. ^ a b c Parzinger 2004, p. 86.
  428. ^ a b c d e f g Parzinger 2004, p. 92.
  429. ^ a b c d e f g h Cunliffe 2019, p. 52.
  430. ^ Slater, William J. (1991). Dining in a Classical Context. University of Michigan Press. p. 61. ISBN 978-0-472-10194-8.
  431. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 87.
  432. ^ Cunliffe 2019, p. 52-53.
  433. ^ a b Olkhovsky 1995, p. 66.
  434. ^ West 2002, p. 441.
  435. ^ a b c d e f g h i j k l m Parzinger 2004, p. 85.
  436. ^
    • Melyukova 1990, p. 105
    • West 2002, p. 453
    • Parzinger 2004, p. 91
    • Batty 2007, p. 210
  437. ^ a b c d e f g h i j Cunliffe 2019, p. 129.
  438. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 577.
  439. ^ a b Melyukova 1995, p. 65.
  440. ^
    • Melyukova 1990, p. 104
    • Melyukova 1995, p. 35
    • Melyukova 1995, p. 27
    • Cunliffe 2019, p. 119
  441. ^ a b c d e Melyukova 1995, p. 35.
  442. ^ a b Olkhovsky 1995, p. 68.
  443. ^ a b c d e Sulimirski 1985, p. 197.
  444. ^ a b c d e f Parzinger 2004, p. 79.
  445. ^ a b c d e f g h i j k l m n o p Cunliffe 2019, p. 131.
  446. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 181.
  447. ^ a b c d Sulimirski 1985, p. 199.
  448. ^ a b c d e f g h i j k l m n o p q r s t Harmatta 1996, p. 182.
  449. ^
    • Sulimirski 1985, p. 197
    • Melyukova 1990, p. 104
    • Melyukova 1995, p. 35
    • Parzinger 2004, p. 79-81
    • Ivantchik 2018
  450. ^ a b Cunliffe 2019, p. 129-131.
  451. ^ Parzinger 2004, p. 79-81.
  452. ^
    • Sulimirski 1985, p. 197
    • Sulimirski 1985, p. 199
    • Melyukova 1990, p. 104
    • Ivantchik 2018
  453. ^
    • Sulimirski 1985, p. 197
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 119
    • Cunliffe 2019, p. 129-131
  454. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 81.
  455. ^ Alekseyev 2005, p. 42-43.
  456. ^ a b Alekseyev 2005, p. 43.
  457. ^ a b Jacobson 1995, p. 48.
  458. ^ a b Cunliffe 2019, p. 126.
  459. ^ a b c d Olkhovsky 1995, p. 72.
  460. ^ Cunliffe 2019, p. 125-126.
  461. ^ Sulimirski 1985, p. 196.
  462. ^
    • Melyukova 1990, p. 101
    • Olbrycht 2000b, p. 109
    • Parzinger 2004, p. 85
    • Ivantchik 2018
  463. ^ a b Melyukova 1990, p. 103.
  464. ^ a b c d Olbrycht 2000b, p. 117.
  465. ^
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Alekseyev 2005, p. 44
    • Batty 2007, p. 210
    • Ivantchik 2018
  466. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 198.
  467. ^ a b Batty 2007, p. 211.
  468. ^
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 55
    • Cunliffe 2019, p. 150
  469. ^
    • Sulimirski 1985, p. 198
    • Melyukova 1990, p. 106
    • Jacobson 1995, p. 34
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Olbrycht 2000b, p. 118
    • Alekseyev 2005, p. 44
    • Batty 2007, p. 211
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 55
    • Cunliffe 2019, p. 129
  470. ^
    • Sulimirski 1985, p. 198
    • Melyukova 1990, p. 106
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Parzinger 2004, p. 86
    • Cunliffe 2019, p. 55
  471. ^ a b c Melyukova 1990, p. 107.
  472. ^ a b c d e Olbrycht 2000b, p. 118.
  473. ^ Cunliffe 2019, p. 56.
  474. ^
    • Jacobson 1995, p. 44
    • Melyukova 1995, p. 29
    • Batty 2007, p. 211
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 129
  475. ^ Alekseyev 2005, p. 44-45.
  476. ^
    • Olbrycht 2000b, p. 118
    • Alekseyev 2005, p. 45
    • Batty 2007, p. 204
    • Batty 2007, p. 213-214
    • Ivantchik 2018
  477. ^
    • Melyukova 1990, p. 107
    • Jacobson 1995, p. 44
    • Melyukova 1995, p. 30
    • Olkhovsky 1995, p. 72
    • Harmatta 1996, p. 182
    • Olbrycht 2000b, p. 110
    • Olbrycht 2000b, p. 117-118
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 111
  478. ^ a b Olbrycht 2000b, p. 131.
  479. ^ a b c d e f Batty 2007, p. 213.
  480. ^ a b c Batty 2007, p. 212.
  481. ^ Olbrycht 2000b, p. 122.
  482. ^ Melyukova 1995, p. 55-56.
  483. ^ Olbrycht 2000b, p. 119.
  484. ^ Cunliffe 2019, p. 57.
  485. ^ a b Olbrycht 2000b, p. 120.
  486. ^
    • Melyukova 1990, p. 107
    • Jacobson 1995, p. 40
    • Jacobson 1995, p. 44
    • Olbrycht 2000b, p. 110
    • Olbrycht 2000b, p. 118
    • Olbrycht 2000b, p. 131
  487. ^ Cunliffe 2019, p. 145.
  488. ^
    • Sulimirski 1985, p. 199
    • Melyukova 1990, p. 107
    • Jacobson 1995, p. 45
    • Melyukova 1995, p. 57
    • Melyukova 1995, p. 30
    • Olkhovsky 1995, p. 72
    • Harmatta 1996, p. 181-182
    • Olbrycht 2000b, p. 110
    • Olbrycht 2000b, p. 118
    • Batty 2007, p. 214
    • Ivantchik 2018
    • Cunliffe 2019, p. 144
  489. ^ Melyukova 1995, p. 56-57.
  490. ^ Cunliffe 2019, p. 132.
  491. ^ a b c d e f Batty 2007, p. 214.
  492. ^ a b c d Olkhovsky 1995, p. 73.
  493. ^ Olbrycht 2000b, p. 121-122.
  494. ^ a b c Melyukova 1990, p. 108.
  495. ^ Olbrycht 2000b, p. 129.
  496. ^ Olbrycht 2000b, p. 131-132.
  497. ^ Melyukova 1995, p. 30.
  498. ^ a b Batty 2007, p. 204.
  499. ^ Fuchs 2023, p. 761.
  500. ^ Adalı 2017, p. 75-76.
  501. ^ Schmitt 2003a.
  502. ^ Phillips 1972, p. 133.
  503. ^ Cunliffe 2019, p. 34.
  504. ^ Adalı 2023, p. 219.
  505. ^ Ivantchik 1993b, p. 314-316.
  506. ^ Sulimirski 1954, p. 284.
  507. ^ a b West 2002, p. 444.
  508. ^
    • Olbrycht 2000a, p. 78-79
    • Adalı 2017, p. 60
    • Cunliffe 2019, p. 30
    • Cunliffe 2019, p. 106
    • Cunliffe 2019, p. 111-112
    • Kõiv 2022, p. 266
  509. ^ Vaggione 1973, p. 525-526.
  510. ^ Cunliffe 2019, p. 106.
  511. ^ Kõiv 2022, p. 267.
  512. ^ Kõiv 2022, p. 270-271.
  513. ^ Fuchs 2023, p. 750.
  514. ^ West 2002, p. 445.
  515. ^ Ivantchik 2016, p. 314.
  516. ^ Cunliffe 2019, p. 48.
  517. ^ Ivantchik 1999a, p. 498.
  518. ^ Spalinger 1978b, p. 50.
  519. ^ Braund 2021, p. 179.
  520. ^ Jacobson 1995, p. 16.
  521. ^ Jacobson 1995, p. 18.
  522. ^ Burns 2003, p. 65.
  523. ^ a b Melyukova 1995, p. 57.
  524. ^ Dickens 2018, p. 1346.
  525. ^ Vasilʹev 1946, p. 187.
  526. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 551.
  527. ^ West 2002, p. 452.
  528. ^ a b c Parzinger 2004, p. 111.
  529. ^ Olbrycht 2000b, p. 132.
  530. ^ a b Irslinger 2017, p. 178-179.
  531. ^ Lennon 2008, p. 13-15.
  532. ^ Williams 2016, p. 139.
  533. ^ Lennon 2008, p. 7.
  534. ^ Merrills 2005, p. 283-286.
  535. ^ a b Lennon 2008, p. 11.
  536. ^ Williams 2016, p. 135.
  537. ^ a b c d Sulimirski & Taylor 1991, p. 550.
  538. ^ Lomazoff & Ralby 2013, p. 63.
  539. ^ a b Lennon 2008, p. 9.
  540. ^ Hashhozheva 2020, p. 71-73.
  541. ^ Lennon 2008, p. 8.
  542. ^ Klaniczay 2011, p. 183.
  543. ^ Klaniczay 2011, p. 192.
  544. ^ Klaniczay 2011, p. 196-198.
  545. ^ Irslinger 2017, p. 180-181.
  546. ^ Cottrell-Boyce 2021.
  547. ^ Parfitt 2003, p. 54.
  548. ^ Parfitt 2003, p. 61.
  549. ^ a b Parzinger 2004, p. 111-112.
  550. ^ Bassin 2012, p. 75.
  551. ^ Maslenikov 1952, p. 88.
  552. ^ Bassin 2012, p. 76.
  553. ^ Bassin 2012, p. 77.
  554. ^ Witton 2016.
  555. ^ Witton & Hing 2024.
  556. ^ Anthony 2007, p. 329.
  557. ^ Ivantchik 1999c, p. 499-500.
  558. ^ a b c West 2002, p. 447.
  559. ^
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 553
    • Harmatta 1996, p. 181
    • Olbrycht 2000b, p. 103
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 560-561
    • Melyukova 1990, p. 100
  560. ^
    • Sulimirski 1954, p. 282
    • Ivantchik 1993a, p. 127-154
    • Diakonoff 1985, p. 89-109
    • Melyukova 1990, pp. 97–110
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 560-564
    • Phillips 1972
    • Barnett 1991, pp. 333–356
  561. ^ Olbrycht 2000b.
  562. ^ Phillips 1972.
  563. ^ Sulimirski 1954, p. 294.
  564. ^ Vaggione 1973.
  565. ^ a b Sulimirski & Taylor 1991, p. 547.
  566. ^ Petrenko 1995, p. 6.
  567. ^ Melyukova 1995, p. 27-28.
  568. ^
    • Sulimirski 1985, pp. 149–150
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 577-580
    • Jacobson 1995, p. 31
    • Melyukova 1995, p. 27
    • Parzinger 2004, p. 68-69
  569. ^ Parzinger 2004, p. 69.
  570. ^ Stolba 2004, p. 51.
  571. ^ a b Parzinger 2004, p. 70.
  572. ^ West 2002, p. 443.
  573. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 551-552.
  574. ^ a b c Sulimirski & Taylor 1991, p. 578.
  575. ^
    • Sulimirski 1985, p. 150-153
    • Melyukova 1990, p. 103
    • Jacobson 1995, p. 32
    • Melyukova 1995, p. 33
    • Parzinger 2004, p. 72-73
    • Cunliffe 2019, p. 48-50
  576. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 588.
  577. ^
    • Minns 1913, p. 36
    • Rostovtzeff 1922, p. 13
    • Grousset 1970, p. 7
    • Diakonoff 1985, p. 48
    • Sulimirski 1985, p. 149-150
    • Melyukova 1990, p. 97-98
    • Melyukova 1990, p. 117
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 552
    • Dandamayev 1994, p. 36
    • Moshkova 1995, p. 91
    • Jacobson 1995, p. 32
    • Harmatta 1996, p. 181
    • West 2002, p. 440
    • Batty 2007, p. 205
    • Ivantchik 2018
  578. ^ a b c d e f g Grousset 1970, p. 7.
  579. ^ a b c d e Batty 2007, p. 206.
  580. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 554.
  581. ^ a b c d e f Parzinger 2004, p. 82.
  582. ^ a b c d e f g h i j Sulimirski 1985, p. 153.
  583. ^ a b c Parzinger 2004, p. 82-83.
  584. ^ Melyukova 1995, p. 33-34.
  585. ^ Sulimirski 1985, p. 150-174.
  586. ^ Parzinger 2004, p. 10.
  587. ^
    • Sulimirski 1985, p. 150-153
    • Sulimirski 1985, p. 173-174
    • Rolle 1989, p. 56
    • Melyukova 1990, p. 101-104
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 573-586
    • Jacobson 1995, p. 32
    • Jacobson 1995, p. 42
    • Melyukova 1995, p. 33
    • Parzinger 2004, p. 70-73
    • Batty 2007, p. 206
    • Cunliffe 2019, p. 48-50
  588. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 573-577.
  589. ^ a b Schmitt 2018.
  590. ^ Novák 2013, p. 10.
  591. ^ a b Melyukova 1990, p. 102.
  592. ^ Sulimirski 1985, p. 150-153.
  593. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 589-590.
  594. ^
    • Diakonoff 1985, p. 54
    • Melyukova 1990, p. 98
    • Jacobson 1995, p. 2
    • Jacobson 1995, p. 29-30
    • Unterländer 2017, p. 2
  595. ^ Diakonoff 1985, p. 48-49.
  596. ^
    • Sulimirski 1985, p. 149
    • Melyukova 1990, p. 97
    • Sulimirski & Taylor 1991, p. 552
    • Dandamayev 1994, p. 37
    • Moshkova 1995, p. 91
    • Jacobson 1995, p. 32
    • Bouzek 2001, p. 43
    • West 2002, p. 440
    • Parzinger 2004, p. 78
  597. ^ a b Ivantchik 1999a, p. 501.
  598. ^ Lubotsky 2002, pp. 189–202
  599. ^ Testen 1997, p. 707.
  600. ^ Melyukova 1990, pp. 104–105.
  601. ^ Sulimirski 1985, p. 165-168.
  602. ^ Ivantchik 1999b, p. 159.
  603. ^ Ivantchik 1999b, p. 161-164.
  604. ^ Ivantchik 1999b, p. 148-151.
  605. ^ Melyukova 1995, p. 44.
  606. ^ Cunliffe 2019, p. 135.
  607. ^ a b c d e Parzinger 2004, p. 93.
  608. ^ a b Parzinger 2004, p. 94.
  609. ^ a b Cunliffe 2019, p. 136.
  610. ^ a b c d e Parzinger 2004, p. 92-93.
  611. ^ Jacobson 1995, p. 13.
  612. ^ Melyukova 1990, pp. 105–106.
  613. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 94-95.
  614. ^ Cunliffe 2019, p. 50.
  615. ^ Olbrycht 2000b, p. 111.
  616. ^ Cunliffe 2019, p. 122.
  617. ^ Cunliffe 2019, p. 140.
  618. ^ Ustinova 1999, p. 76-78.
  619. ^ a b Khazanov 1975, pp. 191–192.
  620. ^
    • Sulimirski 1985, p. 154
    • West 2002, p. 440
    • Parzinger 2004, p. 90
    • Adalı 2017, p. 64
  621. ^ a b c d e Adalı 2017, p. 64.
  622. ^ a b West 2002, p. 449.
  623. ^ Adalı 2017, p. 62-63.
  624. ^
    • Jacobson 1995, p. 30
    • Harmatta 1996, p. 182
    • Dandamayev 1994, p. 37
    • West 2002, p. 440
    • Batty 2007, p. 205
  625. ^ a b Batty 2007, p. 269.
  626. ^ West 2002, p. 440.
  627. ^ a b c d Parzinger 2004, p. 83.
  628. ^ a b c Sulimirski & Taylor 1991, p. 577-578.
  629. ^ Jacobson 1995, p. 30-31.
  630. ^ a b Mayor 2022, p. 176.
  631. ^ Parzinger 2004, p. 84-85.
  632. ^ a b c Parzinger 2004, p. 84.
  633. ^ Gleba 2008, p. 26-27.
  634. ^ Gleba 2008, p. 25.
  635. ^ Gleba 2008, p. 26.
  636. ^ Batty 2007, p. 288.
  637. ^
    • Jacobson 1995, p. 11
    • Jacobson 1995, p. 38-39
    • Jacobson 1995, p. 40
    • Olkhovsky 1995, p. 66
    • Parzinger 2004, p. 82
    • Batty 2007, p. 209
    • Cunliffe 2019, p. 125
  638. ^
    • Jacobson 1995, p. 38-39
    • Harmatta 1996, p. 182
    • Parzinger 2004, p. 86
    • Cunliffe 2019, p. 125
  639. ^ Kramberger 2014, p. 28.
  640. ^ West 2002, p. 446-447.
  641. ^ Parzinger 2004, p. 86-87.
  642. ^
    • Sulimirski 1985, p. 157
    • Jacobson 1995, p. 11
    • Jacobson 1995, p. 40
    • Olkhovsky 1995, p. 66
    • Harmatta 1996, p. 182
  643. ^ Batty 2007, p. 287-288.
  644. ^ Sulimirski 1985, p. 157-158.
  645. ^ a b Parzinger 2004, p. 87-88.
  646. ^
    • Grousset 1970, p. 7
    • Harmatta 1996, p. 182
    • Batty 2007, p. 275
    • British Museum 2007
  647. ^ a b Cunliffe 2019, p. 232.
  648. ^ a b c d Loades 2019, p. 224-225.
  649. ^ a b Parzinger 2004, p. 71.
  650. ^ Parzinger 2004, p. 78-79.
  651. ^ a b Kramberger 2014, p. 2.
  652. ^ Parzinger 2004, p. 83-84.
  653. ^ a b West 2002, p. 451.
  654. ^ Parzinger 2004, p. 99.
  655. ^ Gleba 2008, p. 21.
  656. ^ a b Rolle 1989, p. 59.
  657. ^
    • Minns 1913, p. 53-66
    • Grousset 1970, p. 7
    • Sulimirski 1985, p. 153-154
    • Jacobson 1995, p. 31
    • Parzinger 2004, p. 75
    • Gleba 2008
  658. ^ Cheung 2016, p. 25.
  659. ^ Cheung 2017, p. 329.
  660. ^ Gleba 2008, p. 14.
  661. ^ Rolle 1989, p. 60-61.
  662. ^ Gleba 2008, p. 25-26.
  663. ^ a b Gleba 2008, p. 19.
  664. ^ a b c d Rolle 1989, p. 61.
  665. ^ Minns 1913, p. 8.
  666. ^ Parzinger 2004, p. 110.
  667. ^ Mayor 2022, p. 176-177.
  668. ^ a b MacLeod 2013, p. 123.
  669. ^ Mayor 2022, p. 178-179.
  670. ^ a b c Sulimirski 1985, p. 155.
  671. ^ a b c d e f g Rolle 1989, p. 65.
  672. ^ Mayor 2003, p. 62.
  673. ^ a b Campbell 2014, p. 285.
  674. ^ a b Mayor 2022, p. 178.
  675. ^ Mayor 2022, p. 174-175.
  676. ^ Batty 2007, p. 275.
  677. ^ Melyukova 1990, p. 105-106.
  678. ^ a b Harmatta 1996, pp. 181–182.
  679. ^ British Museum 2007.
  680. ^ West 2002, p. 447-448.
  681. ^ Sulimirski 1985, p. 180.
  682. ^ Sulimirski & Taylor 1991, p. 580.
  683. ^ Potts 1999, p. 345.
  684. ^
    • Grousset 1970, p. 7
    • Sulimirski 1985, p. 155
    • Parzinger 2004, p. 75-77
    • Ivantchik 2018
  685. ^ Loades 2019, p. 162-163.
  686. ^ Loades 2019, p. 217-219.
  687. ^ Loades 2019, p. 222-223.
  688. ^ Kramberger 2014, p. 5-9.
  689. ^ a b Parzinger 2004, p. 75-77.
  690. ^ Loades 2019, p. 219-220.
  691. ^ Loades 2019, p. 221.
  692. ^ a b Mayor 2003, p. 71-72.
  693. ^ Loades 2019, p. 223-224.
  694. ^ Mayor 2003, p. 74.
  695. ^ Mayor 2003, p. 73-74.
  696. ^ Healey 2016.
  697. ^ Ardestani et al. 2017, p. 11-12.
  698. ^ Loades 2019, p. 223.
  699. ^ a b Melyukova 1995, p. 45.
  700. ^
    • Parzinger 2004, p. 77
    • Ivantchik 2018
    • Sulimirski 1985, p. 156
    • Melyukova 1995, p. 45-46
  701. ^ a b Parzinger 2004, p. 77.
  702. ^ Parzinger 2004, p. 90.
  703. ^ Rolle 1989, p. 82.
  704. ^ Parzinger 2004, p. 105.
  705. ^ Loades 2019, p. 219.
  706. ^ Rolle 1989, p. 56.
  707. ^ a b Rolle 1989, p. 55-56.
  708. ^ a b c d e f g h Day 2001, pp. 55–57
  709. ^ Hughes 1991, pp. 64–65, 118
  710. ^ Sulimirski & Taylor 1991, pp. 547–591
  711. ^ Tsetskhladze 2002
  712. ^ Tsetskhladze 2010
  713. ^ Gnecchi-Ruscone, Guido Alberto; Khussainova, Elmira; Kahbatkyzy, Nurzhibek; Musralina, Lyazzat; Spyrou, Maria A.; Bianco, Raffaela A.; Radzeviciute, Rita; Martins, Nuno Filipe Gomes; Freund, Caecilia; Iksan, Olzhas; Garshin, Alexander; Zhaniyazov, Zhassulan; Bekmanov, Bakhytzhan; Kitov, Egor; Samashev, Zainolla (26 March 2021). "Ancient genomic time transect from the Central Asian Steppe unravels the history of the Scythians". Science Advances. 7 (13). Bibcode:2021SciA....7.4414G. doi:10.1126/sciadv.abe4414. ISSN 2375-2548. PMC 7997506. PMID 33771866. Genetic ancestry modeling of the IA groups performed with qpWave and qpAdm confirmed that the steppe_MLBA groups adequately approximate the western Eurasian ancestry source in IA Scythians while the preceding steppe_EBA (e.g., Yamnaya and Afanasievo) do not (data file S4). As an eastern Eurasian proxy, we chose LBA herders from Khovsgol in northern Mongolia based on their geographic and temporal proximity. Other eastern proxies fail the model because of a lack or an excess of affinity toward the Ancient North Eurasian (ANE) lineage (25).
  714. ^ a b Järve, Mari; Saag, Lehti; Scheib, Christiana Lyn; Pathak, Ajai K.; Montinaro, Francesco; Pagani, Luca; Flores, Rodrigo; Guellil, Meriam; Saag, Lauri; Tambets, Kristiina; Kushniarevich, Alena; Solnik, Anu; Varul, Liivi; Zadnikov, Stanislav; Petrauskas, Oleg (2019). "Shifts in the Genetic Landscape of the Western Eurasian Steppe Associated with the Beginning and End of the Scythian Dominance". Current Biology. 29 (14): 2430–2441.e10. doi:10.1016/j.cub.2019.06.019. ISSN 0960-9822. PMID 31303491. S2CID 195887262. ...and most of the Eastern Scythians [3], who are themselves a very heterogeneous group both culturally and genetically. On the other hand, the Chernyakhiv samples overlapped with modern Europeans, representing the most "western: range of variation among the groups of this study (Figure 2).
  715. ^ Unterländer 2017, p. 4: "The eastern Scythians display nearly equal proportions of mtDNA lineages common in east and west Eurasia, whereas in the western Scythian groups, the frequency of lineages now common in east Eurasia is generally lower, even reaching zero in four samples of the initial Scythian phase of the eight to sixth century BCE (group #1 in Fig. 2), and reaches 18–26% during later periods (sixth to second century BCE; #2 and #3) (Supplementary Table 7)."
  716. ^ Juras 2017, p. 8/10: "Mitochondrial haplogroup analyses of the NPR Scythians from this study and those from Rostov-on-Don and Pazyryks from Altai and Inner Mongolia, reveal that, for the most part, the same lineages are found in all three groups and are often singularly represented in each group. Noteworthy, comparing the frequencies of east and west Eurasian haplogroups in all three groups of the Scythian horizon, an east-west mtDNA lineage cline is visible, for east Eurasian lineages going west-east is from 26.3% (in present study) through 37.5% (in Scythians from Rostov-on-Don) to 46.7% (in Pazyryks) with the opposite trend for west Eurasian lineages." [...] "The genetic influx of East Eurasian haplotypes might be the result of establishing relationships between migrants with European ancestry and women of east Eurasian origin as was previously proposed by66 in case of Iron Age south Siberian populations. However, more detailed studies of autosomal DNA are needed to clearly resolve this issue."
  717. ^ Unterländer 2017: "Another ancestral component that is maximized in the north Siberian Nganasan population becomes visible from the 2nd millennium BCE onwards in the eastern steppe (Okunevo, Karasuk, Mezhovskaya). This component appears later in all Iron Age populations but with significantly higher levels in the eastern steppe zone than in the West. These findings are consistent with the appearance of east Eurasian mitochondrial lineages in the western Scythians during the Iron Age, and imply gene-flow or migration over the Eurasian Steppe belt carrying East Asian/North Siberian ancestry from the East to the West as far as the Don-Volga region in southern Russia."
  718. ^ Allentoft, Morten E.; Sikora, Martin; Refoyo-Martínez, Alba; Irving-Pease, Evan K.; Fischer, Anders; Barrie, William; Ingason, Andrés; Stenderup, Jesper; Sjögren, Karl-Göran; Pearson, Alice; Sousa da Mota, Bárbara; Schulz Paulsson, Bettina; Halgren, Alma; Macleod, Ruairidh; Jørkov, Marie Louise Schjellerup (January 2024). "Population genomics of post-glacial western Eurasia". Nature. 625 (7994): 301–311. Bibcode:2024Natur.625..301A. doi:10.1038/s41586-023-06865-0. ISSN 1476-4687. PMC 10781627. PMID 38200295.
  719. ^ Mary 2019.
  720. ^ Minns 1913, p. 116.
  721. ^
    • Schmitt 2009, p. 93–94
    • Ivantchik 2005, p. 188
  722. ^
    • Schmitt 2000
    • Schmitt 2011, p. 307-308
  723. ^
    • Harmatta 1999, p. 123
    • Bukharin 2013, p. 63
    • Kullanda & Raevskiy 2004, p. 94
    • Melikov 2016, p. 78-80
    • Schmitt 2018
  724. ^ Bukharin 2013, p. 61-64.
  725. ^
    • Hinz 1975, p. 226
    • Schmitt 2003b, p. 5
    • Kullanda & Raevskiy 2004, p. 92
    • Tokhtasyev 2005b, p. 306, Footnote 118.
    • Schmitt 2011, p. 342
    • Kullanda 2014, p. 81
    • Schmitt 2018
  726. ^ a b c d e f g h i j k Alekseyev 2005, p. 40.
  727. ^
    • Schmitt 2003b, p. 12
    • Schmitt 2011, p. 230
    • Bukharin 2013, p. 57
  728. ^ Schwartz & Manaster Ramer 2019, p. 359-360.
  729. ^ Kullanda & Raevskiy 2004, p. 94.
  730. ^
    • Hinz 1975, p. 40
    • Schmitt 2003b, p. 4-6
    • Kullanda & Raevskiy 2004, p. 92
    • Tokhtasyev 2005b, p. 306, Footnote 118.
    • Schmitt 2011, p. p=85
    • Schmitt 2018
  731. ^
    • Schmitt 2003b, p. 13-14
    • Schmitt 2011, p. 275-276
  732. ^ Kullanda & Raevskiy 2004, p. 91-92.
  733. ^ Kullanda & Raevskiy 2004, p. 92-93.
  734. ^ Tokhtasyev 2005a, p. 74-75.

Sources

Ancient

Modern

Further reading